borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
نمونه‌ای از اعتراض بر ظالم

روزی معاویه لعنهٔ‌الله علیه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراض‌‌های مردمی دست به تحریف معنوی قرآن زد و گفت : مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند : بله قبول داریم. گفت : پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود: «﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ ؛ خزائن همه چیز، تنها نزد ماست و ما جز به اندازه معیّن از آن نازل نمى‏كنیم‏. »

معاویه این آیه را خواند و ادامه داد: مگر شما به این آیه ایمان ندارید؟ مگر حق بودن آن را قبول ندارید؟ گفتند : بله قبول داریم. گفت: پس چرا به دارایی من معترضید و مرا ملامت می‌‌کنید؟

منظور معاویه از این حرف، این بود که بر اساس این آیه خدا به شما آن مقدار داده و به من هم اینقدر عنایت کرده است ؛ شما که مسلمانید و قرآن را قبول دارید پس چرا به زر اندوزی و ثروت من اعتراض می‌‌کنید و از فقر خود گله مندید؟

این حیله و تفسیر به رأی معاویه، کارگر افتاد و مردم ساکت شدند. او سرخوش از این نیرنگ کارساز خود بود که ناگهان «احنف» از بین جمعیت قد علم کرد و گفت: معاویه ! ما آیه را قبول داریم و در آن سخنی نیست. دعوای ما با تو هم بر سر خزائن الهی و مقدار نزول بر خلائق نیست ؛ اعتراض ما به تو برای آن دسته ارزاقی است که خدا از خزانه غیبش برای ما نازل کرد و تو ظالمانه آنها را غصب کرده و در انبارهایت ذخیره کردی.

در برابر این سخن اعتراض آمیز و کوبنده احنف، معاویه که دیگر حرفی برای گفتن نداشت ساکت شد.

علي7 در ضمن خطبه 201 نهج البلاغه مي‌فرمايد:

أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّـهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ ﴿فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمينَ﴾ فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّكَّةِ الْمُحْمَاةِ فِي الْأَرْضِ الْخَوَّارَةِ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقُ الْوَاضِحُ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِي التِّيه‏.  

ترجمه :

يعني: اى مردم! در طريق هدايت از كمى پويندگانش وحشت نكنيد، زيرا مردم گرد سفره‌اى اجتماع كرده‌اند كه سيرى آن كوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است. اى مردم! رضايت و نارضايتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در كيفر و پاداش) مى‌شود (مگر نمى‌دانيد) ناقه ثمود را تنها يك نفر پى كرد؛ امّا كيفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فراگرفت، زيرا همگى به عمل آن يك نفر راضى بودند. خداوند سبحان مى‌فرمايد : «﴿فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمينَ﴾»؛ آن قوم ناقه را پى كردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگير) پشيمان شدند و طولى نكشيد سرزمين آنان همچون آهن گداخته‌اى كه در زمين نرمى فرو رود با صداى وحشتناكى فرورفت. اى مردم! آن‌كس كه راه واضح و آشكار را بپويد به آب مى‌رسد؛ امّا كسى كه مخالفت كند در بيابان سرگردان خواهد شد (و تشنه كام جان مى‌دهد).

شرح و تفسير

امام7 در نخستين نكته از اين گفتار پرمعنا به پويندگان راه حق دلدارى مى‌دهد كه هرگز به جهت كمى نفرات تزلزل به دل راه ندهند، مى‌فرمايد : «اى مردم! در طريق هدايت از كمى پويندگانش وحشت نكنيد».

سپس به دليل آن اشاره كرده، مى‌فرمايد : «زيرا مردم گرد سفره‌اى اجتماع كرده‌اند؛ كه سيرى آن كوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است».

اشاره به اينكه؛ اگر رهروان جاده هدايت كم هستند به جهت جاذبه‌هاى دنياست. امام7 در اين كلام پر معنا دنيا را به سفره رنگينى تشبيه مى‌كند كه موادّ كم ‌ارزش يا بى‌ارزشى از نظر تغذيه در آن گذارده شده؛ ولى آنها را با زرق‌ و برق آراسته‌اند. دنياطلبان اطراف آن را مى‌گيرند غافل از اينكه موادّ غذايى آن تنها در مدّتى آنها را سير مى‌كند و به دنبال آن گرسنگى طولانى در پيش است.

اين «جوع طويل» ممكن است اشاره به اندوه و حسرت طولانى باشد كه به هنگام مرگ و بعد از آن و در صحنه قيامت به دنياپرستان دست مى‌دهد و پيوسته بر تقصيرات خود در دنيا تأسّف مى‌خورند.

اين عبارت پر معناى امام7 در حقيقت برگرفته از آيات قرآن است. در آيه 100 سوره مائده مى‌خوانيم : «قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ»؛ بگو هيچ‌گاه ناپاك و پاك مساوى نيستند، هر چند فزونى ناپاكان تو را به شگفتى اندازد».

همچنين آيات ديگرى كه سخن از اكثريت جاهل، بى‌ايمان، غير عاقل، فاسق، ناسپاس و مانند آن دارد.

آنگاه دومين نكته را يادآور مى‌شود؛ نكته‌اى كه مى‌تواند بسيارى از مسائل اعتقادى و اجتماعى را حل كند و آن اينكه آنچه گروه‌هاى اجتماعى را از يكديگر جدا مى‌سازد، هم‌بستگى افكار و دل‌هاست، هر چند روى صحنه افراد خاصى باشند؛ تمام كسانى كه با آن افراد هم‌بستگى فكرى و رضايت قلبى دارند در يك گروه جاى مى‌گيرند.

مى‌فرمايد : «اى مردم! رضايت و نارضايتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در كيفر و پاداش) مى‌شود». بنابراين، نه تنها شركت در عمل يا تهيه مقدمات و اعانت بر اثم؛ سبب شركت در نتيجه مى‌شود؛ بلكه رضايت قلبى نيز همين كار را مى‌كند، لذا در زيارتنامه‌ها با صراحت اين تعبير آمده است : «خداوند لعنت كند گروهى را كه جنايات جانيان را در كربلا شنيدند و به آن رضايت دادند»[1]، هر چند بعد از آن جانيان در عرصه زندگى دنيا ظاهر شدند.

در خطبه دوازدهم آمده است؛ وقتی على7 سخن يكى از اصحاب خود را بعد از جنگ جمل شنيد كه آرزوى حضور برادرش را در اين ميدان و سهيم شدن در اين پيروزى مى‌كرد، فرمود: نه تنها او با ما بود؛ بلكه گروه‌هايى كه هنوز از مادر متولّد نشده‌اند و بعد از تولّد، هم‌عقيده با ما خواهند بود نيز در اين ميدان حضور داشتند و در اين پيروزى سهيم بودند.

اين سخن افق تازه‌اى را در مطالعات اسلامى در برابر چشم ما مى‌گشايد و به همگان هشدار مى‌دهد كه مراقب پيوندهاى قلبى و رضا و سخط باطنى باشند.

اين مطلب به قدرى اهميّت دارد كه در روايات متعددى از معصومان به آن اشاره شده است؛ مرحوم شيخ حر عاملى در كتاب وسائل در ابواب امر به معروف و نهى از منكر بابى ذكر كرده است و در آن باب هفده حديث در اين زمينه آورده است؛ از جمله در حديث مفصّلى از امام على بن موسى الرضا7 نقل كرده كه فرمود : اگر كسى در شرق عالم قتلى انجام دهد و ديگرى در غرب جهان راضى به آن قتل باشد، در پيشگاه خدا شريك قاتل خواهد بود».[2]

كوتاه سخن اينكه در فرهنگ اسلام نه تنها شركت در عمل يا معاونت در مقدمات، سبب شركت در نتيجه‌ها مى‌شود؛ بلكه رضايت قلبى نيز اين اثر را دارد.

در ادامه اين سخن، امام7 به دليل محكمى از قرآن مجيد براى اثبات اين حقيقت تمسّك مى‌جويد، مى‌فرمايد : «ناقه ثمود را تنها يك نفر پى كرد؛ امّا كيفر و عذاب الهى همه قوم ثمود را فراگرفت، زيرا همگى به عمل آن يك نفر راضى بودند. خداوند سبحان مى‌فرمايد : «﴿فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمينَ﴾؛ آن قوم ناقه را پى كردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگير) پشيمان شدند و طولى نكشيد سرزمين آنان همچون آهن گداخته‌اى كه در زمين نرمى فرورود با فرياد وحشتناكى فرورفت».

سخن مولا اشاره‌اى به معجزه حضرت صالح، پيامبر قوم ثمود دارد، كه وقتى از آن حضرت معجزه خواستند، به فرمان خدا ناگهان شتر ماده‌اى از دل سنگ‌هاى كوه بيرون آمد! همگى ديدند، گروهى ايمان آوردند و گروه بيشترى راه عناد و انكار را پيش گرفتند. حضرت صالح توصيه كرد كه به اين شتر كمترين آزارى نرسانيد كه عذاب الهى به سراغ شما خواهد آمد، آنها به اين سخن اعتنا نكردند و آن شتر را با ضرباتى بر پاى او كشتند و زلزله عظيمى آمد. زمين شكافت و كافران و خانه‌هايشان در دل زمين فرورفتند.

معروف اين است؛ كه قاتل اين شتر، مرد سنگدلى به نام «غدّار بن سالف» بود؛ ولى در آيه قرآن جمله «فَعَقَرُوها» (آن شتر را از پاى درآوردند) به صورت صيغه جمع آمده است، زيرا همگى به عمل او راضى بودند و اين رضايت خود را با دعوت كردن و تشويق او به انجام دادن اين عمل زشت، ابراز كردند، همان گونه كه در آيه 29 سوره قمر آمده است : «فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَـتَعٰاطىٰ‏ فَعَقَرَ»؛ آنها يكى از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد».

سپس امام7 در بخش سوم اين خطبه، به همه انسان‌ها هشدار مى‌دهد و مى‌فرمايد : «اى مردم! آن كس كه راه واضح و آشكار را بپويد به آب مى‌رسد؛ امّا كسى كه مخالفت كند در بيابان سرگردان خواهد شد (و تشنه كام جان مى‌دهد)».[3]

منظور از «طريق واضح» راهى است كه قرآن و سنّت و دليل عقل ارائه داده، كه انسان‌ها را به آب حيات معنوى رهنمون مى‌شود و آنها كه به بيراهه روند از آن محروم شده در كفر و بى‌ايمانى جان مى‌دهند.

بى‌شك راه و روش امام7 يكى از مصاديق روشن‌ «الطَّرِيقُ الْوَاضِحُ» است، زيرا او به منزله نفس نبىّ و آگاه‌ترين امّت به راه و روش آن حضرت بود، همان گونه كه امام7 در خطبه 97 فرمود : «من نشانه روشنى بر حقانيّت خويش از پروردگارم دارم و بر طريق پيامبرم گام برمى‌دارم و در راهى پيش مى‌روم».

بديهى است كسى كه از جادّه اصلى برود در اثناى راه به منزلگاه‌هايى مى‌رسد، که آب كافى دارد و آن‌كس كه از بيراهه مى‌رود غالبا گرفتار بيابان‌هاى خشك و بى‌آب مى‌شود و از تشنگى هلاك مى‌گردد.

***

بر اساس اين فرمايش حضرت، اگر فرد يا افرادي در برابر اين ظلم لب به اعتراض و برائت مي‌گشودند قطعا حسابشان از حساب قاتل جدا مي‌شد و خدا آنها را شريک در قتل ناقه قلمداد نمي‌کرد.

کسي که در مقابل ظلم سکوت مي‌کند، نه تنها در آن ظلم و معصيت شريک است بلکه دو گناه در نامه عملش ثبت مي‌شود. اميرالمؤمنين7 در گفتار حکيمانه 154 مي‌فرمايد: «آن کس که به کار جمعیتى راضى باشد همچون کسى است که در آن کار با آنها شرکت نموده (منتها) آن کس که در انجام کار باطل دخالت دارد دو گناه مى‌کند: گناه عمل و گناه رضایت به آن (ولى شخصى که بیرون از دایره عمل است و به آن راضى است تنها مرتکب یک گناه مى‌شود و آن گناه رضایت است)».

ممکن است در بدو نظر چنین تصور شود که اگر کسى گناهى را مرتکب نشود و هیچ گونه دخالتى حتى در اعانت و یارى گنهکاران در آن نداشته باشد چرا رضایت قلبى به آن گناه او را هم شریک گناه سازد؟

دلیل آن با دقت روشن مى‌شود و آن این که هنگامى که رضایت به کارهاى خلاف دیگران در قلب انسان جایگزین شد تدریجاً در اقوال و افعال او خود را نشان مى‌دهد، زیرا نمى‌شود انسان به چیزى محبت داشته باشد و در اعمال و اقوالش ظاهر نگردد.

اضافه بر این کسى که به اعمال خلاف دیگران راضى مى‌شود هرگز به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر عمل نخواهد کرد، زیرا آن عمل را دوست دارد و به گنهکاران به سبب این گناه عشق می‌ورزد. این مسئله بازتاب گسترده‌اى در آیات قرآن و روایات اسلامى دارد که مسئله رضایت به گناه گنهکاران جزء گناهان کبیره شمرده شده و حتى عذاب الهى دامن چنین افرادى را مى‌گیرد.

در داستان کشتن ناقه ثمود (همان معجزه الهى خداوند که به پیامبرشان حضرت صالح داد) قرآن مى‌گوید: همه آن قوم بر اثر عذاب الهى از میان رفتند در حالى که همان گونه که در کلام دیگرى از امیرمؤمنان7 به آن اشاره شده ناقه ثمود را یک نفر کشت و چون دیگران به آن رضایت دادند خداوند همگى را عذاب کرد.

 


[1] . زيارت اربعين امام حسين7.

[2] . وسائل الشيعه، ج 11.

[3] . «تيه» به معناى وادى خشك و بى‌آب است و به معناى مصدرى (سرگردانى) نيز آمده است.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: