شفيعه محشر3 ميفرمايد:
إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ، وَ بَانَ مَا وَرَاءَهُ الضَّرَّاءِ، وَ بَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْـمُبْطِلُونَ
زماني که پردهها کنار رود، آن وقت سختيهاي پشت پرده ظاهر ميشود و از ناحيه پروردگار چيزهايي بر شما روي ميکند که گمانش را هم نميبرديد در آنجاست که زيانکار آنهايي بودند که راه باطل را طي کردند.
در سوره کهف، آيات 47 تا 59 آمده است:[1]
«روزى كه كوهها را به راه اندازيم و زمين را (از زير آن) نمودار بينى و محشورشان كنيم، و يكى از آنها را وا نگذاريم (47).
به صف، به پروردگارت عرضه شوند (گويد) چنانكه اول بارشان خلق كرده بوديم باز پيش ما آمدهايد ولى پنداشتيد كه هرگز براى شما موعدى ننهادهايم ( 48).
و نامهها پيش آرند و گنهكاران را از مندرجات آن هراسان بينى و گويند: اى واى بر ما اين نامه چيست كه گناه كوچك و بزرگى نگذاشته مگر آن را به شمار آورده و هر چه كردهاند حاضر يابند كه پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند (49).
و چون به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد همه سجده كردند مگر ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد، چرا او و فرزندانش را كه دشمن شمايند سواى من اولياى خود مىگيرند ؟ براى ستمگران چه عوض بدى است (50 ).
آفرينش آسمانها و زمين را با حضور آنها نكردم و نه آفرينش خودشان را، كه من گمراه كنندگان را به كمك نمىگيرم (51).
به خاطر بياوريد روزى را كه خدا مىگويد شريكهايى را كه براى من مىپنداشتيد صدا بزنيد (تا به كمك شما بشتابند) ولى هر چه آنها را مىخوانند جوابشان نمىدهند و ما در ميان اين دو گروه كانون هلاكتى قرار دادهايم (52).
و گنهكاران جهنم را ببينند و يقين كنند كه در آن افتادنى هستند و گريزگاهى نيابند (53).
در اين قرآن همه قسم مثل براى مردم بيان كردهايم و انسان از همه چيز بيشتر مجادله مىكنند (54).
مانع اين مردم هنگامى كه هدايت بر ايشان آمد از اينكه مؤمن شوند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند جز اين نبود كه ( انتظار داشتند ) طريقه گذشتگان تكرار شود يا عذاب از پيش به آنها در آيد (55).
ما پيغمبران را جز نويد بخش و بيم رسان نمىفرستيم كسانى كه كافرند به باطل مجادله كنند كه حق را بدان باطل سازند و آيههاى مرا و آن بيم كه به آنها دادهاند را مسخره گرفتهاند (56).
كيست ستمگرتر از آنكه به آيههاى پروردگارش اندرزش دادهاند و از آن روى بگردانيده و اعمالى را كه به دستش از پيش كرده از ياد برده و ما بر دلهايشان پوششها نهادهايم كه آيههاى ما را نمىفهمند و گوشهايشان را گران كرديم، بنابراين اگر به سوى هدايتشان بخوانيم هرگز و هيچ وقت هدايت نيابند (57).
پروردگارت آمرزگار رحيم است، اگر آنان را به اعمالى كه كردهاند مؤاخذه مىكرد در عذابشان تعجيل مىكرد (چنين نيست) بلكه موعدى دارند كه هرگز در قبال آن گريزگاهى نيابند (58).
اين دهكدهها هنگامى كه ستم كردند هلاكشان كرديم و براى هلاك كردنشان موعدى نهاديم» (59).
بيان آيات
اين آيات متصل به آيات قبل است و در پى همان آيات سير مىكند و به بيان اينكه اين اسباب ظاهرى و زخارف فريبنده دنيوى كه زينت حيات هستند به زودى زوال و نابودى بر آنها عارض مىشود مىپردازد، و براى انسان روشن مىكند كه مالك نفع و ضرر خويش نيست، و آنچه براى انسان مىماند همان عمل او است كه بر طبقش كيفر و يا پاداش مىبيند.
