دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب |
|
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب |
دو شیر از بیشهی شیران اولاد ابو طالب |
|
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب |
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب |
|
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب |
دو شیر از بیشهی شیران اولاد ابو طالب |
|
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب |
کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را |
|
بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب |
برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره |
|
اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب |
برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس |
|
بیاورده همه داروندار خویش را زینب |
سلیمان تحفهی ناقابل موری تقبل کن |
|
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب |
حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر |
|
مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب |
سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها |
|
قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب |
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان |
|
صدایی میرسد از کودکان مادر بیا زینب |
بیا مادر نما شیر طهورت را حلال ما |
|
که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب |
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را |
|
ولی بیرون نیامد از میان خیمهها زینب[1] |
[1] . شاعر: مجید خضرایی (دعبل).