borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
خطبه تاریخی حضرت زینب در شام

در مجلس یزید، هنگامی که چشم زینب کبری3 به سر خونین برادرش امام حسین7 افتاد، با صدای محزونی که دل‌‌ها را به وحشت می‌‌انداخت فریاد زد: «یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکةَ وَ مِنی، یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةَ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفی»؛ (ای حسین ای محبوب رسول خدا، ای پسر مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا، بانوی همه زنان جهان، ای پسر دختر (محمد) مصطفی).

راوی این ماجرا نقل می‌کند: به خدا سوگند با این ندای زینب3، تمام کسانی که در مجلس بودند گریستند و در آن حال یزید ساکت بود.. .! !

یزید با چوب خیزرانش به لب و دندان امام حسین7 می‌زد. ابو برزه اسلمی که از صحابه رسول خدا6 بود و در آن مجلس حضور داشت، خطاب به یزید گفت: ای یزید! آیا با چوبدستی ات به دندان حسین فرزند فاطمه می‌‌زنی؟! من به چشم خود دیدم که پیامبر اکرم6، لب و دندان حسین7 و برادرش حسن7 را می‌‌بوسید و می‌‌فرمود: «شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتید، خداوند کشنده شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و برای او جهنم را فراهم ساخته و بد جایگاهی است».

یزید خشمگین شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کردند.

یزید که سرمست از باده غرور بود و گمان می‌‌کرد در کربلا پیروز شده، این اشعار را که سند زنده دیگری بر عدم ایمان او و آل امیه، نسبت به مبانی اسلام بود، با صدای بلند خواند:[1]

«کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می‌‌دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است.

در آن حال، از شادی فریاد می‌‌زدند و می‌‌گفتند: ای یزید! دستت درد نکند!

من از فرزندان «خندف»[2] نیستم، اگر از فرزندان احمد [رسول خدا6] انتقام نگیرم».

اینجا بود که زینب دختر علی بن ابی طالب7 برخاست و خطبه‌ای غرّا خواند و فرمود:

«أَلْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّی اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَ آلِهِ أجْمَعینَ، صَـدَقَ اللهُ کذلِک یَقُولُ: ﴿ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَی أَنْ کذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَکانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون﴾.[3]

أَظَنَنْتَ یا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنا أَقْطارَ الْاَرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ كما تسُاقُ الأُساری أَنَّ بِنا عَلَی اللهِ هَواناً، وَبِك عَلَیْهِ كرامَةً وَأَنَّ ذلِك لِعِظَمِ خَطَرِك عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِك، وَنَظَرْتَ فِی عِطْفِك جَذْلانَ مَسْرُوراً حِینَ رَأَیْتَ الدُّنْیا لَك مُسْتَوْثِقَةٌ وَالْاُمُورَ مُتَّسِقَةٌ وَحِینَ صَفا لَك مُلْكنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، أَنَسِیتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: ﴿وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّاَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾».[4]

«حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر فرستاده خدا و بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: «عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند وآن را به سخره گرفتند». ای یزید! آیا اکنون که زمین و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ کردی و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندی، می‌‌پنداری ما به نزد خدا خوار شدیم و تو نزد او عزیز و گرامی می‌‌باشی؟

و تصور کردی این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از این رو، باد غرور به بینی انداخته و به خود بالیدی و خرم و شادمان شدی از اینکه دیدی دنیا در کمند تو در آمده و امـور تو سامان یافته و مُلک و خلافت ما در اختیار تو قـرار گرفته؛ پس کمی آهسته‌تر! آیا سخن خداوند را فراموش کردی که فرمود: «آنها که کافر شدند [و راه طغیان پیش گرفتند] تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می‌‌دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می‌‌دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوار کننده‌ای [آماده شده] است».

«أَ مِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِیرُک حَرائِرَک وَ إِمائَک، وَ سَوْقُک بَناتِ رَسُولِ اللهِ6 سَبایا، قَدْ هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الْاَعداءُ مِنْ بَلد اِلی بَلد، یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ، وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ، وَ کیْفَ یُرْتَجی مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکبادَ الْاَزْکیاءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَـداءِ، وَ کیْفَ یَسْتَبْطِأُ فِی بُغْضِنا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَیْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الْاِحَنِ وَ الْاَضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَّأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم:

لَاَهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحا

 

 

ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ

 

مُنْتَحِیاً عَلی ثَنایا أَبِی عَبْدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، تَنْكتُها بِمِخْصَرَتِك، وَ كیْفَ لا تَقُولُ ذلِك وَ قَدْ نَكأْتَ الْقَرْحَةَ، وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَةَ بِإِراقَتِك دِماءَ ذُرّیَةِ مُحَمَّد6، وَ نُجُومِ الْاَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْیاخِك، زَعَمْتَ أَنَّك تُنادِیهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِیكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّك شَلَلْتَ وَ بَكمْتَ، وَ لَمْ تَكنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ».

