أميرالمؤمنين7 به عمّار بن ياسر چنانچه در «نهج البلاغهٔ» وارد است فرمودند:
«چون حضرت ديدند كه عمّار بن ياسر با مُغيرهٔ بن شُعبه گفتگو، و در موضوعي ردّ و بدل در سخن دارد، به او فرمودند: اي عمّار! او را واگذار و رها كن! چون اين مرد، از دين چيزي نگرفته است مگر به آن مقداري كه او را به دنيا نزديك كند. و از روي علم و عمد خود را به اشتباه ميزند، و بر نفس خود و ادراكات خود لباس شبهه ميپوشاند؛ براي اينكه موارد شبهه را عذر براي لغزشهاي خود قرار دهد.»[1]
اين توصيف حضرت از مُغيره بسيار عجيب است، كه كسي به سرحدّي رسد كه عالِماً عامداً براي مطالب و دعاوي باطل پوششي از شبهات قرار دهد؛ براي آنكه در روز محاكمه و در بين مردم، آن لباس شبهه را وجه موجّه خود قرار دهد.
اين يك حالت نفاق شديد دروني است كه از روي علم و بصيرت و نور و بينائي عمد، و با وجود آگاهي، انسان خود را به نفهمي و عدم اطّلاع زند؛ و به واسطة حمل نمودن كارهاي مردم بر وجه غير صحيح با آنكه ميداند صحيح است، يا بر وجه صحيح با آنكه ميداند غلط است، بخواهد در بين مردم به جهت باقي ماندن آبرويش، از مؤاخذه فرار كند و پيوسته آن موارد شبهه را مستمسك عمل خود بگيرد.
اين خود يك نوع ظلمتي در نور، و يك طرز نابينائي در عالم بينائي است؛ كه در عالم قيامت به همين نحوه و كيفيّت ظهور خواهد نمود.
در بين افراد جامعه از اين قبيل افراد بسيارند كه دين را آلت وصول به دنيا قرار ميدهند، و نماز ميخوانند، و سخنان فريبدهنده ميزنند براي آنكه در دنيا حكومت كنند.
[1] . «نهج البلاغهٔ» حكمت 405، ج 2، ص 231 از طبع عبده مصر.