در روايات به زيبايي، صحنة پيروزي حقّ بر باطل تصوير تصوير شده است:
ـ در اين هنگام فجر دولت حقّ ميدمد و تاريكي باطل را صحنة گيتي برچيده ميشود[1] ـ زماني كه قائم قيام كند، هر دولت باطلي از بين ميرود[2]
ـ خداوند حقّ را به دست آنان، ظاهر ميكند و باطل را با شمشيرهايشان نابود ميسازد[3]
ـ خداوند به دست او، حقّ را پايدار و پيروز و باطل را نابود ميكند (يحقّ الله به الحقّ و يزهق الباطل)[4]
ـ خداوند آنان (مهدي و يارانش) را مالك شرق و غرب جهان نموده، آيين اسلام را پيروز ميگرداند و بدعتها و باطلها را به دست او و يارانش نابود ميسازد.
ـ قائم ما اهل بيت وقتي قيام كند، بر دولت باطل چيره ميشود[5]
ـ بعد از دولت قائم، براي هيچ كس، دولتي مقدر نشده است[6]
ـ همانا نابودي پادشاهان ستمگر و ظالم به دست قائم ما است[7]
ـ زمين را از دشمنان من پاك و ميراث دوستانم ميكند[8]
ـ حكمرانان ستم پيشه را عزل ميكند و زمين را از هر انسان نيرنگ باز و فريبكاري پاك ميسازد[9] و....
بر اساس پارهاي از احاديث قيام مهدي4 زماني رخ خواهد داد كه سعيد و شقي (گروه حقّ و باطل) به نهايت كار خود رسيده باشند؛ يعني، هر چه اين حركت تاريخ رو به جلو ميرود، هم شقي شقي تر و هم سعيد سعيدتر ميشود.
شيخ صدوق روايتي از امام صادق7 نقل ميكند بر اينكه: اين امر تحقق
نميپذيرد؛ مگر اينكه هر يك از شقي و سعيد به نهايت كار خود برسد. براساس روايتي در عصر ظهور، گروه حقّ و گروه باطل براي مبارزه نهايي با نداي آسماني دعوت ميشوند.
در روايتي از امام صادق7 نقل شده است:[10] «دنيا به آخر نميرسد تا وقتي كه ندا كنندهاي از آسمان بانگ ميزند كه اي اهل حقّ! يك جا جمع شويد. پس همةشان در يك سرزمين جمع ميشوند. بعد از آن، دفعه ديگر ندا ميكنند: اي اهل باطل! به يك جا جمع شويد؛ پس اينان نيز در يك سرزمين جمع ميشوند. . . ».
پس سخن در اين است كه گروه «سعداء» و گروه «اشقياء»، هر كدام به نهايت كار خود برسند، نه اينكه سعيدي در كار نباشد و فقط اشقياء به منتها درجة شقاوت برسند. در روايات اسلامي، سخن از گروهي زبده است كه به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق ميشوند. به هر حال از مجموع آيات و روايات استنباط ميشود كه «قيام حضرت مهدي4»، پايان بخش عمر گروه باطل و اهل شقاوت است و در اين دوران صالحان وحق پويان، به رهبري آن حضرت، اهل نجات و ظفرمندي خواهند بود. در اينجا بعضي از اين آيات و روايات نقل ميشود.
[1] . کمال الدين، ج2، ص 448.
[2] . الغيبهٔ طوسي، ص 239.
[3] . امالي طوسي ، ص 352، ج 726.
[4] . احتجاج طبرسي، ج2، ص 60.
[5] . بحار الانوار، ج51، ص 49، ح20.
[6] . ارشاد مفيد، ج2، ص 385.
[7] . کمال الدين، ج2، ص 354، ح51.
[8] . امالي صدوق، ص 632، ح4.
[9] . بحار الانوار، ج51، ص 120، ح 23.
[10] . الغيبه نعماني، ص 320، ج9؛ بحار الانوار، ج52، ص 365، ح 165.