«ای پسر کفّار آزاد شده[5]! آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده‌‌ها بنشانی، ولی دختران رسول خدا6 را اسیر کرده و به این سو و آن سو بکشانی و در حالی که پرده حرمت آنان را دریده و چهره‌‌های آنان را در معرض دید مردم قرار داده ای، آنها را توسط دشمنان در شهرهای مختلف بگردانی، تا مردم هر کوی و برزن به تماشای آنان بنشینند و افراد دور و نزدیک و پست و شریف به چهره‌‌هایشان چشم بدوزند، با آنکه همراه آنان مردان و حمایت گرانشان نبودند؛

[ولی چه سود از این سخنان، زیرا] چگونه می‌توان به حمایت و مراقبت آن کس امید داشت که [مادرش] جگر پاکان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ یزید است] و گوشتش از خون شهیدان روییده؟! و چگونه در دشمنی ما اهل بیت شتاب نکند آن کس که به ما با غرور و با نفرت، خشمگینانه و کینه توزانه نگاه می‌کند و آنگاه ـ بی آنکه احساس گناه کند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ [و مغرورانه] می‌گوید: «ای کاش اجداد من بودند و این صحنه‌‌ها را می‌‌دیدند و از شادی و سرور فریاد می‌‌زدند و می‌‌گفتند: ای یزید! دست مریزاد». این جمله را در حالی می‌‌گویی که بر لب و دندان ابا عبدالله7 سید جوانان اهل بهشت می‌‌زنی!

آری، چرا چنین سخن نگویی، در حالی که با ریختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودی و ریشه خاندان ما را مورد تهدید قرار دادی، تو پدرانت را صدا می‌زنی و خیال می‌کنی آنها صدایت را می‌‌شنوند؟! [عجله نکن!] به زودی به آنها ملحق خواهی شد؛ آن روز آرزو می‌‌کنی که کاش دستت شل بود و زبانت لال و این سخنان را نمی‌‌گفتی و این کارها را انجام نمی‌‌دادی».

«أَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ أَحْلِلْ غَضَبَک بِمَنْ سَفَک دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَیْتَ إِلاّ جِلْدَک، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَک، وَ لَتَرِدَنَّ عَلی رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْک دِماءِ ذُرِّیَّتِهِ، وَ انْتَهَکتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَیْثُ یَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ یَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِـمْ یُرْزَقُونَ﴾.[6] وَ حَسْبُک بِاللهِ حاکماً، وَ بِمُحَمَّد6 خَصِیماً، وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً، وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوّی لَک وَ مَکنَک مِنْ رِقابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً، وَ أَیُّکمْ شَرٌّ مَکاناً، وَ أَضْعَفُ جُنْداً».

خدایا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگیر و خشمت را بر آن کس که خون ما را بر زمین ریخت و حامیان ما را کشت فرو فرست. [ای یزید] به خدا سوگند [با این جنایت] جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خود را نبریدی و در حقیقت خود را نابود کردی؛ به یقین با حمل باری که از ریختن خون فرزندان رسول خدا و هتک حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه‌‌هایش ـ بر دوش داری، بر رسول خدا وارد خواهی شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پریشانی آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند. [آری] «گمان مبـر آنان که در راه خـدا کشته شده‌اند، مرده‌اند، بلکه زندگان جاویدند و نزد پروردگارشان روزی می‌‌خورند».

همین بس که در دادگاهی حاضر شوی که داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئیل گواه و پشتیبان او.

به زودی آن کس که حکومت را برای تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدی نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسی بد است و لشکر چه کسی ضعیف‌‌تر و ناتوان‌‌تر است).

«وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِی مُخاطَبَتَک، إِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَک، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَک، وَ أَسْتَکثِرُ تَوْبِیخَک، لکنَّ العُیُونَ عَبْری، وَ الصُّدُورَ حَرّی، أَلا فَالْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الْاَیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْک الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکی تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِیکاً مَغْرَماً حِیْنَ لا تَجِدُ إلاّ ما قَدَّمَتْ یَداک، وَ ما رَبُّک بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ، وَ إِلَی اللهِ الْمُشْتَکی، وَ عَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ، فَکدْ کیْدَک، وَ اسْعَ سَعْیَک، وَ ناصِبْ جُهْدَک، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِک أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْک عارَها، وَ هَلْ رَأیُک إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَیّامُک إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُک إِلاّ بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنادِی الْمُنادِی: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمِینَ.  

وَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، أَلَّذِی خَتَمَ لِاَوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَ الرَّحْمَةِ. وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ یُکمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ یُوجِبَ لَهُمُ الْمَزیدَ، وَ یُحْسِنَ عَلَیْنَا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ».

اگر مصیبت‌های بزرگ روزگار، کارم را به اینجا کشانده که با تو سخن بگویم، ولی [بدان] من به یقین، ارزش تو را کوچک و ناچیز و سرزنش تو را بزرگ می‌‌شمارم و فراوان تو را توبیخ می‌‌کنم، ولی چه کنم که دیده‌‌ها گریان و سینه‌‌ها سوزان است.

جای شگفتی بسیار است که گروهی الهی و برگزیده، به دست حزب شیطان و بردگانِ آزاد شده، کشته شوند و خون‌های ما از این پنجه ها[ی ناپاک] بچکد و پاره‌‌های گوشت ما از دهان [ناپاک] شما بیرون بیفتد و شما گرگ‌های وحشی پیوسته به سراغ آن بدن‌های پاک و پاکیزه آئید و بچه کفتارها آنها را به خاک بمالند؟

اگر امروز [پیروزی بر] ما را غنیمتی برای خود می‌‌دانی، به زودی آن را غرامت [و مایه زیان] خود خواهی یافت، در آن روز که جز محصول کرده خویش را نخواهی یافت. و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد کرد. من فقط به خدا شکوه می‌‌کنم و تنها بر او اعتماد می‌‌نمایم.

[ای یزید] هر چه نیرنگ داری به کار بند و نهایت تلاشت را بکن و هر کوششی که داری به کار گیر؛ امّا به خدا سوگند [با همه این تلاش‌ها] یاد ما را [از خاطره‌ها] محو نخواهی کرد و [چراغ] وحی ما را خاموش نتوانی نمود و به موقعیت و جایگاه ما آسیب نخواهی رساند. هرگز لکه ننگ این کار، از تو پاک نخواهد شد. رأی و نظرت سست و زمان دولت تو اندک است و جمعیت تو به پراکندگی خواهد انجامید در آن روز که منادی ندا دهد: «لعنت خدا بر ظالمان باد».

حمد و ستایش ویژه خداوندی است که پروردگار جهانیان است، همانکه آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت و پایان کار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند برای آن شهیدان پاداش کامل و افزودن بر پاداش ها، می‌‌طلبم و [از او می‌‌خواهم که] ما را جانشین نیک آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.»[7]


[1] . بيت دوم اين ابيات از «عبدالله بن زَبْعَرِی» از دشمنان سرسخت رسول خداست، وی اشعاری را پس از جنگ احد و كشته شدن ياران رسول خدا6 سرود و در آن آرزو كرد كه كاش كشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و می‌‌ديدند كه قبيله خزرج (از قبايل مسلمان مدينه) چگونه زاری می‌‌كردند. يزيد از اين بيت استفاده كرد و بقيه را خود سروده است.

[2] . خندف از جدّه‌‌های اعلای قريش و از جمله يزيد محسوب می‌‌شود. (ر.ك: تاريخ طبری، ج 1، ص 24 ـ 25).

[3] . سوره روم، آيه 10.

[4] . سوره آل عمران، آيه 178.

[5] . اشاره است به ماجرای فتح مكه كه رسول خدا6، ابوسفيان و معاويه و ديگر سران قريش و معاندان را بخشيد و فرمود: «إذْهَبُوا فَأَنتُمُ الطُّلَقاءُ»؛ (برويد! شما آزاديد). (رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 21، ص 106 و تاريخ طبری، ج 2،
ص 337.)

[6] . سوره آل عمران، آيه 169.

[7] . مقتل الحسين مقرّم، ص 357 - 359؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 ـ 135 و احتجاج، ج 2، ص 122 ـ 130 (با مقداری تفاوت.)

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: