borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
6 ـ سطحى نگري‌ها و بى غيرتى‌هاى غافلانه

همه‌ى مصيبت‌ها و انحطاط‌ها در اسلام از سهل گيرى، سطحى نگرى، ساده لوحى و خوش باورى مردمان در همه اجتماع مسجد پيامبر شروع شد.

آن‌گاه كه ابوبكر حديثى دروغين را به پيامبر نسبت داد، چه تعداد از مردمان فريب آشكار آن كلمات را دريافتند؟! آن گاه كه فاطمه3 با استناد به آيات قرآن، جعلى و دروغ بودن آن حديث را به خوبى هويدا ساخت، چند شراره، بارقه يا جرقه براى سوزاندن ننگ اين خدعه از دل‌ها زبانه كشيد؟! سنگ قبر چند دل مرده از حرارت سخنان گدازنده‌ى فاطمه3 درهم شكست و ذوب شد؟! چرا كسى برنخاست و سند حديث را جويا نشد كه آخر اين چه حديثى است كه تنها تو شنيده‌اى و هيچ يك از ديگر همراهان و صحابيان رسول خدا6 آن را نشنيده‌اند؟! آيا پيامبر اين حديث را تنها در گوش تو نجوا كرده است؟!

و چرا آن گاه كه فاطمه3 به مقابله و افشاگرى برخاست، صخره‌ى دل‌هاى قساوتمند آن مردم نلرزيد و درهم فرو نريخت؟! چرا نورافشانى فاطمه‌ى زهرا3، همو كه نوربخش آسمان‌ها و زمين است، سينه‌هاى ظلمانى و سياه ايشان را سپيد و نورانى نساخت؟!

اين همه؛ از آن نشأت مى‌گرفت كه شناخت و آگاهى كافى وجود نداشت. غرض ورزان و مريض دلان، عرصه‌ى تركتازى يافته بودند و توده‌ى مردم هم كه غرض و مرضى نداشتند، ساده لوحى و ظاهربينى چشم عقلشان را كور ساخته بود و ساده انگارى و سطحى نگرى، به خواب خوش و غفلت، فروشان برده بود.

چه كسى باور مى‌كرد كه ابوبكر صديق، پدر زن پيامبر، پيرمردى با محاسن سفيد و سوابقى درخشان كه مردمان به عنوان حاكم اسلامى و پيشواى مسلمانان با او بيعت كرده بودند، از پيش خود حديثى را جعل نمايد و براى توجيه غصب فدك بدان استناد نمايد؟!

بارى، سطحى نگرى‌ها و ساده انگارى‌ها، غيرت‌هاى دينى را بر باد داده بود. درخت تساهل و تسامح به ثمر نشسته بود و از ميوه‌ى بى غيرتى به همه‌ى مردمان خورانده بود و اين بود كه خطبه‌ى عرش لرزان فاطمه3 هم نمى‌توانست دل‌هاى به غفلت و بى غيرتى خوگرفته‌ى مردم را بيدار سازد و به قيام در مقابل فساد، بدعت و تباهى وادارد.

فاطمه3 با خطبه‌ى حماسى و آتشين خويش، انصار و ياران پيامبر را به قيام و خيزش عليه پيشوايان نفاق و ضلالت فرامى خواند؛ در حالى كه آنان در سايه‌ى امن بى غيرتى و سهل انگارى، در سكوتى مرگبار خفته بودند: واى بر شما! پسران قيلَه[1]! از شما چه دور است كه پيش چشمانتان ميراث پدرم را ظالمانه ببرند و حرمتم را ننگرند و شما همچون بيهوشان فرياد نصرت طلبى مرا نشنيده گذاريد!!

دادخواهى من به شما مى‌رسد، در حالى كه اجتماعتان منسجم است، ساز و برگ فراوان داريد و اثاث و خانه‌هاى آبادان؛ اما فرياد مرا نشنيده مى‌گيريد و به يارى‌ام نمى‌شتابيد. شما دليرانى هستيد كه بر دشمن، بدون زره و سپر حمله مى‌بريد. شما مشهوران به خير و صلاح، برگزيدگان خدا، پشتيبانان دين، ياوران پيامبر و مؤمنين و حاميان اهل بيت طاهرين مى‌باشيد. شماييد كه با بت پرستان عرب درافتاديد و برابر لشگرهاى گران ايستاديد. چندان كه از ما فرمانبردار و در راه حق پايدار بوديد، نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند، مشركان را تار و مار و نظم را برقرار، آتش جنگ را خاموش و كافران را حلقه‌ى ذلت در گوش نموديد.

