از آنجا که در آخرین جملههاى بخش گذشته این خطبه، سخن از درسهاى عبرت، در زندگى انسانها بود، امام7 در این بخش به یکى از موارد مهم این عبرتها اشاره مىکند و آن اختلاف شدید افراد و اقوامى است که پیروى انبیا و اوصیا را رها مىکنند و در ظلمات و گمراهى سرگردان مىشوند، مىفرماید : «راستى عجیب است! و چرا تعجّب نکنم از خطا و اشتباه این گروهها(ى پراکنده) با دلائل مختلفى که بر مذهب خود دارند! نه گام در جاى گام پیامبرى مىنهند و نه از عمل وصىّ (پیامبر) پیروى مىکنند، نه به غیب ایمان مىآورند، و نه خود را از عیب بر کنار مىدارند».
در عصر امیرمؤمنان على7، هم شکافهایى در امّت اسلامى پدیدار شده بود و مذاهب مختلفى، چه در اصول دین و چه در فروع، ظاهر گشته بود، و هم بر اثر گسترش کشورهاى اسلامى، مذاهب گوناگون دیگرى نیز در محیط، خودنمایى مىکردند. امام7 این اختلافات را به نقد مىکشد و سرچشمه آن را خطاها و اشتباهات دیگر مىشمرد که در این خطبه به «ده نمونه» از این خطاها اشاره شده؛ چهار نمونهاش همان است که در عبارات بالا آمده است.
نخست اینکه: آنها تابع وحى آسمانى و پیامهاى الهى که توسط انبیا ابلاغ شده است نیستند.
دیگر اینکه: بعد از پیامبر به عمل اوصیاى او نیز اقتداء نمىکنند.
سوم اینکه: ایمان به غیب ندارند.[1]
چهارم اینکه: آنها خود را از عیوب بر کنار نمىدارند و به تعبیر دیگر: چون ملکه عفاف (همان حالتى که بازدارنده از گناهان است) در آنان وجود ندارد، به آسانى آلوده هر گناهى مىشوند و به این ترتیب، هم بناى ایمان آنها ویران است و هم اعمالشان خراب. بدیهى است تزلزل ایمان باعث آلودگى در عمل مىشود، همان گونه که آلودگى در عمل، مبانى ایمان را متزلزل مىکند.
سپس در پنجمین و ششمین اوصاف آنها مىافزاید : «آنها پیوسته در درون شبهات عمل مىکنند و در مسیر شهوات گام برمىدارند!».
تعبیر به «فِی الشُّبُهَاتِ» اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه: آنها اعمال خلاف خود را در درون مجموعهاى از شبهات پنهان مىکنند، تا مردم ازخلافکارى آنان باخبر نشوند. آنها کمتر سراغ محکمات قرآن و احادیث مىروند، بلکه به عکس سراغ متشابهات را مىگیرند؛ در موضوعات خارجیّه نیز از موضوعات روشن، دورى مىکنند و به سراغ موضوع مشتبه مىروند؛ چرا که تنها در این دایره است که مىتوانند به اعمال نادرست خود لباس مشروعیّت بپوشانند.
جمله «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» اشاره به این نکته است که اصلاً خطّ زندگى آنها از درون شهوات مىگذرد؛ نه اینکه آلودگى به شهوات براى آنها مقطعى بوده باشد. و از آنجا که فعل مضارع («یَعْمَلوُنَ» و «یَسِیرُونَ») معناى استمرار دارد، مفهوم کلام امام7 این است که : «کار آنها به طور مستمرّ، حرکت در درون شهوات و عمل در درون شبهات است».
ذکر این نکته نیز لازم است که اعمال آنها مىتواند بازتابى از عقاید فاسدشان باشد و نیز ممکن است به خاطر آلودگى به شهوات، به سراغ عقایدى بروند که اعمال آنها را توجیه مىکند.[2]
سپس امام7 در ادامه این سخن به بخش دیگرى از ویژگىهاى این هوسبازان گمراه ـ و گاه عالم نما- پرداخته و در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف آنها مىفرماید : «نیکى از نظرشان همان است که خود نیک مىپندارند و منکر و زشتى همان است که خود منکر و زشت بدانند!».
از آنجا که آنها رابطه خود را با خدا و پیامبر قطع کردهاند، معیار سنجش خوبى و بدى نزد آنها نه وحى آسمانى است و نه سنّت پیامبر و معصومین؛ معیار، هواى نفس و خواست دل آنها و یا اهداف گروهى و تعصّبات قومى و مسایلى است که حافظ منافع مادّى آنهاست و اگر واقعاً اهل فکر و اندیشه باشند ـ از آنجا که بدون راهنمایى وحى و معصومین، اندیشه انسان خطاپذیر است- باز به گمراهى گرفتار مىشوند.
