«يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّـهِ6 لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ بِالْمُؤْمِنِينَ عَطُوفاً كَرِيماً، رَءُوفاً رَحِيماً، وَ عَلَى الْكَافِرِينَ عَذَاباً أَلِيماً وَ عِقَاباً عَظِيماً، إِنْ عَزَوْنَاهُ وَجَدْنَاهُ أَبَاكِ دُونَ النِّسَاءِ، وَ أَخَا إِلْفِكِ دُونَ الْأَخِلَّاءِ، آثَرَهُ عَلَى كُلِّ حَمِيمٍ وَ سَاعَدَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ جَسِيمٍ، لَا يُحِبُّكُمْ إِلَّا سَعِيدٌ وَ لَا يُبْغِضُكُمْ إِلَّا شَقِيٌّ بَعِيدٌ، فَأَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّـهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ أَدِلَّتُنَا، وَ إِلَى الْجَنَّةِ مَسَالِكُنَا، وَ أَنْتِ يَا خِيَرَةَ النِّسَاءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ، صَادِقَةٌ فِي قَوْلِكِ، سَابِقَةٌ فِي وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرُ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ وَ لَا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. »
ابوبكر در جمله اول تلویحاً به حضرت زهرا7 گوشزد میكند كه پدرت بر كافران سختگیر بود و بر مومنان رحیم، بنابراین تونیز باید به ما رحمت داشته باشی و شمشیر زبانت را علیه كفار به كار بری و با این كلام در صدد بیان دوگانگی، بین سیاست دختر پیامبر6 و خود پیامبر اكرم6 است. ولی سایر كلماتش همه تعریف و تمجید ازحضرت زهرا7 است. مثلا شما راستگویید، شما راهنمای ما به سوی حق و به سوی بهشتید، وفورعقل شما بر ما پوشیده نیست و. . .
در مقابل این سوال كه: اگر چنین است چرا حق مرا غصب كردهاید؟ سخنم پیرامون فدك را به هیچ انگاشتهاید؟ و چرا با فرمانهای خدا و رسولش كه راهنمای به سوی بهشت است مخالفت كردهاید؟ جواب میدهد كه :
«وَ اللَّـهِ مَا عَدَوْتُ رَأْيَ رَسُولِ اللَّـهِ وَ لَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ الرَّائِدُ لَا يَكْذِبُ أَهْلَهُ وَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّـهَ وَ كَفَى بِهِ شَهِيداً أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّـهِ6 يَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا دَاراً وَ لَا عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورَثُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ مَا كَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ يَحْكُمَ فِيهِ بِحُكْمِهِ .
به خدا سوگند من از رای ونظر پیامبر6 تجاوز نكردم و آنچه عمل كردم به اذن او بود، و پیش قراول و جلودار قافله، به اهلش دروغ نمیگوید و من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «ما طایفه انبیاء؛ طلا، نقره، خانه و زمین به ارث نمیگذاریم بلكه تنها كتاب، حكمت، علم و نبوت را به ارث میگذاریم هر آنچه از ما به جای ماند از آن ولی امر بعد از ماست او به هر شكل كه صلاح دید عمل میكند. »
او با این حدیث كه حضرت زهرا7 خود نادرست بودن آن را با استفاده از آیات قرآن ثابت كرد، در صدد بیان حجتی بر اینكه فدك ملك زهرا نیست برآمد و به قسم و سوگند و شهادت الهی متوسل شد تا جمعیت حاضر در مسجد كه حتماً تحت تاثیر سخنان حضرت زهرا7 قرار گرفته بودند، دلشان بر راه و مسیر خلیفه گرم شود و بدانند كه هیچ امر خلاف دینی اتفاق نیفتاده است و گرفتن فدك به امر رسول اكرم6 و طبق حدیث او و خواست او صورت پذیرفته است.
سپس به بیان مصرف فدك میپردازد و آن را نیز ناشی از اجماع مسلمانان و توافق آراء آنان میداند و اظهار میدارد كه آن را در راه باطلی به مصرف نرساندهایم، بلكه در راه جنگ با كفار و مرتدان به كار گرفتهایم.
اینجاست كه حضرت زهرا3 با یك «سُبْحَانَ اللَّـهِ» گفتن تمامی بافتههای خلیفه را نقش بر آب میكند و میفرماید: سُبْحَانَ اللَّـهِ! مَا كَانَ أَبِي رَسُولُ اللَّـهِ6 عَنْ كِتَابِ اللَّـهِ صَادِفاً وَ لَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، منزه است خدا ! پدرم رسول خدا6، از كتاب خدا روی گردان نبود و با احكام آن مخالف نبود. »
لازم به ذكر است كه كلمه «سُبْحَانَ اللَّـهِ» را در سخن وقتی به كار میبرند كه كسی تهمت بسیار ناروایی بزند كه همگان بر دروغ بودن آن واقفند و مثل این است كه در چنین اتهامی پای خدا را نیز در میان میكشد و او را با خلق كردن چنین موجودی كه این گونه كار قبیح و فاسدی انجام داده است، مورد عیب جویی قرارمی دهد.
به هر حال حضرت زهرا7 با این «سُبْحَانَ اللَّـهِ» به همگان نشان میدهد كه كلام ابی بكر خالی از حقیقت است و سپس كلام خود را توضیح میدهد كه آیا رسول خدا6 بر خلاف احكام قرآن نظری میدهد؟! آیا او از احكام كتاب الهی روی گردان بوده است؟!
خلیفه این بار پس از گفتن «صَدَقَ اللَّـهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ ابْنَتُه» یعنی خدا، رسول خدا و دختر رسول الله6 راست گفتهاند، به تمجید از حضرت زهرا7 میپردازد ولی تمامی گناه اعمال خود را به دوش مسلمانان میاندازد:
«هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَكِ قَلَّدُونِي مَا تَقَلَّدْت وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ» این مسلمانان بین من و تو قضاوت كنند، اینان حكومت را بر دوش من انداختهاند و با اتفاق و اجماع آنان فدك را گرفتهام. »
در این هنگام حضرت برای آخرین اتمام حجت، مردم را مورد خطاب قرار داد و آنان را به خاطر قبول كردن سخنان باطل و چشم پوشی از حق و تدبر نكردن در قرآن سرزنش كرد و وقتی دید كه اینان از مسیر خود دست برنمی دارند، و به هر دلیل حاضر به دفاع از حق او نیستند روی را به طرف قبر پدر بزرگوارش كرد و با خواندن اشعاری یك بار دیگر مقام اهل بیت و بدعتهای مخالفان را گوشزد كرد و از مسجد خارج شد.[1]
[1] . ماهنامه پيام زن شماره 123 خرداد 1394.