امروز که جز عشق تو پندار ندارم |
|
جز جان به قدوم تو سزاوار ندارم |
اى دلبر من غیر تو دلدار ندارم |
|
با غیر تو اى شیر خدا کار ندارم |
من فاطمهام واهمه از نار ندارم
امروز به سر چون که تو دستار ندارى |
|
با حکم نبى فرصت گفتار ندارى |
لیکن تو مپندار که یک یار ندارى |
|
یا اینکه غریب استى و دلدار نداری |
من فاطمهام مانع گفتار ندارم
فریاد که بردند ز من بوالحسنم را |
|
گم کردهام امروز خدایا وطنم را |
پامال نمودند الهى چمنم را |
|
وا مىکنم امروز به نفرین دهنم را |
در راه تو از نعره زدن عار ندارم
خون در دلم از داغ تو اندوخته بهتر |
|
در محفل من شمع تو افروخته بهتر |
آن سینه که شد محرم تو دوخته بهتر |
|
مویى که به کارم نخورد سوخته بهتر |
من حوصله ی این همه آزار ندارم
چون پاى تو آید به میان ماده ی شیرم |
|
گر دست دهد در وسط کوچه بمیرم |
عالم همه فهمید به عشق تو اسیرم |
|
با نام تو در نار بگویم که مجیرم |
من خود شررم واهمه از نار ندارم
جان مىدهم امروز که دلدار بماند |
|
بر صفحه جان نقش تو اى یار بماند |
زهراى تو بین در و دیوار بماند |
|
قدرى ز لباسم نوک مسمار بماند |
من وحشتى از لطمهی مسمار ندارم
تبدار شده در تب و تاب تو تن من |
|
بیمار شده از غم عشقت بدن من |
بشنو تو در این لحظه على جان سخن من |
|
این گونه مبین سرخ شده پیرهن من |
و اللَّه که من جامه ی گلدار ندارم
اکنون که عدو دست یداللهى تو بست |
|
این گونه مپندار که زهراى تو بنشست |
بر معجر خود گر بنهد فاطمهات دست |
|
از جاى در آرد به خدا هر چه ستون است |
صد حیف که من رخصت پیکار ندارم
رفتند بنى هاشم و درد است به سینه |
|
تکذیب شده فاطمه از فرقه ی کینه |
حیدر شده محزون چو من زار و حزینه |
|
امّید مدد در همه ی شهر مدینه |
جز حمزه و جز جعفر طیار ندارم[1]
* * *
روزگاری دلم پر از غم بود |
|
هرچه میخواستم فراهم بود |
داشتم باغ حیرتی سرشار |
|
چشمم آیینهدار شبنم بود |
هر خیالی به غیر خاطر دوست |
|
در دلم مینشست، مُبهم بود |
دل به سستی به دست غم دادم |
|
رشته مهرِ دوست محکم بود |
حیف شد در ترازوی کرَمش |
|
بار سنگین جُرم من کم بود |
اینکه ما را به توبه عادت داد |
|
اولین اشتباهِ آدم بود |
دادم آیینه را به دستِ دلم
خود شدم باعث شکستِ دلم
شعلهوارم، زبانهای دارم |
|
داغدارم، نشانهای دارم |
جان زهرا، به عشق توست اگر |
|
نالهها را بهانهای دارم |
همنوا با ترنمِ دلِ خون |
|
نینوایی ترانهای دارم |
بی تو گم در مسیر طوفانها |
|
با تو اما کرانهای دارم |
میتوانی بپرسی از مهتاب |
|
نالههای شبانهای دارم |
تا سحر با ستارههای صبور |
|
قصه از تازیانهای دارم |
قصه از تازیانهای که هنوز
بر تن عشق میخورد شب و روز
خواست آتش مرا که آب شوم |
|
در تب و تاب غم کباب شوم |
اگر آتش زبانه غمِ توست |
|
دوست دارم در آتش آب شوم |
عاشقم، از بلا نپرهیزم |
|
تا ابد هم اگر عذاب شوم |
ذرهام در پناه سایۀ تو |
|
میتوانم که آفتاب شوم |
آمدم تا حریم خانۀ تو |
|
شاید از محرمان حساب شوم |
اولین فصل عشق را خواندم |
|
عنقریب است لاکتاب شوم |
رو سیاهم، عنایتی، زهرا
بیپناهم، بگیر دستم را
به حسینی که زادۀ زهراست |
|
دو جهان در ارادۀ زهراست |
عشق با آن شکوهِ بیمانند |
|
عضوی از خانوادۀ زهراست |
خیمۀ نُه فلک از آن بر پاست |
|
که به پا ایستاده زهراست |
این سبک سیرِ شعلهور، خورشید |
|
تا ابد مست بادۀ زهراست |
چرخ گردون به دوستی سوگند |
|
که دل از دست دادۀ زهراست |
آن چه شرحش همیشه دشوار است |
|
زندگانی سادۀ زهراست |
وصف او چون کنم که زهرا کیست؟
شعر من لایق ثنایش نیست[2]
[1]. سراینده: محمد سهراب
[2]. سراینده؛ ناصر فیض.