borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد اول»
مطالبه‌‌ی فدک به عنوان ارث

آری، سخن صدّیقه طاهره3 پذیرفته نمی‌شود و شاهدان او نیز رد می‌‌شوند. .. و این برخورد بدان معناست که فدک از جمله‌‌ی آن چیزهایی است که رسول خدا6 بر جا گذاشته است.

پس اگر آن دلایل پذیرفته نشد، اکنون این حق فاطمه3 است که آن را به عنوان ارث پدری مطالبه کند، زیرا با نپذیرفتن سخن گذشته آن بانو آن سرزمین تا پایان عمر در تملّک پیامبر6 و پس از فوت جزء ماتَرَک ایشان بوده است، و بی تردید آن چه از شخص فوت شده بر جا می‌‌ماند - از مملوکات و حقوق - از آنِ وارث او خواهد بود، و زهرا3 یگانه فرزند رسول خدا6 بوده است. پس چرا باید از ارث پدرش محروم گردد؟

ابوبکر که بر ممانعت از این کار پافشاری داشت، برایش ممکن نبود که هیچ یک از این امور را انکار کند:

 ـ نه می‌‌توانست بگوید که فدک از آن آبادی‌‌هایی نیست که بدون نبرد مِلک پیامبر6 شده است.

 ـ نه می‌‌توانست منکر شود که زهرا3 تنها فرزند پیامبر است.

 ـ و نه می‌‌توانست حق ارث آن بانو را از رسول خدا6 انکار کند.. ..

با این حال، بر منع فدک از آن بانو مصمّم بود. پس برای این کار چه باید می‌‌کرد؟

حضرت زهرا3 به نزد ابوبکر آمد، در حالی که زبان حالش چنین بود:

تو اقرار داری که فدک مِلک پدرم بوده؟ اقرار داری که من تنها وارث او هستم؟ پس چرا بر آن دست گذاشتی با آن که می‌‌دانی آن جا اکنون به عنوان ارث، مِلک من است؟

حضرت زهرا3 رو به ابوبکر کرد و فرمود:

ای پسر ابو قحافه! آیا تو از پدر خویش ارث می‌‌بری، امّا من از پدر خود
ارث نمی‌‌برم؟

این سخن در روایات شیعه و اهل تسنن در ضمن فرمایشات طولانی حضرت زهرا3 خطاب به انصار و گفت و گو با ابوبکر آمده است. استواری متن، این سخن را از پی گیری سند بی نیاز می‌کند؛ ولیکن طبیعی است که پیروان ابوبکر امثال این روایات را نقل نکنند؛ در عین حال ما آن را نزد عدّه‌ای از دانشمندان یافته‌ایم.

آن خطبه را احمد بن ابی طاهر بغدادی مشهور به ابن طیفور (متوفای 280 هـ)[1] در کتاب بلاغات النساء آورده است .[2]

همچنین ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (متوفای 323 هـ) در کتاب السقیفه و فدک آن را نقل کرده، آن گونه که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده و درباره‌‌ی وی گفته است:

ابوبکر جوهری دانشمند و محدّثی ادیب، موثق و پارسا است که محدّثین او را ستوده و آثارش را روایت کرده‌اند.[3]

ابو عبیداللّه محمّد بن عمران مرزبانی (متوفای 384 هـ) نیز آن خطبه را با اسناد خویش از عروه و او از عایشه نقل کرده است، چنان که در الشافی فی الامامه و شرح نهج البلاغه آمده است.[4]

احمد بن حنبل نیز حدیث یاد شده را با این عبارت نقل نموده است:

آن بانو خطاب به ابوبکر گفت:

تو از رسول خدا6 ارث می‌‌بری یا اهل او؟!

او پاسخ داد: البتّه اهلش.[5]

حلبی نیز با این عبارت حدیث را نقل کرده است: در نقلی آمده است: فاطمه رضی اللّه تعالی عنها به ابوبکر گفت:

چه کسی از تو ارث می‌‌برد؟

ابوبکر گفت: خانواده و فرزندانم.

فاطمه3 گفت:

پس چرا من از پدرم ارث نمی‌‌برم؟

حلبی می‌نویسد: ابوبکر نامه فدک را برایش نوشت، در این هنگام عمر وارد شد و پرسید: این چیست؟

ابوبکر پاسخ داد: نام‌های برای فاطمه درباره‌‌ی ارث پدرش نوشته ام؟

عمر گفت: برای مسلمانان چه خواهی داد؟ مگر نمی‌‌دانی که عرب علیه تو قیام کرده است؟[6]

آن گاه عمر نامه را گرفت و آن را پاره کرد(!!)

این قضیه را بُخاری و مسلم نیز از عایشه نقل کرده‌اند.

عبارت بُخاری چنین است: عایشه گوید:

«فاطمه3 دختر پیامبر6 برای ابوبکر پیغام فرستاد و ارث خود را از رسول خدا6 از آن چیزهایی که خداوند در مدینه به ایشان بخشیده بود و نیز باقی مانده خمس خیبر، مطالبه نمود.

ابوبکر به او گفت: رسول خدا6 گفته است: «ما چیزی به ارث نمی‌‌گذاریم، آن چه از ما می‌‌ماند صدقه است». آل محمّد فقط می‌‌توانند از آن مال استفاده کنند. به خدا سوگند! من صدقه رسول خدا6 را از همان حال که در زمان حیاتش بوده هیچ تغییر نخواهم داد و درباره‌‌ی آن همان کاری را خواهم کرد که رسول خدا6 انجام می‌‌داد.

بدین وسیله ابوبکر از دادن حتی بخشی از آنها به فاطمه3 خودداری کرد، و فاطمه3 نیز بر ابوبکر خشم گرفت و او را طرد کرد و با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت.

فاطمه3 بعد از وفات پیامبر6 شش ماه زندگی کرد و هنگامی که فوت نمود، همسرش علی7 او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد و خود بر او نماز خواند».

و تا وقتی فاطمه3 در قید حیات بود علی7 در بین مردم وجهه‌ای داشت، و چون از دنیا رفت مردم از او روی برگرداندند.


 

 


[1] . شرح حال او را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد: 4 / 211 و 212 شماره 1900 آورده و از او تمجید کرده است، شرح حال نویسان دیگر نیز از ابن طیفور تمجید نموده‌اند.

[2] . ر.ک بلاغات النساء: 58.

[3] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 16 / 210.

[4] . الشافی: 4 / 69 و 70، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 16 / 249.

[5] . مسند احمد: 1 / 4.

[6] . سیره‌‌ی حلبیه: 3 / 488.

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: