آیاتی چند در قرآن، مسئله «حقّ و باطل»، نزاع و درگیری این دو و یاری خدا از حقّ و از بین رفتن و نابودی باطل را مطرح کرده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
1. ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ * لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾[1]؛
«و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است، به بازیچه نیافریدیم. اگر میخواستیم بازیچهای بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار میکردیم؛ بلکه حقّ را بر باطل فرو میافکندیم. پس آن را در هم میشکند و به ناگاه آن نابود میگردد. وای بر شما از آنچه وصف میکنید. ». از این آیه میتوان برداشتهای مختلفی داشت؛ از جمله:
الف. در اینجا سخن از ظهور مطلق حقّ و نابودی نهایی و کامل باطل است. باطل ممکن است، مدت کوتاهی جلوهگری کند؛ ولی بالأخره عمر آن تمام گشته و خاموش میشود.
ب. حقّ همانند درخت ریشه دار و پرباری است که طوفانها و تندبادهای سهمگین نیز نمیتواند آن را از جا بکند.
ج. باطل همانند درخت بی ریشهای است که از زمین کنده شده و هیچ رشد و نموّ و ثمرهای ندارد و از ثبات و قرار محروم است.
د. حقّ بعد از آنکه، مدتی به وسیله باطل پوشانده شد، وقتی به جنگ
باطل میآید، کوبنده و بنیان کن میآید و باطل را خرد و خمیر میکند و به دور میافکند.
و. وعدة پیروزی نهایی برای حقّ و نابودی برای باطل است.
2. ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً
وَمِمّا یُوقِدنَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ . . . یَضْرِبُ اللّـهُ الأَمْثَالَ﴾؛[2]
«از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودخانههایی به اندازه گنجایش خودشان روان شدند وسیل، کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی، در آتش میگذارند، هم نظیر آن کفی بر میآید. خداوند، حقّ و باطل را چنین مثل میزند. اما کف بیرون افتاده از میان میرود؛ ولی آنچه به مردم سود میرساند، در زمین باقی میماند، خداوند مثلها را چنین میزند».
از این آیه، مطالب زیر را میتوان برداشت کرد:
الف. حق، همچون آب و فلزاتی است که واقعیت دارد و باقی میماند.
ب. باطل همچون کفهای روی آب است که محکوم به نابودی و اضمحلال است.
ج. حقّ همچون آب و فلزات، مفید، سودمند و با ثبات است.
د. باطل، همچون کفهایی است که گرچه پر سر و صدا است؛ ولی توخالی، بی ریشه، بی فایده و از بین رفتنی است.
هـ . در جریان حقّ و باطل، این حقّ است که بر باطل چیره میشود و آن را از بین میبرد؛ همان طور که آب و فلزات، موجب نابودی کفها میشود».
و. کف، روی آب را میگیرد و میپوشاند؛ به طوری که مانند کف خروشانی دیده میشودکه در حرکت است. . . باطل نیز چنین است که بر نیروی حقّ سوار میشود و روی آن را میپوشاند؛ به طوری که اگر کسی ظاهر جامعه را ببیند و به اعماق آن نظر نیندازد، همان قلّههای شامخ و افراد چشم پرکن را میبیند!
ز. باطل به طفیلی «حقّ» پیدا میشود و با نیروی حقّ حرکت میکند؛ یعنی، نیرو مال خودش نیست؛ بلکه اصالتاً مال حقّ است و باطل با نیروی حقّ حرکت میکند.
3. ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ﴾[3]؛ «این بدان سبب است که خداوند خود حقّ است و آنچه به جای او میخوانند، آن باطل است و این خداوند است که والا و بزرگ است».
براساس این آیه، خداوند حقّ مطلق است و معبودهای دروغین، باطل محض هستند. در واقع به جز خدا، همه چیز باطل و بی واقعیت است.
4. ﴿وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً﴾[4]؛ «بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد. آری، باطل نابود شدنی است».
روشنترین مصداق حقّ، پرستش حقّ و نابودی پرستش «معبودهای باطل و پوچ» است. در این صورت، پرستش او به همین جهت، حقّ خواهد بود. در مقابل چون معبودهای دروغین فاقد هر نوع کمالاند، قهراً پرستش آنها نیز به جهت فقدان ملاک باطل و پوچ خواهد بود. نظیر این آیه است دو آیه دیگر قرآن که میفرماید:
الف. ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾[5]؛ «تا حقّ را ثابت و باطل را نابود گرداند؛ هر چند بزهکاران خوش نداشته باشند».
ب. ﴿قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعيدُ﴾[6]؛ «بگو: حقّ آمد و (دیگر) باطل از سر نمیگیرد و بر نمیگردد».[7]
5. ربّنا لولا ارسلت الینا رسولاً. . . بما اوتی موسی من قبل[8]؛ «می گویند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما نفرستادی تا از احکام تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟ پس چون حقّ از جانب ما بر ایشان آمد، گفتند: چرا نظیر آنچه به موسی داده شد، به او داده نشده است؟! آیا به آنچه قبلاً به موسی داده شد، کفر نورزیدند؟»
در اینجا نبوت پیامبر اکرم6 مصداق «حق» معرفی شده است؛ امری که همواره، با مخالفت و انکار کافران و مشرکان رو به رو بود.
6. ﴿هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[9]؛ «او کسی است که پیامبرش را با هدایت دین درست فرستاد تا آن را بر هرچه دین است، پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند».
براساس این آیه، خداوند اراده فرموده که دین حق را بر همة ادیان و مکاتب برتری دهد و به رغم مخالفت و کراهت مشرکان و دشمنان، حاکمیت و گسترش آن را تضمین نماید.
[1] . سوره انبياء (21)، آيات 16 ـ 18.
[2] . سوره رعد (13)، آيه 17.
[3] . سوره حج (22)، آيه 62.
[4] . سوره اسراء (7)، آيه 81.
[5] . سوره انفال (8)، آيه 8.
[6] . سوره سبا (34)، آيه 33.
[7] . براي مطالعه در اين زمينه ر.ک: مجمع البيان، ج4، ص 397؛ تفسير فخر رازي، ج5، ص 544، تفسير منشور جاويد، ج3، ص 71 و 72.
[8] . سوره قصص (28)، آيه 47 و 48.
[9] . سوره توبه (9)، آيه 33.