حضرت زینب3 میگوید: هنگامی که پدرم علی7 بر اثر ضربت ابن ملجم بستری گردید، نشانههای مرگ را در رخسار آن حضرت دیدم، به او عرض کردم:
ام ایمن به من چنین و چنان حدیث کرد؛ (که پنج تن در یک جا جمع بودند و پیامبر6 ناگهان غمگین شد و علت غم را پرسیدند، جریان شهادت حضرت زهرا3 و علی7 و حسن و حسین8 را شرح داد) میخواهم از شما آن را بشنوم.
امام علی7 فرمود: دخترم! حدیث ام ایمن صحیح است، گویا تو و دختران رسول خدا6 را مینگرم که به صورت اسیر با کمال پریشانی وارد این شهر (کوفه) میکنند، به گونهای که ترس آن دارید که مردم به سرعت شما را بربایند
«صبر و استقامت کنید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، در آن روز در سراسر روی زمین ولی خدا غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، وجود ندارد، رسول خدا6 به ما چنین خبر داد و فرمود:
در این هنگام ابلیس با بچهها و اعوان خود در سراسر زمین سیر میکنند، و ابلیس به آنها میگوید: «ای گروه شیطانها، ما انتقام آدم7 از فرزندانش گرفتیم، و در هلاکت آنها سعی بلیغ کردیم، بکوشید تا مردم را نسبت به آنها به تردید و شک بیندازید و مردم را به دشمنی آنها وادار نمایید…»[1]
[1] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۳.