borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
مرحله دوم: مبارزه منفى

على بن ابى طالب7 تصميم گرفت با ابوبكر بيعت نكند تا بدان وسيله مخالفت خودش را با روش حكومت انتخابى ابوبكر اظهار دارد، و عملا به جهانيان بفهماند در صورتى كه على بن ابى‌طالب7 و خانواده و نزديكان شخص اول اسلام یعنی پیامبر اکرم6، از خلافت ابوبكر ناراضى باشند معلوم مى‌شود اصل اين خلافت بر خلاف مذاق اسلام است. حضرت زهرا7 هم نظريه‌ى على7 را تاييد نمود و تصميم گرفت كه در مورد حوادث و خطرات احتمالى از شوهرش جداً دفاع كند و عملا به جهانيان بفهماند: من كه دختر پيغمبر اسلام هستم با خلافت ابوبكر موافق نيستم. على بن ابى طالب7 بدين منظور در خانه نشست و به جمع قرآن مشغول شد. و يك نوع مبارزه‌ى منفى را شروع كرد.

چند روز بدين منوال سپرى شد. روزى عمر به ابوبكر اظهار داشت: تمام مردم با تو بيعت كردند جز على7 و بستگانش. در صورتى كه كار حكومت تو بدون بيعت آنان استحكام ندارد، بايد او را احضار و وادار به بيعت كنى. ابوبكر سخن عمر را پسنديد و به قنفذ گفت: به نزد على7 برو و بگو: خليفه‌ى رسول خدا از تو خواسته كه براى بيعت در مسجد حاضر شوى.

قنفذ چندين مرتبه نزد حضرت على7 رفت و آمد كرد ولى آن حضرت از حضور نزد ابوبكر امتناع نمود. عمر خشمناك شد و به اتفاق خالد بن وليد و قنفذ و جماعت ديگرى رهسپار خانه‌ى حضرت زهرا شدند. در خانه را كوفت و گفت: يا على در را باز كن.

فاطمه3 با سر بسته و تن رنجور پشت در آمد و فرمود: اى عمر با ما چكار دارى؟ چرا نمى‌گذارى به كار خودمان مشغول باشيم؟.

عمر بانگ زد: در را باز كن واِلّا خانه را آتش مى‌زنم.[1] فاطمه3 فرمود: اى عمر آيا از خدا نمى‌ترسى، مى‌خواهى- بدون اجازه- داخل خانه‌ى من شوى؟.

فاطمه3 هر چه كرد عمر از تصميمش منصرف نشد و در مقابل هنگامى كه ديد در خانه را باز نمى‌كنند گفت: هيزم بياوريد تا در خانه را آتش بزنيم.[2] سرانجام در باز شد، عمر خواست وارد خانه شود، حضرت زهرا7 كه در را باز و خطر را نزديك ديد مردانه جلو عمر را گرفت.[3]

تواريخ و مدارك سنى و شيعه بر اين مطلب اتفاق دارند؛ كه مامورين ابوبكر به خانه‌ى حضرت زهرا3 حمله كردند و عمر هيزم طلبيد و اهل خانه را تهديد به احراق نمود. حتى نوشته‌اند كه به عمر گفته شد: زهرا در اين خانه است.

پاسخ داد: اگر براى بيعت حاضر نشوند خانه را آتش مى‌زنم گرچه زهرا
در آن باشد.

امثال ابوالفداء و ابن ابى الحديد و ابن قتيبه در الامامه والسياسه و بلاذرى در انساب الاشراف و احمد بن محمد در عقد الفريد و يعقوبى و ديگران موضوع حمله و تهديد را نوشته‌اند خود ابوبكر هم هنگام وفات از حمله‌ى به خانه‌ى زهرا اظهار ندامت نمود.[4]

