| صفا گرفت جهان چون دل رسول خدا  | 
 | به یمن عید بزرگ ولادت زهرا | 
| خدا به ختم رسل دختری عطا فرمود  | 
 | که بوده پیشتر از چار امّ و هفت آبا | 
| حبیبة احد و پارة تن احمد  | 
 | یگانه کفو علی مام یازده مولا | 
| زکیه فاطمه حورا بتول  | 
 | امینه طاهره زهرا محدثه عذرا | 
| از آن زمان که خداوندگار داند و بس  | 
 | لوای عصمت او بوده و بود بر پا | 
| شب ولادت او همچو دیده احمد  | 
 | دل وجود ز ماه رخش گرفت ضیا | 
| خدیجه ترک جهان را به عشق احمد گفت  | 
 | که گشت مادر ام الائمه النجبا | 
| زنان مکه چه قابل برای قابله گیش  | 
 | که از بهشت رسیدند مریم و لعیا | 
| زنان خاک کجا و مقام مولودی  | 
 | که جسم و روحش آمد ز عالم بالا | 
| به بطن مادر، پیوسته داشت لب هایش  | 
 | سخن ز سر خداوند قادر توانا | 
| سلام مادر، ای مادر حبیبه حق  | 
 | سلام مادر، ای همسر رسول خدا | 
| سلام مادر، ای دل ز غیر ببریده  | 
 | سلام مادر، ای کرده با خدا سودا | 
| سلام ای به تو از دخترت هماره درود  | 
 | سلام ای به لب از شوهرت همیشه ثنا | 
| سلام ای که به پاداش صبر تو بر تو  | 
 | خدای داده حبیب و حبیبه خود را | 
| خدای عز و جل با تو دوست شد مادر  | 
 | چه غم اگر که شدی بین دوستان تنها | 
| تو از تمامی هستی گذشتی و نه عجب  | 
 | که ذات حق به تو بخشید هستی خود را | 
| عجب مدار که هست خدا و را خواندم  | 
 | که هر چه هست بدو یافته بنا و بقا | 
| به جز خدا و رسول و ائمه پی نبرد  | 
 | کسی به جاه و جلال و حقیقت زهرا | 
| خدای یکتا باید کند ثنای کسی  | 
 | که قامت نبوی در حضور اوست دو تا | 
| پیمبری که همه عالمش فدا، فرمود  | 
 | به چون تو فاطمه، جان رسول باد فدا | 
| خدا نمود ثنایش به دهر و کوثر و قدر  | 
 | نبی ستوده وجود ورا به صبح و مسا | 
| زهی به دامن پاک شهید پرور او  | 
 | که افتخار به آن داشت سید الشهدا | 
| شنیدهای که شب میهمانیاش آورد  | 
 | امین وحی خداوند از بهشت غذا | 
| شنیدهای که چو مرغی که دانه برچیند  | 
 | به روز حشر کند دوستان خویش جدا | 
| شنیدهای که نبی از ملال اوست ملول  | 
 | شنیدهای که خدا با رضای اوست رضا | 
| شنیدهای که برای شفاعت امت  | 
 | رسول، فاطمه را میزند به حشر صدا | 
| شنیدهای که اگر پا به حشر نگذارد  | 
 | برات عفو به دستی نمیرسد فردا | 
| شنیدهای که اگر فاطمه نبود، نبود  | 
 | برای حیدر، کفو به عالم دنیا | 
| چنانکه که سر خدا در ضمیر او مخفی است  | 
 | جلال اوست به ملک وجود ناپیدا | 
| من و فضایل او مور و جبهه خورشید ؟  | 
 | لب و مناقب او کاه و ژرفی دریا ؟ | 
| خدای باید و پیغمبر و ائمه و بس  | 
 | که در ثنایش، حق سخن کنندادا | 
| نبی به وجد که این است این سلاله من  | 
 | خدا به فخر که این است این حبیبه من | 
| نماز مفتخر از او که اوست جان نماز  | 
 | دعاست معتبر از او که اوست روح دعا | 
| فلک به پای نبی بوسه زن، نبی به ادب  | 
 | به دست بوسی زهرا قیام کرده ز جا | 
| زهی به بذلش کاندر شب عروسی کرد  | 
 | به پیر سائلهای جامه زفاف عطا | 
| زهی به شرمش کاندر حضور فخر بشر  | 
 | کشید دامن و از چشم کور کرد حیا | 
| هماره مانده از او این سخن که زینت زن  | 
 | همان بود که ز پاکی و عصمت و تقوی | 
| نه هیچ دیده نامحرمی به او نگرد  | 
 | نه او به جانب مردی نظر کند به خطا | 
| اگر سپهر شود لوح و نخلها همه کلک  | 
 | و گر هماره مرکب بجوشد از دریا | 
| وگر که خلق نویسند تا صف محشر  | 
 | ثنای فاطمه نتوان کند کسی انشا | 
| ز پا فتاد ولی لحظهای ز پا ننشست  | 
 | قیام کرد به یاری رهبرش تنها | 
| به خون پاک شهیدان راه حق سوگند  | 
 | که هست فاطمه در پایداری اسوه ما | 
| ز صبر اوست اگر تا ابد به عز و جلال  | 
 | برند نام نبی را فراز ماذنه ها | 
| مگر نه مادر اول شهید راه علیست  | 
 | و یا نگشت خود اول شهیده مولا | 
| مگر نه فاطمه آنی جدا نشد ز علی  | 
 | مگر نه فاطمه سازش نکرد با اعدا | 
| به خون میثم، (میثم)، که پیروان علی  | 
 | ز خط فاطمه آنی نمیشوند جدا | 
فاطمه (س) تجلیگاه انوار آفرینش «جلد ششم»
	حبیبه احد ، پاره تن احمد
فهرست مطالب
		
	 
					 
					 
					 
		 
			 
			