در اين آيات ابتدا، مسأله قيام قيامت مطرح شده، و بيان مىفرمايد كه هر انسانى تك و تنها بدون اينكه كسى به غير از عملش همراه او باشد محشور مىگردد، و سپس مسأله امتناع ابليس از سجده بر آدم و فسقش نسبت به امر پروردگار را ذكر مىكند كه پيروانش او و ذريه او را اولياى خود مىگيرند، و به جاى خدا او را كه دشمن ايشان است سرپرست خود اتخاذ مىكنند.
آنگاه دوباره مسأله قيامت را عنوان مىكند كه در آن روز خداوند خود پيروان شيطان و نيز شيطانها را كه شريك خدايش گرفته بودند احضار مىكند، در حالى كه رابطه ميان آنان قطع شده باشد. و در آخر آياتى چند در خصوص وعده و وعيد آمده و مجموع آيات از نظر هدف با آيات قبل متصل است.
﴿وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾
و آنچه از سياق بر میآيد اين است كه مسأله بروز زمين، مترتب بر به راه انداختن كوهها است، يعنى وقتى كوهها و تپهها تكان مىخورند و فرو مىريزند زمين همه جايش بروز و ظهور مىكند، و ديگر چيزى حائل از ديدن كرانه افق نيست، و يك ناحيه زمين حائل از ناحيه ديگرش نمىشود. و چه بسا احتمال دادهاند كه آيه شريفه مىخواهد به مضمون آيه ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾ اشاره كند.
و معناى ﴿وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ اين است كه ما احدى از بشر را ترك نمىكنيم و همه را زنده مىكنيم.
يادآورى قيام و عرضه گشتن مشركين و همه مردم بر پروردگار، همراه با اعمالشان و ديگر هيچ.
﴿وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...﴾
سياق آیه، شهادت مىدهد بر اينكه ضمير جمع در عُرضوا و همچنين ضمير جمع در آيه قبل به مشركين برمى گردد كه به نفس خود و به اسباب ظاهرى كه مربوط به زندگى ايشان است ركون و اعتماد كردند، و دل را يكجا به زينت زندگى دنيا دادند، آن چنان كه دل به امرى دائم و باقى مىبندند، و همين خود قطع رابطه با پروردگارشان انكار بازگشت به سوى او و بى مبالاتى نسبت به كارهايشان بود، چه آن كار مايه رضاى خدا باشد يا مايه خشم او.
اين وضع و حال ايشان است مادام كه اساس اين امتحان الهى بر جا است، و زينت زودگذر دنياى مادى در اختيار آنان است، و اسباب ظاهرى دور و بر ايشان قرار دارد، تا آنكه اين دور سپرى شود و اسباب ظاهرى از كار بيفتد و آرزوها بر باد رود، و خداوند آنچه كه زينت در روى زمين بود و دلهاى مردم روى زمين را مىربود به صورت خاكى خشك در آورد، آن وقت است كه جز پروردگارشان و خودشان و نامه اعمالشان چيزى برايشان نمىماند، آن وقت است كه بر پروردگار خود - كه او را پروردگار خود نمىدانستند و بندگيش نمىكردند - به صف واحد عرضه مىشوند، به طورى كه هيچ يك بر ديگرى برترى نداشته باشد.
آرى آن روز نه حسب و نسب مايه برترى است، و نه مال و نه جاه دنيوى، در آن روز عرضه ميشوند تا ميان همه داورى شود، در اين حال همه به رأى العين مىبينند و مىفهمند كه خدا، يگانه حق مبين بوده، بتها و هر چيزى ديگر كه مىپرستيدند تنها اوهام و خرافاتى بوده كه حتى به قدر سر سوزنى خدائى نداشته و از خدا بى نيازشان نميكردهاند. نه نفسشان آن استقلالى را كه برايش مىپنداشتهاند، داشته و نه اسباب ظاهرى كه در دستشان بوده و دلهايشان را مسخر خود كرده بود.
آرى، آن روز مىفهمند كه در اين پندارها به خطا رفتهاند و راهى كه رفتند - يعنى دل بستگيشان به دنيا و اعراضشان از راه پروردگار و عمل نكردن بر طبق دستورات وى - راهى خطا بوده، بلكه همين وضع آن روزشان كه عرضه بر پروردگار مىشوند نيز از خود ايشان بوده است، چون ايشان بودند كه توهم كرده بودند كه چنين موقفى ندارند، و روزى به حسابشان رسيدگى نمىشود.
[1] . شرح و تفسير از مرحوم علامه طباطبايي1.