بـه هنگام ایراد سـخـنرانی زینب3، که تـحـت مراقـبـت شـدید ماءموران دژخیم «عبیدالله بن زیاد» بـا کمال قوت قلب، فصاحت و بـلاغت متـین، محتـوای استـوار، لحن دردمندانه و آهنگ پـرطنین و کوبنده صورت گرفت، چه افراد بی خبر و چه افرادی که فریب خورده و بـرای تـماشا بـه حاشیه مسیرها، داخل غرفه ها، روی سکوها، بـالای پشت بـامها و بـالاخره در کوی و بـرزن قرار گرفته بـودند، بـیدار شدند، منقلب گردیدند و سرانجام، آه و ناله، ضجـه و گریه و شیون فوق العاده و بی سابقهای فضای کوفه را در کام خویش فرو برد؛ ورق عوض شد و شماره معکوس حاکمیت یزید آغاز گردید.
بشیربن خزیم میگوید: «بـه خـدا سوگند، آن روز مردم را مشاهده کردم که بـا ناراحتـی و حیرت، سخت گریه میکردند و از تأثـر و تـأسـف، دسـت و انگـشـت بـه دهان و دندان میگـزیدند!»
آنگاه ادامه میدهد: «پیرمردی را که در کنار من ایستاده بود مشاهده کردم، به طوری منقلب شده بـود و گریه میکرد که چانه و محاسن او به شدت میلرزید و دست خود را به سوی آسمان بـلند کرده بـود و میگفت: پـدر و مادرم بـه فدای شما اسیران! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانان شما بـهترین جوانان، زنان شما بـهترین زنان و نسل شما بـهترین نسلها هستند!
شما خاندانی هستـید که هرگز گرفتـار ذلت و زبـونی و شکست و جدا شدن از مردم نخواهید بود.»[1]
امام زین العابدین7 با استماع آن خطبـه و مشاهده انقلاب روحی مردم، خطاب به زینب3 فرمود: عمه جان! آرام بگیر، زیرا در وجود بازماندگان گذشتگان، برای مردم درس عبـرتی وجود دارد.[2] و تو نیز، الحمدلله دانشمندی هستـی که معلم بـه خـود ندیدهای، و خـردمندی هستی که استادی نداشتهای!
آری، خطبـه حـضرت زینب3 در کوفه و در حـال اسارت، از جـنایت «بنی امیه» در کربلا و شهادت حضرت سید الشهدا7 پرده بـرداشت. عـمق فریبـکاری و تـزویر و ظلم و سـتـم امویان را آشـکار نمود. بـی وفایی و پـیمان شکنی و آینده دردناک کوفیان را تـبـیین کرد.
آنان را منقلب و متـحول نمود. پـایههای کاخ قدرت حاکمان غاصب و ظالم و قاتـل را بـه لرزه افکند و بـالاخره، غیر از بـیان فاجعه کربلا و معرفی شخصیت و هدف حـضرت حـسین7 و یاران او، پـیام خون شهیدان را بـه غفلت زدگان و فریب خـوردگان ابـلاغ نمود تـا ادامه اسارت و خطابـه ها، پـیام شهادت و عاشورا را در مراحل دیگر نیز، استمرار بخشد.. ..
اعلامیه از قتلگه کرب و بلا داد |
|
با زینب و سجاد، سوی شام فرستاد |
این جمله ز خون بود، در آن نشریه مسطور |
|
باید بشر از قید اسارت بود آزاد[3] |
[1] . الملهوف، ص 194 ـ الاحتجاج، ج2، ص31، بحار الانوار، ج 45، ص 110 .
[2] . الاحتجاج، ج2، ص 31 .
[3] . استاد بصیر، حسین پیشوای انسانها، ص 34 ؛ منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 256.