نالهها و گريستنهاى حضرت زهرا3، اذهان و افكار مردم مدينهٔ النبى را مشغول كرده بود. اما چقدر عواطف آنها را بيدار كرد از پيغام شيوخ مدينه آشكار است.
جمعى از بزرگان مدينه نزد حضرت على7 شكايت آوردند كه اى اباالحسن، گريههاى شب و روز زهرا3، خواب و آسايش را در شب از ما سلب كرده است و در روز آرامش و قرارى براى كسب معاش براى ما باقى نگذارده است. خواهش ما اين است كه از ايشان بخواه يا در شب بگريد و يا در روز!
چون اميرالمؤمنين على7 به خانه آمد، لحظهاى حضرت زهرا3 ساكت و آرام شد. اميرالمؤمنين7 پيغام بزرگان مدينه را به زهرا3 فرمود.
حضرت زهرا3 چون پيغام آنان را شنيد فرمودند: اى اباالحسن، توقف من در ميان اين قوم به طول نخواهد انجاميد و به زودى از ميان آنان خواهم رفت. لذا به خداوند سوگند نه شب آرام خواهم گرفت و نه روز، تا اينكه به پدرم رسول خدا6 ملحق گردم.
حضرت زهرا3 به عنوان واكنش در مقابل شكايت اهل مدينه و براى تشديد مبارزهى خود، هر صبحگاه به همراه حسن و حسين7 به مقبرهى شهداى احد و به قولى ديگر به انتهاى قبرستان بقيع دور از خانههاى مدينه مىفت و در سايه بوتهى خارى مىنشست و آنچه مىخواست مىگريست، اين مكان «بيت الاحزان» ناميده شد.[1] پس از مدتى حضرت زهرا3 بر اثر فشار افكار و غم و غصههاى فراوان كه از حوادث ناگوار بر او وارد شد بيمار و بسترى شدند، خبر بيمارى حضرت در مدينه منتشر شد و گروهى از زنان مهاجر و انصار به عيادتش رفتند و حال وى را جويا شدند كه حضرت در پاسخ آنان خطبهاى ايراد فرمودند.
اين خطبه حضرت هم مفصل است شرح و کتابهاي ديگري ميطلبد اگر خود بيبي3 عنايتي کند انشاء الله بررسي ميشود اما مصائب حضرت در بحثهاي بعدي و خصوصا خطبة اميرالمؤمنين7 خواهد آمد.
[1] . ر. ك: كشف الغمه، متن عربى، جلد دوم، ص 124، بحار الانوار، جلد 43، ص 178 و منتهى الامال، جلد اول، ص 136.