علی بن الحسین7 هنگامی که چشمش بر بدنهای بی سر آنان افتاد و در بین آنان جگر گوشه حضرت زهرا را به گونهای دید که به واسطه عمق فاجعه و شدت آن آسمانها شکافته، زمین از هم گسیخته میشود و کوها فرو میریزد، بر آن حضرت خیلی دشوار آمده و ناراحتیاش فزونی یافته و آثار این حالات در چهرهاش نمایان شد. زینب3 بر این حالت ترسیده شروع به دلداری و تسلای آن حضرت نمود با این که صبر خود حضرت به پایهای بود که کوهها همتای صبر و بردباریاش نبودند. از جمله مطالبی که به آن حضرت گفت، این عبارات بود:
(ای یادگار جد و پدر و برادرم! به خدا سوگند آنچه که پیش آمده، تعهدی بوده که خداوند از جد و پدرت گرفته و خداوند متعال از مردمانی میثاق و عهد گرفته است که فراعنه این زمین آنان را نمیشناسند ولی آنان در بین ساکنان آسمانها معروفند، آنان این پیکرهای پاره پاره و این بدنهای به خون آغشته را جمع آوری و دفن خواهند کرد و در این سرزمین برای پدرت که سالار شهیدان است، پرچمی خواهند افراشت که در گستره زمان و گذشت شب و روز آثارش محو نشده و فرسوده نخواهد گشت.
پیشوایان کفر و رهبران گمراهی در محور نابودیاش خواهند کوشید و جز ترقی و رشد و اعتلا برای آن علم و پرچم اثری نخواهد داشت. )[1]
[1] . فاطمه زهرا3 شادمانی دل پیامبر، ص ۸۶۶.