اكنون پس از آن همه زبان آورى، لب فرو بسته‌ايد و پس از پيشروى، واپس نشسته‌ايد؛ آن هم در برابر مردمى كه سوگند خويش را شكسته‌اند، پيمان خود را گسسته‌اند و در دين شما طعنه وارد نموده‌اند. با امامان كفر بجنگيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى‌باشند! با ايشان بجنگيد تا شايد از كارهاى خويش بازگردند! آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفته‌اند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند، كارزار نمى‌نماييد و حال آنكه ايشان ابتدا جنگ را شروع نمودند؟! آيا از اينان هراس داريد؟! بيم مداريد و تنها از خدا بترسيد، اگر حق پرستيد.[2]

اما هزاران دريغ كه از حرارت گدازنده‌ى كلام فاطمه، فولاد سخت هيچ دلى تأثير نپذيرفت و از زلزله‌ى عرش لرزان سخنِ او، سنگ قبر هيچ دلى نلرزيد و از جا كنده نشد.

پناه بر خدا، اگر فاطمه3 براى انعام و احشام اين گونه سخن گفته بود، اميد فايده بيشتر مى‌بود. اگر اين چوب بيدارى بر كفن مردگان مى‌خورد، شايد از آن خاك اعتراضى بر می‌‌‌خاست. مگر چه مرگى گريبان آن جمع را به هم مى‌فشرد كه نفخه‌ى صور فاطمه3 هم از جا تكانشان نمى‌داد؟! مگر بى مسؤوليتى و آسايش جويى با انسان چه مى‌كند كه مى‌تواند پاره‌ى تن رسول خدا را در چنگال كفتاران، گرفتار بيند و به قيام برنخيزد؟!

امان از راحت طلبى! و امان از سهل انگارى! كه به فرموده‌ى حضرت زهرا3 تمام فسادها، انحراف‌ها و فتنه‌ها از آن سرچشمه گرفته است:

«به خدا سوگند! شما را مى‌بينم كه به تن آسايى و راحت طلبى خوكرده‌ايد. آن را كه سزاوار منصب رهبرى امور است، از جايگاهش دور نموده‌ايد.

از دين برگشته‌ايد و از جهاد در راه خدا خسته گشته‌ايد. آگاه باشيد كه اگر تمام اهل زمين نيز كافر گردند خداوند از همه‌ى آنها بى نياز است.[3]

امان از بى‌مسؤوليتى! كه نتيجه‌ى تن پرورى و سطحى نگرى است. امان از غفلت كه انسان را در مقابل غصب آشكاراترين حقوق نيز به ننگ سكوت و عافيت طلبى فرامى خواند؛ حتى اگر اين حق، حق امامت براى على مرتضى7 و يا حق مالكيت فدك براى فاطمه‌ى زهرا3 باشد:

 

كجا يك تن تواند غصب كردن حق مولا را

 

سكوت خلق و همراهى دشمن كشت زهرا را

 


[1] . منظور از «پسران قيله»، انصار مى‌باشند كه از دو قبيله‌ى اوس و خزرج بودند و نسب مشتركشان به زنى به نام «قيله» در چندين نسل قبل، منتهى مى‌شد.

[2] . ايها بنى قيلة! اهضم تراث ابى؟ و انتم بمرأى منى و مسمع تلبسكم الدعودة و تشملكم الخبرة و فيكم العدة و العدد و لكم الدار و الجنن. و انتم الاولى نخبة الله التى انتخبت و الخيرة التى اختيرت لنا اهل البيت، فباديتم العرب، وناهضتم الامم و كافحتم البهم. لانبرح او تبرحون، نامركم فتأتمرون. حتى دارت لكم بنارحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعرة الشرك، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نِيرَانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّينِ. فَأَنَّى جُرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ، وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ، لِقَوْمٍ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ و طعنوا فى دينكم. «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون‏». «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّـهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين‏» (توبه: 12 و 13). بلاغات النساء: ص 30. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: ج 16، ص 236. مناقب: ج 2، ص 206. بحارالانوار: ج 43، ص 158.

[3] . أَلَا وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ- وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ بِالضِّيقِ مِنَ السَّعَةِ فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ. «فإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّـهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم، 6). شرح نهج البلاغه: ابن ابى الحديد، ج 16، ص 213. مناقب: ج 2، ص 206. كشف الغمه: ج 1، ص 491. الاحتجاج: ص 102. بحارالانوار: ج 43، ص 159. دلائل الامامهٔ: ص 37.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: