ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه از ابوبکر جوهري روايت ميکند: هنگامي که ابوبکر خطبهي حضرت زهرا3 را در مسجدالنبي شنيد، او را ملالتي حاصل شد و ترسيد مردم عليه او قيام کنند، به همين جهت بر منبر رفت و گفت: اي مردم، اين چه فرومايگي است که در برابر هر سخني که ميشنويد از شما ميبينم، اين ادعاها و آرزوها، کي در عهد رسول خدا6 بود، هر که شنيده بگويد و هر کس شاهد بوده نقل کند. آنکه سخن گفت مانند روباهي است که گواه او دم اوست، ميخواهد فتنههاي کهنه را تازه کند (هرج و مرج و اختلافات داخلي را دامن زند) و از ضعيفان استعانت ميجويد و از زنان ياري ميطلبد، آنها، «امّ طحال» را مانند که محبوبترين چيز برايش بدکاري بود. بدانيد، اگر بخواهم ميگويم و اگر بگويم مطالب را صريح و آشکار ميگويم ليکن اگر رهايم کنند، (با من کاري نداشته باشند) من هم ساکت ميشوم. سپس ابوبکر روي به انصار کرد و گفت:
اي گروه انصار، سخن نابخردان شما را شنيدم، سزاوار است شما بيشتر از ديگران عهد رسول خدا6 را رعايت کنيد، شما بوديد که او را پناه داديد و ياري کرديد، بدانيد که من دست و زبانم را از کسي که سزاوار مجازات نباشد کوتاه خواهم داشت، سپس از منبر پايين آمد و حضرت فاطمه3 به خانه بازگشت.[1]
اين گفتههاي ابوبکر موضوع منازعهي حضرت زهرا3 را با وي روشن ميکند که هرگز قيام حضرت زهرا3 براي به دست آوردن فدک نبود بلکه تنها يک مبارزه سياسي به قصد دادخواهي به نفع حضرت علي7 بود. از اين رو بود که ابوبکر از علي7 سخن گفت و العياذ بالله - او را به روباه مثل زده و کانون فتنه و امطحال شمرد و حضرت فاطمه را به دم او تشبيه نمود و از ميراث هيچ گونه سخني به ميان نياورد.[2]
ابن ابي الحديد ادامه ميدهد، من اين کلام را بر نقيب ابويحيي، يحيي بن ابوزيد بصري خواندم و گفتم: اين سخنان را ابوبکر به چه کسي کنايه ميزند؟
گفت: کنايه نيست بلکه صريح است.
گفتم: اگر صريح بود سوال نمي کردم.
سپس خنديد و گفت: مقصودش علي ابن ابي طالب7 است.
گفتم: همهي اين سخنان تند را به علي ميگويد
گفت: آري. اي پسرکم. حکومت است!
گفتم: انصار چه گفتند.
گفت: از علي7 حمايت کردند، اما او ترسيد، که فتنه ايجاد شود و آنها را نهي فرمود.[3]
آيا به راستي در آن روز ابوبکر چنين سخناني گفته است؟ آيا سياست و درايت ابوبکر و مصلحت انديشي وي به او اين اجازه را ميداد که در آن شرايط بحراني در محضر حضرت زهرا3 و صحابهي رسول خدا، چنين بي حرمتي در حق حضرت علي7 روا داشته باشد. آيا او احتمال نميداد که بي حرمتي و اهانت به اهل بيت رسول خدا سبب قيام بني هاشم شود و حکومت نامشروع او را که هنوز پايههاي آن مستحکم نگشته است درهم فرو ريزند؟ در حالي که از جانب بني هاشم نيز احساس ناامني ميکرد، چنانچه نوشتهاند؛ در صدد تطميع عباس بن عبدالمطلب، بزرگ بني هاشم برآمدند و به وي وعده مقام و ثروت براي خودش و فرزندانش دادند تا از او براي ابوبکر بيعت گيرند. [4] اما عباس پيشنهاد آنان را نپذيرفت.
[1] . شرح ابن ابي الحديد، جلد 16، صص 215- 214 .
[2] . ر. ک: فدک در تاريخ: ص 163.
[3] . شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 215.
[4] . ر. ک: الامامه و السياسه، جلد اول، ص 21.