borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
ويژگى‌هاى بندگان خالص خدا

در اين بخش از خطبه، امام7 به سراغ نكته مهمّى مى‌رود كه بخش گذشته را تكميل مى‌كند و آن اينكه بنده مخلص خداوند - كه موضوع سخن در بخش‌هاى سابق است - بعد از آگاهى و خودسازى و تهذيب نفس و رسيدن به مقامات عاليه در علم و عمل و تقوا، كمر همّت براى هدايت خلق مى‌بندد و همچون چراغ روشنى فرا راه مردم مى‌شود و آنها را از ظلمات جهل و وهم و گمراهى، رهايى مى‌بخشد و در واقع بعد از پايان «سير إلى الحقّ» و «في الحقّ»، مرحله «سير إلى الخلق» او شروع مى‌شود و به اداى رسالتى همچون رسالت انبيا مى‌پردازد.

مى‌فرمايد : «او خود را براى خداوند سبحان در بالاترين امور (براى انجام رسالت‌ها و وظايف) قرار داده (و در حقيقت عزم خود را بر انجام اين وظيفه الهى جزم كرده است). ».

سپس به شرح اين وظايف پرداخته، با جمله‌هاى كوتاه و پرمعنا روى نقاط حسّاس تكيه مى‌كند، مى‌فرمايد : «به هر مشكلى پاسخ گويد و فروع را به اصول‌ بازگرداند».

اين سخن، به اين نكته مهمّ اشاره مى‌كند كه اين بنده آگاه و مخلص، از نظر احاطه به مبانى معرفت دينى و احكام آن، آن چنان تواناست كه آمادگى براى پاسخ به هر سؤالى و حلّ هر مشكلى را دارد.

در ضمن، اين نكته را نيز خاطر نشان مى‌كند كه در اسلام هيچ سؤالى بدون پاسخ نيست و هيچ مشكلى در معارف الهيّه و احكام فرعيّه، بدون راه حل نمى‌باشد و اين همان چيزى است كه پيغمبر اكرم6 در حجّهٔ الوداع در خطبه تاريخى‌اش بيان فرمود و گفت:

«اى مردم به خدا قسم هر آنچه شما را به بهشت (و سعادت) نزديك مى‌كند و از آتش دوزخ (و بدبختى‌ها) دور مى‌سازد، شما را به آن امر كردم و هر آنچه شما را به دوزخ نزديك مى‌كند و از بهشت دور مى‌سازد، شما را از آن نهى نمودم. »[1]
و اين همان چيزى است كه در فقه پيروان اهل بيت: به عنوان «خالى نبودن هيچ واقعه‌اى از حكمى» از آن ياد مى‌شود.

جمله «وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ» در واقع اشاره به همان تعريفى است كه بزرگان دين، براى اجتهاد و استنباط ذكر كرده‌اند و مى‌گويند: حقيقت اجتهاد «ردّ الفروع إلى الأصول» است. يعنى با در دست داشتن قواعد و اصول كلّى كه از كتاب و سنّت و دليل عقل، استفاده شده، به هر فرعى پاسخ گفته شود و مجتهد كسى است كه بداند هر فرعى به كدام اصل باز مى‌گردد. در ضمن اين جمله «گشوده بودن باب اجتهاد» را در هر عصر و زمان روشن مى‌سازد، در حالى كه شرايط مجتهد را، از نظر علم و عمل در بخش‌هاى گذشته اين خطبه، بيان فرموده است.

سپس مى‌افزايد : «او چراغ روشن تاريكى‌ها، و بر طرف‌كننده نابينايى‌ها و كليد حلّ مبهمات و دور كننده مشكلات و راهنماى (گمشدگان) بيابان‌هاى زندگى است. »

امام7 با اين پنج وصفى كه بيان نموده، نشان مى‌دهد كه اين بنده آگاه و با تقوا چگونه پرده‌هاى ظلمانى جهل را مى‌شكافد و چشمان نابينايان معرفت را باز مى‌كند، قفل‌هايى كه بر درهاى مبهمات است، مى‌گشايد و مشكلات مردم را حل مى‌كند و در بيابان زندگى، كه بيم گمراهى و سرگردانى و اسارت در چنگال دزدان و درندگان مى‌رود، مردم را به شاهراه حق و نجات، هدايت مى‌كند.

سپس امام7 در ادامه اين سخن، به پنج وصف ديگر از اين عالم ربّانى اشاره كرده، مى‌فرمايد : «او آنجا كه لازم است سخن مى‌گويد و (حقّ را به مخاطبان، به خوبى) تفهيم مى‌كند و آنجا كه لازم نيست، سكوت مى‌كند و سالم مى‌ماند».

آرى، سخن گفتن او، هدف مهمى را دنبال مى‌كند و سكوتش هدفى ديگر، آنجا كه بايد روشنگرى كند، داد سخن مى‌دهد و مطالب لازم را تفهيم مى‌كند و آنجا كه در سخن گفتن بيم گناه و خطر آلودگى به معاصى است، سكوت را ترجيح مى‌دهد، هر دو براى خدا است و هر دو در طريق رضاى او است.

افرادى را مى‌شناسيم كه در گفته‌ها و نوشته‌هاى خود سعى در پيچيدگى و اغلاق دارند، شايد به اين منظور كه مقام علمى خود را نشان دهند، در حالى كه خواننده، يا شنونده جز مفاهيم مبهم چيزى بدست نمى‌آورد، ولى عالمان مخلص، طبق گفته امام7 گرفتار اين اوهام و رياكارى‌ها نمى‌شوند، آنها سخن را آن گونه ادا مى‌كنند، كه مخاطب بفهمد، سكوت آنها نيز براى فرار از مسئوليّت و عافيت طلبى نيست، بلكه آن هم براى سلامت و رهايى از چنگال معصيت هوا و هوس‌ها، و معصيت خدا است.

سپس به مقام اخلاص اين عارف الهى اشاره كرده، مى‌افزايد : «خويش را براى خدا خالص كرده و خدا خلوص او را پذيرفته (و خالص‌ترش ساخته است). ».

اين تعبير، ممكن است اشاره به نكته لطيفى باشد و آن اينكه ناخالصى‌هاى روحى و اخلاقى انسان دو گونه است: بخشى از آن براى او قابل رؤيت مى‌باشد و در سايه خودسازى و جهاد اكبر مى‌تواند آن را برطرف سازد، ولى بخشى از اين ناخالصى‌ها به آسانى به چشم نمى‌آيد. خداوند كسانى را كه در مرحله اوّل پيروز شوند، يارى مى‌دهد و قسم دوم ناخالصى‌هاى وجود آنها را برطرف مى‌سازد. در روايات اسلامى آمده است:

«شرك و توجّه به غير خدا (در عمل انسان) مخفى‌تر است از حركت مورچه، بر سنگ سياه، در شب تاريك و ظلمانى».[2]

بديهى است، پاكسازى اعماق دل از چنان شركى، جز به امداد الهى امكان‌پذير نيست.

سپس به دنبال بيان اين سه وصف، نتيجه‌گيرى فرموده و به دو وصف ديگر اشاره مى‌كند، مى‌فرمايد : «از اين رو، او از معادن و گنجينه‌هاى دين خدا است و از اركان زمين او!» (فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ، وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ).

آرى، آن كس كه وجودش از هر نظر خالص شده و كار او تعليم و تربيت است، به‌ منزله معدن فناناپذيرى است كه دائما جواهرات و فلزات گرانبها از آن استخراج مى‌كنند و در برابر طوفان‌هاى شرك و گناه، و وسوسه‌هاى شياطين جنّ و انس، كه به سوى جامعه انسانى مى‌وزد، همچون كوهى است كه در قرآن مجيد «ميخ زمين» شمرده شده، زيرا كوه‌ها از يك سو، طوفان‌ها را در هم مى‌شكنند و مردمى را كه در پناه آنها هستند، در امان مى‌دارند و از سوى ديگر، در برابر زلزله‌ها كه دائما از درون زمين برمى‌خيزد، مقاومت مى‌كنند و پوسته زمین را- جز در موارد نادرى- از لرزش‌هاى مداوم، محفوظ نگه مى‌دارند. قرآن مجيد به هنگام بيان نكات توحيدى در جهان آفرينش مى‌فرمايد : «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً * وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»، آيا زمين را گاهواره و استراحتگاه و كوه‌ها را ميخ‌هاى زمين قرار نداديم».[3] به يقين، اگر كوه‌ها نبودند و ريشه‌هاى آنها همچون حلقه‌هاى به هم پيوسته زره، اطراف زمين را فرا نمى‌گرفت، زمين گاهواره و استراحتگاه انسان نمى‌شد، به علاوه طوفان‌هاى شن، محيط زندگى انسان را همچون درون كويرها، غير قابل زيست مى‌نمود و آرامش را به كلّى سلب مى‌كرد. از اين گذشته، آبيارى زمين‌هاى خشك كه توسط ذخاير كوه‌ها (برف‌هايى كه بر آنها انباشته مى‌شود و چشمه‌هايى كه درون آنها است) صورت مى‌گيرد، از ميان مى‌رفت و مطلقا آرامشى وجود نداشت.

