امام7 در بخشهاى پيشين اين خطبه، عالم مخلص آگاه، و عالمنماى منحرف گمراه را با اوصافى معرّفى فرمود. در اين بخش براى شناخت گروه اوّل، از گروه دوم و نيز براى الگو گرفتن نسبت به گروه اوّل، به سراغ اهل بيت پيامبر6 و موقعيت آنها در جامعه اسلامى مىرود، ولى قبلا مسئله را به صورت كلّى بيان فرموده، مىگويد : «كجا مىرويد؟ و رو به كدام طرف مىكنيد! در حالى كه پرچمهاى حق برپاست، نشانههاى آن آشكار است، و چراغهاى هدايت نصب شده. ».
نگوئيد: در زمانى زندگى مىكنيم كه هر گروهى ما را به سويى دعوت مىكند و در ميان جامعهاى هستيم كه داعيان حق و باطل، در آن به هم آميخته و شناخت اين دو، از يكديگر بسيار مشكل است.
نه! چنين نيست، همه چيز روشن است و همه معيارها واضح است و هيچ عذرى از كسى مسموع نيست! براى راهنمايى رهروان جادّههاى پرپيچ و خم، گاه از پرچمهايى كه در نقاط مختلف جادّه نصب مىشود، استفاده مىكنند و گاه نشانههايى در پيچ و خمها مىنهند و گاه در بلندىها در مسير صحيح، چراغ روشن مىكنند (مخصوصا براى شبها). يكى از اين دلايل سه گانه براى پيدا كردن راه كافى است، حال اگر هر سه با هم باشد، نهايت كمال مطلوب و اوج هدايت است. امام7 مىفرمايد: خدا با شما چنين معامله كرده است.
سپس اين كلّى را بر مصداق روشنش تطبيق كرده و از عام به خاص پرداخته، تا نگويند: ذكر اين كلّيات مشكلى را براى ما حلّ نمىكند. ديگر بار مىفرمايد : «شما را به كدام وادى گمراهى مىبرند، و چگونه سرگردان مىشويد در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست؟!»
كسانى در بيابانهاى زندگى گمراه مىشوند كه، نشانههاى حق را در دست نداشته باشند و افرادى حيران و سرگردان هستند كه دلايل روشن و معيارهاى شناخت در اختيارشان نيست، امّا شما با داشتن عترت پيامبر در ميان خود، هرگز نبايد به چنين سرنوشتى گرفتار شويد.
سپس براى معرّفى بيشتر مىافزايد : «آنان زمامداران حقّاند، و پرچمهاى دين، و زبانهاى گوياى صدق و راستى. ».
كسانى كه خود را به آنها تسليم كنند، آنان را به سوى حق مىبرند و آنها كه در كنارشان باشند، از زبان صدق آنان بهره مىگيرند و آنان كه از دور به آنها بنگرند، همانند كسى كه از دور به پرچمهاى هدايت مىنگرد، هدايت مىيابند. هر كدام به مقدار شناخت و تسليمشان بهره مىگيرند.
مفهوم تحت اللفظى جمله «هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ» اين است كه : «آن بزرگواران خودشان زمامهاى حقّاند. » و همچنين مىشود آن را كنايه از زمامدارى حق دانست و در هر دو صورت مفهومش اين است كه : «حق به دنبال آنها در حركت است. » شبيه حديث معروفى كه مىفرمايد:
«على، با حق است و حق با على، كه به هر طرف او بگردد، حق با او مىگردد».[1]
تعبير به «ألسنهٔ الصّدق» اشاره به اين معنا است كه وجود آن بزرگواران زبانى است، كه بيانگر فرمانهاى الهى و ترجمان وحى است، همان گونه كه زبان، چيزى از خودش نمىگويد، بلكه ترجمان دل و روح انسان است.
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده است كه «زبان آن بزرگواران، جز به صدق و راستى گردش نمىكند» چه در امورى كه از خدا و پيامبر نقل مىكنند و چه در سخنانى كه از وجودشان مىجوشد، همه صدق است و همه راستى! البته اين دو تفسير با هم تضادّى ندارد و مىتواند در معناى جمله، جمع باشد.
در آخرين جمله از اين فراز مىفرمايد : «حال كه چنين است، آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ مىكنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمههاى (زلال علوم) آنان روى آوريد. »
قرآن، گاه بر زبان انسان جارى مىشود و گاه در عمل او ظاهر مىگردد و گاه در عمق روح و جان او، جاى مىگيرد و تمام وجودش را روشن مىكند؛ بهترين جايگاه قرآن از اين سه محل، همان جايگاه اخير است، جمله بالا مىگويد : «محبّت اهل بيت پيامبر6 را در عمق روح و جان خود پذيرا شويد! همان گونه كه بهترين جايگاه قرآن روح و جان شماست. » اين جمله، در حقيقت تأكيدى است بر «حديث ثقلين» كه عترت را در كنار قرآن قرار مىدهد و عموم مسلمانان را به پيروى از هر دو دعوت مىنمايد و بر عدم جدايى آن دو از يكديگر، تا دامنه قيامت، تأكيد مىكند.
تعبير به «الْهِيمِ الْعِطَاشِ» (شتران تشنه) اشاره لطيفى است به اين نكته كه وجود آن بزرگواران، همچون چشمه آب حيات است و شما در نهايت به آنچه نزد آنهاست شديدا نيازمنديد، بايد بدون ترديد و با سرعت و جديّت و به صورتى مشتاقانه و عاشقانه به سوى آنها بياييد و از چشمه فيّاض وجودشان بهره گيريد، بديهى است هنگامى كه بهترين منزلگاههاى قرآن را براى آنها قائل شويم، بايد از علوم آنان اين گونه سيراب گرديم.
[1] . اين حديث را «علّامه امينى» با سندهاى مختلف، از منابع اهل سنّت نقل مىكند (الغدير، جلد 3، از صفحه 176 به بعد).