در نهمین و دهمین ویژگى مىفرماید : «پناهگاه آنها در حلّ مشکلات خودشانند، و در حوادث مهم (و مبهم) تنها به آراى (ناقص) خویش تکیه مىکنند».
این بدبختىها در حقیقت از آنجا ناشى مىشود که در گام اوّل، پیروى از وحى و سنّت پیامبر و معصومین را رها کردند؛ به همین دلیل، هر قدر پیش مىروند فاصله و انحراف آنان از حق بیشتر مىشود، تا آنجا که فکر ناقص آنها و عقل ناتوان و دانش بسیار کم و اشتباهات فراوان آنها، پناهگاهشان براى حل مشکلات است و این امر کار آنها را روز به روز پیچیدهتر و گمراهى آنان را شدیدتر مىسازد.
در یک نتیجه گیرى روشن از ویژگىهایى که اخیراً گفته شد، چنین مىفرماید : «گویى هر کدام از آنها امام خویشتناند که به دستگیرههاى مطمئن و اسباب محکمى ـ به پندار خود- چنگ زدهاند» (در حالى که افکارى سستتر از تار عنکبوت دارند؛) «وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ».[3]
آرى، این است سرانجام کسانى که در اختلافات فکرى و عقیدتى و تشخیص حق از باطل و صراط مستقیم از راه خطا، معیارهاى روشن الهى را رها کرده و به فکر قاصر و آراى باطل خود، پناه بردهاند و اینجاست که مىبینیم بعضى سر از شرک و بت پرستى در آورده، به گونهاى که براى خدا «جسم» قائل شدهاند و براى او دست و پا و موهاى مجعّد و مَرْکَب و تشکیلات دیگر، و گاه در آن طرف قضیه قرار گرفته و در صفات خدا قایل به «تعطیل» شدهاند؛ به این معنا که ما را نمىرسد درباره او بیندیشیم و درباره او صحبت کنیم؛ ما چیزى از آن نمىدانیم. آن تشبیه کودکانه و این تعطیل احمقانه، همه زاییده تکیه کردن برآراى ناقص و ترک هدایتهاى پیشوایان الهى است و یا همچون «خوارج» مىشوند که به پندار خود غرق عبادت خالص بودند و در طریقِ نجات، گام بر مىداشتند، در حالى که بدیهى ترین مسائل اسلامى و انسانى را که نیاز جامعه بشرى به حکومت بود، انکار مىکردند!
نکته
کراراً در احادیث خوانده ایم که هواپرستى، انسان را از حق باز مىدارد. این معنا به صورت جامعى در خطبه بالا در فراز اخیر منعکس شده است؛ آنها که مسیرشان از درون شهوات مىگذرد، نه «معروف» خدا را «معروف» مىشمرند و نه «منکر» را «منکر»؛ پیرو دلیل عقل نیستند؛ آنچه هماهنگ با تمایلات نفسانى آنهاست «معروف» است و آنچه مخالف با آن است «منکر» مىباشد؛ این گونه افراد هنگامى که گرفتار مسائل پیچیده شوند، به جاى اینکه از عقل و خِردِ قوى ترى کمک بگیرند و از آن بالاتر، به آیات الهى و سخنان پیشوایان، پناه ببرند و مشکلات خود را از این طریق حل کنند، باز به سراغ فکر گناه آلود و منحطّ خودشان مىروند. و عجب اینکه این گونه افراد یکدیگر را نیز قبول ندارند؛ هر کدام امام و پیشواى خویشاند و هر کدام مرجع و مقتداى خود!
بدیهى است پیمودن این راه، نتیجهاى جز سرگردانى در بیراههها و سقوط در پرتگاهها نخواهد داشت و از همه بدتر اینکه در عین گمراهى، خود را اهل هدایت و نجات مىپندارند.
همان گونه که قرآن مىفرماید : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا، وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، مىپندارند کارِ نیک انجام مىدهند».[4]
و آن حضرت در حکمت 116 ميفرمايد:
و قال7 كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ كَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَ كَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَ مَا ابْتَلَى اللَّـهُ عَبْداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ.
امام7 فرمود:
چه بسيارند كسانى كه به سبب نعمتى كه به آنها داده شده در غفلت فرو مىروند و به سبب پردهپوشى خدا بر آنها مغرور مىگردند و بر اثر تعريف و تمجيد از آنان فريب مىخورند و خداوند هيچ كس را به چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمتها و ترك عقوبت) آزمايش نكرده است.[5]
امام7 در اين گفتار حكيمانه و هشدار دهنده به چهار نكته مهم اشاره مىكند كه بر محور چهار واژه معنادار : «مستدرج»، «مغرور»، «مفتون» و «املاء» دور مىزند. مىفرمايد : «چه بسيارند كسانى كه به وسيله نعمتى كه به آنها داده شده غافل مىشوند و به سبب پردهپوشى خدا بر آنها مغرور مىگردند و بر اثر تعريف و تمجيد از آنان فريب مىخورند و خداوند هيچ كس را به چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمتها و ترك عقوبت) آزمايش نكرده است»؛
(كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ كَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَ كَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَ مَا ابْتَلَى اللَّـهُ عَبْداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ)
«مستدرج» از ريشه «استدراج» به معناى چيزى را تدريجاً به سمت و سويى بردن آمده است. در قرآن مجيد اين تعبير در دو آيه (182 سوره «اعراف»، و 44 سوره «قلم») ذكر شده و مفهوم آن در هر دو مورد يكى است و آن اينكه كسى را مرحله به مرحله بدون اينكه خود متوجه شود در دام مجازات گرفتار كنند درست مثل اينكه كسى از بيراهه به سوى پرتگاه مىرود اما نه تنها او را از اين كار نهى نكنيم بلكه به دليل آنكه مستحق مجازات و كيفر است او را نيز تشويق كنيم. ناگهان به لب پرتگاه مىرسد و خود را در دام مجازات مىبيند، وحشت مىكند و راه بازگشت در برابر خود نمىبيند و از همان جا مىلغزد و در پرتگاه سقوط مىكند.
خدا به افرادى كه طغيان را به اوج خود مىرسانند نيكى مىكند، نعمت مىبخشد، مقام مىدهد و ناگهان در ميان ناز و نعمت گرفتار مجازاتشان مىسازد، مجازاتى كه در آن حالت بسيار دردناك است.
در آيه 44 سوره «انعام» مىخوانيم : ««فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»؛ هنگامى كه آنچه را به آنها تذكر داده شده فراموش كردند ما درهاى همهگونه نعمت را بر آنها گشوديم تا زمانى كه (كاملًا) به آنچه به آنها داده شده بود خوشحال شدند.
ناگهان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم و يكباره نوميد شدند».[6]
دومين جمله، اشاره به كسانى است كه مورد آزمون الهى از طريق پردهپوشى خداوند نسبت به گناهان آنها قرار مىگيرند. خدا، ستار العيوب است و تا آنجا كه ممكن باشد بر گناهان بندگانش پرده مىافكند تا بيدار شوند و توبه كنند و به راه حق باز گردند ولى گروهى به عكس، مغرور مىشوند و از اين پرده پوشي الهى فريب مىخورند و بر شدت و كثرت گناه مىافزايند. با توجه به اينكه «چون كه از حد بگذرد رسوا كند» سرانجام پردهها بالا مىرود و آنها رسواى خاص و عام مىشوند.
جمله سوم، اشاره به يكى ديگر از راههاى نفوذ شيطان و هواى نفس در انسان است؛ گاه مردم از روى حسن ظن و گاه از طريق تملق و چاپلوسى به مدح و ثناى افرادى مىپردازند؛ ولى گاه آنها كه از حال خود باخبرند و وضع خود را با آنچه به صورت مدح و تمجيد گفته مىشود كاملًا متفاوت مىبينند بيدار شده و سعى مىكنند خود را با حسن ظن مردم موافق كنند، گاهى با اين سخنان، فريب مىخورند و خود را مقرب درگاه الهى و در اوج فضيلت و اخلاق مىپندارند، در حالى كه در دام شيطان و هواى نفس گرفتارند.
چهارمين جمله، اشاره به حال كسانى است كه خداوندِ حليم و غفور آنها را از طريق بخشيدن نعمت و گسترش روزى و مانند آن مىآزمايد. شايد به پاس نعمتهاى الهى بيدار شوند و باز گردند؛ اين گسترش نعمتها سبب غفلت و بىخبريشان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مىدهند، ناگهان خدا آنها را گرفته و مجازات مىكند؛ مجازاتى كه بسيار دردناك است، زيرا در ميان نعمتهاى الهى غوطهور و سرگرم لذاتند كه در يك لحظه همه چيز دگرگون مىشود و همچون «قارون» كه با داشتن آن همه امكانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يك لحظه همه چيز خود را از دست مىدهند.
قرآن مجيد در شرح حال قوم «سبا» و سرگذشت آنها به همين معنا اشاره كرده است؛ خدا آنها را مشمول انواع نعمتها قرار داد: سرزمينى پر از نعمت و خدايى آمرزنده داشتند «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ»[7] اما هواى نفس و شيطان كار خود را كرد و آنها را به ناسپاسى و طغيان واداشت. ناگهان سد عظيمِ «مأرب» بر اثر نفوذ آب و جانوران در آن شكست و سيلاب عظيمى به راه افتاد و باغها و زراعتها و كاخها را در هم كوبيد و در هم برد و تنها زمينى باير و ويران به جاى ماند به گونهاى كه باقى مانده جمعيت مجبور شدند از آن سرزمين كوچ كنند.
قرآن مجيد درباره اين گروه مىفرمايد : ««وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ»؛ كافران هرگز گمان نكنند مهلتى كه به آنان مىدهيم به نفع آنها است تنها به اين سبب به آنها مهلت مىدهيم كه (اگر بيدار نمىشوند) بر گناهان خود بيفزايند و (سرانجام) براى آنها عذابى خوار كننده است».[8]
در اين آيه شريفه نيز از واژه «املاء» (همچون كلام حكيمانه بالا) استفاده شده كه به معناى «كمك دادن» و گاه به معناى «مهلت دادن» است كه آن نيز نوعى كمك به شمار مىآيد؛ ولى معمولا در قرآن مجيد به مهلت دادنى اطلاق شده كه مقدمه عذاب دردناك است.
و در حکمت 358 ميفرمايد:
و قال7 أَيُّهَا النَّاسُ، لِيَرَكُمُ اللَّـهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ، كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ! إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَمَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا.
امام7 فرمود:
اى مردم! بايد خداوند، شما را به هنگام نعمت ترسان ببيند همان گونه كه از بلا و نقمت ترسان مىبيند؛ زيرا كسى كه خدا به او نعمت گستردهاى بخشيده و آن را (احتمالًا) استدراج (مقدمه مجازات تدريجى) نشمرد از امر خوفناكى خود را ايمن دانسته و (به عكس) كسىكه خدا براو تنگ گيرد (و نعمتهايى را از او سلب كند) و آن را آزمايش (و مقدمه ترفيع مقام) نداند پاداش اميدبخشى را از دست داده است.[9]
[1] . در اینکه منظور از «ایمان به غیب» چیست؟ در میان «مفسّران قرآن» و «نهج البلاغه» گفتگو است. بعضى غیب را اشاره به ذات پاک خداوند مىدانند و برخى اشاره به قیامت و بعضى اشاره به متشابهات قرآن مىدانند (چون از افکار مردم، غایب است) ولى برخى براى آن معناى گستردهاى قایل هستند و مىگویند: غیب، تمام امورى است که از دائره حسّ انسان بیرون است. بنابراین، تمام معانى گذشته در آن درج است. معناى اخیر از همه مناسبتر به نظر مىرسد.
[2] . درباره معناى «شُبهه» و تأثیر آن در تحریف حقایق، بحث مشروحى در جلد دوم، ذیل خطبه ۳۸ (صفحه ۴۰۵ به بعد) آوردهایم.
[3] . سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
[4] . سوره کهف، آیه ۱۰۳ - ۱۰۴ . برگرفته از کتاب شرح نهج البلاغه نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی.
[5] . سند گفتار حكيمانه:
نويسنده مصادر مىگويد: اين كلام حكمتآميز پيش از نهجالبلاغه در كتاب تحف العقول و روضه كافى و تاريخ يعقوبى و تذكره سبط بن جوزى آمده است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 107).
در ضمن، اين گفتار حكيمانه تحت حكمت شماره 260 نيز عيناً تكرار شده و در حكمت 462 نيز سومين جمله آن «رب مفتون بحسن القول فيه» به طور مكرر آمده است.
[6] . براى توضيح بيشتر درمورد عذاب «استدراج» مىتوانيد به تفسير نمونه، جلد 5، صفحه 298 ذيل آيه 44 سوره «انعام» مراجعه كنيد.
[7] . سوره سبأ، آيه 15.
[8] . سوره آل عمران، آيه 178.
[9] . سند گفتار حكيمانه:
مرحوم خطيب اين كلام شريف را با اضافاتى از تحف العقول نوشته مرحوم ابن شعبه حرانى (كه قبل از سيّد رضى مىزيسته) نقل كرده است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 265)