تشبيه اين عالم ربّانى و بنده مخلص پروردگار، به كوه‌هايى كه ميخ‌هاى زمين هستند، نشان مى‌دهد كه بركات وجود آنها در جامعه اسلامى بسيار زياد است. آنها هستند كه جامعه بشرى را از تنش‌ها و لرزش‌ها و طوفان‌هاى انحراف، نگه مى‌دارند.

سپس امام7 در ادامه اين سخن، به چهار وصف ديگر از اوصاف برجسته اين عالم ربّانى اشاره كرده، مى‌فرمايد : «او خود را ملزم به عدالت نموده، و نخستين گام عدالتش، بيرون راندن هوا و هوس، از دل خويش است».

مى‌دانيم حقيقت عدالت اخلاقى، آن است كه تمام اوصاف انسان، در حدّ اعتدال باشد. از جمله، علاقه‌هاى افراطى كه او را به هواپرستى مى‌كشد و همچنين خمول و انزوا و سستى، كه او را به بيگانگى از دنيا دعوت مى‌كند، در او وجود نداشته باشد. حلال را بپسندد، حرام را نفى كند و در خطّ اعتدال گام بردارد.

تعبير به‌ (أوّل عدله. . . ) به اين حقيقت اشاره مى‌كند كه او عدالت را از خويشتن شروع مى‌كند، آن هم از درون جان و زواياى روحش، و تا چنين نباشد به يقين سخنش در ديگران، براى پيمودن جادّه عدل، اثر نمى‌گذارد.

در توصيف دوم مى‌افزايد : «او كسى است كه حق مى‌گويد و به حق عمل مى‌كند».

اگر طرفدار حق است، تنها در زبان و سخن نيست، بلكه در رفتار و عمل نيز هست، چرا كه سخنى كه از اعتقاد برخيزد، در رفتار انسان منعكس مى‌شود و اگر انعكاسى نداشت، نشانه عدم ايمان گوينده، به آن سخن است.

سپس به بيان وصف سوم پرداخته، مى‌فرمايد : «هيچ كار خيرى نيست، جز آن كه (در برنامه زندگى او قرار دارد و) آهنگ آن مى‌كند، و در هيچ جا گمان خيرى نمى‌رود، جز اين كه به سوى آن گام بر مى‌دارد (و تا به آخر نرسد از تلاش نمى‌ايستد)».

او طالب هر خير و نيكى و سعادت است. او حتّى مواردى را كه گمان مى‌رود در آنجا خيرى يافت شود، به سراغ آن مى‌رود. او عاشق و دلباخته خيرات است و همچون شخصى كه گمشده گرانبهايى دارد، همه جا به دنبال آن مى‌گردد. از هر كسى سراغش را مى‌گيرد و در هر محفلى آن را جستجو مى‌كند.

در چهارمين صفت مى‌فرمايد : «زمام اختيار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن‌ رهبر و پيشواى او است. هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا افكند، و هر جا قرآن منزل كند، آن را منزلگاه خويش سازد. ».

به اين ترتيب، اين بنده مخلص و آگاه كه مطابق فراز گذشته اين خطبه، خود را موظّف به هدايت گم گشتگان بيابان زندگى مى‌بيند، اصلاحات را از خويشتن شروع مى‌كند، هواپرستى را از درون جانش ريشه‌كن مى‌سازد، پيوسته حقّ مى‌گويد و به حقّ عمل مى‌كند و همواره دنبال نيكى‌هاست، هر جا دسترسى به آن پيدا كند، آن را در برمى‌گيرد و در آغوش مى‌فشارد و از همه برتر اينكه، در همه جا و در هر زمان و در همه چيز، قرآن، راهنما و پيشواى اوست، زمام اختيار خود را به كلام حق سپرده و حركات و سكناتش هماهنگ با اوست.

 


[1] . اصول كافى، جلد 2، صفحه 74، حديث 2.

[2] . بحارالانوار، جلد 69، صفحه 93.

[3] . سوره نبأ، آيه 6- 7.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: