borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
برترين موهبت الهى‌

امام7 در اين بخش از سخنان خود، به چيزى اشاره فرموده كه خمير مايه تمام سعادت‌ها است و نيروى محرّك انسان به سوى همه خوبى‌ها است، تحمّل شدايد را بر انسان، آسان مى‌دارد و او را به يك وجود شكست‌ناپذير مبدّل مى‌كند، در يك جا با تعبير «چراغ هدايت در قلبش روشن شده» و در تعبير ديگر با جمله «ايمان او همانند نور آفتاب است» به آن اشاره فرموده و آن رسيدن به مقام يقين است كه آن هم مراتبى دارد كه در «قرآن مجيد» تحت عنوان «علم اليقين» و «عين اليقين» و «حقّ اليقين» به آن اشاره شده است و آخرين مرحله آن (حقّ اليقين) همان مرحله شهود كامل است كه انسان، جهان غيب را همچون نور آفتاب ببيند و به مرحلة، «اگر پرده‌ها كنار برود، چيزى بر ايمان من افزوده نمى‌شود»[1] برسد.

در حديثى از پيغمبر اكرم6 مى‌خوانيم:

«آگاه باشيد! كه چيزى بهتر از يقين و سلامتى به انسان‌ها داده نشده است، پس شما اين دو را از خدا بخواهيد! (كه همه سعادتها در آن نهفته شده است).»[2] امير مؤمنان على7 مى‌فرمايد:

«مَا أَعْظَمَ سَعَادَةَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْيَقِينِ، چه بزرگ است سعادت كسى كه قلبش با يقين در تماس است».[3]

بديهى است براى رسيدن به اين مقام والا، انسان بايد راه طولانى پرفراز و نشيبى را بپيمايد و تقواى الهى در حدّ بالا داشته باشد و پيوسته به خودسازى ادامه دهد و دست به دامان اولياء اللّه بزند و آنها را در پيشگاه حقّ، به شفاعت طلبد و پيوسته با زبان حال، يا زبان قال، اين جمله‌هاى دعاى شعبانيّه را تكرار كند:

«خداوندا! كمال انقطاع به درگاهت را به من ببخش و ديده دل‌هاى
ما را به تابش نظرش بر تو روشن كن، تا ديده‌هاى قلوب، پرده‌هاى نور را بشكافد و به معدن‌ عظمت ذات پاكت برسد و ارواح ما به مقام عزّت و قدست وابسته گردد. »

سخن درباره يقين بسيار است، اين بحث را با حديث ديگرى از اميرمؤمنان7 كه راه تحصيل يقين را به ما مى‌آموزد، پايان مى‌دهيم، فرمود:

«كجا هستند ارباب يقين؟ آنان كه جامه‌هاى هواپرستى را از تن به در كرده و علاقه‌هاى دنياپرستى را بريده‌اند».[4]

بخش دوم‌

حضرت امير المؤمنين7 مي‌فرمايد:

قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّـهِ ـ سُبْحَانَهُ ـ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ، مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ. وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ، مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ، كَشَّاف‏ عَشَوَاتٍ [خشوات‌] مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ، دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ، دَلِيلُ فَلَوَاتٍ، يَقُولُ فَيُفْهِمُ، وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ، قَدْ أَخْلَصَ لِلَّـهِ فَاسْتَخْلَصَهُ، فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ، وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ. قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ، لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا، وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ
أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ
مَنْزِلُه‏: 

ترجمه‌

«او خود را براى خداوند سبحان، در بالاترين امور (براى انجام رسالت‌ها و وظايف) قرار داده (و عزم خود را بر اين كار جزم كرده است) كه به هر مشكلى پاسخ گويد و فروع را به اصول بازگرداند. او چراغ روشن تاريكى‌ها، و بر طرف كننده نابينايى‌ها، و كليد حلّ مبهمات، و دور كننده مشكلات، و راهنماى گم شدگان بيابان زندگى است. آنجا كه لازم است، سخن مى‌گويد و (حق را به مخاطبان، به خوبى) تفهيم مى‌كند و آنجا كه لازم نيست، سكوت مى‌كند و سالم مى‌ماند. خويش را براى خدا خالص كرده و خداوند، خلوص او را پذيرفته (و خالص‌ترش ساخته است) از اين رو، او از معادن و گنجينه‌هاى دين خدا است و از اركان زمين اوست. خود را ملزم به‌ عدالت نموده و نخستين گام عدالتش، بيرون راندن هوا و هوس از دل خويش است.

حق مى‌گويد و به حق عمل مى‌كند. هيچ كار خيرى نيست جز آنكه (در برنامه زندگى او قرار دارد و) آهنگ آن مى‌كند و در هيچ جا گمان خيرى نمى‌رود، جز اينكه به سوى آن گام برمى‌دارد و تا به آخر نرسد از تلاش نمى‌ايستد، زمام اختيار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پيشواى اوست، هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همان جا افكند و هر جا قرآن منزل كند، آن را منزلگاه خويش سازد.

 


[1] . بحار الانوار، جلد 40، صفحه 153.

[2] . كنز العمّال، جلد 3، صفحه 438، حديث 7334.

[3] . بحار الانوار، جلد 40، صفحه 153.

[4] . غررالحكم، حديث شماره 391.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: