کاروان اسـیران کـربـلا را بـه «کـوفـه»، مقـر فـرمانروایی «عبیدالله بـن زیاد»، حاکم منصوب «یزید بـن معاویه»، وارد کردهاند. اسیران را در چهل کجاوه که بـالای شترها قرار دارد حمل میکنند.[1] امام سجاد7 که هنوز بیماری و رنجوری راه را بـه تن دارد، بـر بـالای شتری سوار است. تعدادی کودک مثل: «زید» و «عمر» فرزندان امام حـسن7 در میان کاروان حـضور دارند. دشمن برای نشان دادن عمق خبـاثت و قدرت خویش و نیز جهت ایجاد جو رعب و وحشت، دستور داد تا سرهای مقدس شهیدان و در جلو همه، سر مقدس حضرت امام حسین7 را بـر سر نیزهها زده و از جلو کاروان اسیران حرکت دهند.[2] از سوی دیگر، پـیرمردان و کـودکـان و زنان زیادی بـه تـماشـا آمدهاند، زنان بـا مشـاهده آن وضـع دلخـراش، گـریه سـر میدهند، گریبان چاک میزنند، به سر میکوبـند و فضای کوفه را آه و ناله و شیون و فریاد سوزناک انباشته میسازد!
بشیربن خزیم اسدی، میگوید:
«در سال 61 هجری که مصادف با شهادت حسین بن علی8 و اسارت اهل بـیت پیغمبـر: بـود، من وارد کوفه شدم. آن روز زینب3 دختر علی7 را مشاهده کردم که در میان ازدحام جمعیت سخنرانی میکرد. به خدا سوگند تا آن روز هرگز زن نجیب و باحیا و پـوشیدهای را ندیده بـودم که از زینب3 شیواتـر و فصیحتر سخـن بـگوید! گویا زینب3 زبـان علی7 را در کام داشت و سخن از دهان علی7 فرو میبارید!»[3]
زینب3 بـرای آغاز سخن، در حالی که امام زین العابـدین7 بـا سخنان کوتـاه خود تـا حدی مردم را آرام کرده بـود، بـا دست بـه جمعیت اشاره کرد که آرام گیرند و ساکت شوند تا وی بـتـواند سخن گوید. با اشاره زینب3 جمعیت تماشاگر ساکت و کاروان متوقف شد و در نتیجه، سروصدای زنگ شترها هم آرام گرفت.
[1] . منتهی الامال، ج1، ص 295 و 296، چاپ اسلامیه.
[2] . دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 221.
[3] . در جنگهای قبـیله ای، استفاده ابـزاری از زنان هتاک و بـی مبـالات سابـقه داشت. در جنگ «احد» هم «هند»، دختر عتبـه و همسر ابوسفیان، با تعدادی از زنان با دریدگی جلو سپاه کفر قرار میگرفتـند و سـخـن و اشعار مهیج و محـرک میخـواندند و از نطق و بیان، به منظور اهداف شوم بهره میجستند. ر. ک: السیره النبـویه، ج 3، ص 72. بـدین جـهت، بـشیر از سخنرانی زینب بـه صورت نجـیب و پوشیده دچار شگفتی شده است.