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ج 14 ص 192- مى‌نويسد: هنگامى كه زينب دختر رسول خدا از مكه به مدينه مى‌آمد در بين راه مورد تعرض دشمنان واقع شد و هبار بن اسود به هودج او حمله نمود و با نيزه او را تهديد كرد. زينب به واسطه‌ى تهديدات او سقط جنين كرد. رسول خدا6 به قدرى از اين موضوع ناراحت بود كه روز فتح مكه خون «هبار» را مباح گردانيد. آنگاه مى‌نويسد: من اين داستان را براى نقيب ابى جعفر خواندم، گفت: در صورتى كه رسول خدا6 خون «هبار» را مباح كرد معلوم مى‌شود اگر زنده بود خون آن كس را كه فاطمه را تهديد نمود تا سقط جنين كرد نيز مباح مى‌گردانيد.

كتاب‌هاى اهل سنت راجع به حوادث بعد از تهديد، سكوت كرده‌اند ولى تواريخ و احاديث شيعه بيان كرده‌اند كه بالاخره درب خانه را آتش زدند و دختر پيغمبر مورد ضرب واقع شد، به طوري كه سقط جنين كرد. و صدا به ضجه و شيون بلند كرد، شايد مردم از خواب غفلت بيدار گردند و از على7 دفاع كنند. استغاثه‌ها و ناله‌هاى حضرت زهرا3 نه تنها در دل‌هاى آن سنگدلان اثر نكرد بلكه با پشت شمشير به پهلويش زدند و با تازيانه بازويش را سياه كردند، تا دست از دفاع بردارد.[5] بالاخره على را دستگير كردند كه به جانب مسجد ببرند حضرت زهرا3 كه جان على7 را در خطر ديد شجاعانه پيش رفت و دامنش را محكم گرفت و گفت نمى‌گذارم همسرم را ببريد.

قنفذ ديد؛ زهرا دست از على برنمى دارد، آن قدر با تازيانه به دست نازنين او زد كه بازويش ورم كرد.[6] فاطمه3 در ميان ازدحام جمعيت بين در و ديوار قرار گرفت و چنان فشار بر پهلوى آن بانوى شجاع وارد شد كه پهلويش شكست و طفلى كه در شكم داشت سقط شد.[7] هنگامى كه حضرت فاطمه به خود آمد ديد على7 را به جانب مسجد برده‌اند و جان او در معرض خطر واقع شده و بايد از او دفاع كرد. لذا با تن خسته و پهلوى شكسته از خانه بيرون آمد و به اتفاق گروهى از زنان بنى هاشم روانه مسجد شد. ديد على7 را بازداشت نموده‌اند. رو به مردم كرد و فرمود: دست از پسر عمويم برداريد و الا به خدا سوگند گيسوانم را پريشان مى‌كنم و پيراهن پيغمبر را بر سر مى‌افكنم و به درگاه خدا ناله مى‌كنم و بر شما نفرين مى‌نمايم.

سپس رو به ابوبكر نمود و فرمود: تصميم دارى شوهرم را به قتل رسانى و كودكانم را يتيم نمايى؟ اگر او را رها نسازى موهايم را پريشان مى‌كنم و بر سر قبر پدرم نزد خدا استغاثه مى‌نمايم.

اين را بگفت و دست حسن و حسين8 را گرفت و به سوى قبر رسول خدا حركت نمود. تصميم داشت به جمعيت نفرين كند و به وسيله‌ى ناله‌هاى جانگدازش دستگاه ظلم و ستم را واژگون نمايد.

حضرت على7 ديد اوضاع خطرناكى به وجود آمده و به هيچ قسمى ممكن نيست فاطمه3 را از تصميمش منصرف سازد، به سلمان فارسى فرمود: دختر پيغمبر را درياب و از نفرين منصرفش ساز.

سلمان خدمت حضرت زهرا3 رسيد و عرض كرد: اى دختر پيغمبر پدرت براى جهانيان رحمت بود، از نفرين منصرف شو.

فرمود: اى سلمان بگذار تا داد خودم را از اين بيدادگران بگيرم.

عرض كرد: اى دختر پيامبر! على7 مرا خدمت شما فرستاده و امر كرده كه به منزل برگرديد.

فاطمه3 وقتى امر على7 را شنيد فرمود: چون او دستور داده اطاعت مى‌كنم و شكيبايى را پيشه مى‌سازم. و به روايتى ديگر فاطمه دست على را گرفت و به خانه برگشتند.[8] مبارزه‌ى زهرا3 گرچه مدتش كوتاه بود و در محيط كوچكى انجام گرفت ولى از جهاتى شايان توجه است:

اولا، هنگامى كه ديد براى دستگيرى على7 اطراف خانه را محاصره كردند تصميم گرفت از او دفاع كند. بدين منظور بر خلاف رويه‌ى معمول اكثر زنها، به گوشه‌اى فرار نكرد بلكه پشت در آمد و اسقامت به خرج داد.

ثانيا، بعد از اينكه در خانه را باز كردند باز هم فرار نكرد بلكه خودش را در ميدان كارزار قرار داد و جلو دشمن را گرفت. آن قدر پايدارى كرد كه با غلاف شمشير به پهلويش زدند و با تازيانه بازويش را سياه نمودند.

ثالثا، وقتى على7 را دستگير كردند و مى‌خواستند جلبش كنند باز هم وارد ميدان شد. دامن على7 را گرفت و از بردنش مانع شد و تا به وسيله‌ى تازيانه‌ى قنفذ بدنش سياه نشد از او دست برنداشت.

رابعاً، خودش را در آخرين سنگر قرار داد و به در خانه آمد شايد بتواند از بردن حضرت على7 مانع شود. در اين سنگر به حدى پايدارى كرد كه بين در و ديوار پهلويش شكست و بچه‌اش سقط شد.

بعد از اين مرحله، باز هم فكر كرد اين مبارزه در داخل خانه انجام گرفته، شايد به خوبى در بيرون منعكس نگردد، بايد در ملاء عام از على7 دفاع كند. بدين منظور از خانه بيرون آمد و آه و ناله را سر داد. چون از تمام راه‌ها مأيوس شد تصميم گرفت به مردم نفرين كند. اما به مجرد آن كه پيغام على7 را شنيد امرش را اطاعت كرد و به خانه برگشت.

حضرت زهرا7 تصميم داشت تا آخرين حد مقدور از على7 دفاع كند. چنين انديشيد كه وارد ميدان مبارزه مى‌شوم يا پيروز مى‌گردم و نمى‌گذارم على7 را براى بيعت ببرند و بدين وسيله رفتار شوهرم را عملاً تأييد مى‌كنم و نارضايتى خودم را از خلافت اظهار مى‌دارم.

و اگر مورد ضرب و كتك واقع شدم باز هم به وسيله‌ى پهلوى شكسته و بازوى سياه و بچه‌ى سقط شده‌ام دستگاه خلافت را رسوا مى‌سازم و عملا به جهانيان مى‌فهمانم؛ كه يكى از نتائج اعراض از حكومت حق اينست كه براى ادامه زمامدارى حاضر مى‌شوند حتى پهلوى دختر عزيز پيغمبرشان را بشكنند و فرزند رسول خدا6 را در شكم مادر به قتل برسانند. از هم اكنون به جهان مسلمين هشدار و بيدار باش مى‌دهم و يك نمونه و شاهد زنده‌اى را براى مفاسد خلافت انتخابى اقامه مى‌كنم.

البته زهرائى كه تربيت شده‌ى مكتب نبوت و ولايت بود و درس فداكارى و شجاعت را در آن دو بيت آموخته بود از شكسته شدن پهلو و كتك خوردن نمى‌ترسيد و در مورد دفاع از هدف، از هيچ نيرويى باك نداشت.

 


[1] . شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 56 و ج 6 ص 48. انساب الاشراف ج 1 ص 586- عقد الفريد ج 5 ص 12.

[2] . اثبات الوصيه ص 110، بحار ج 43 ص 197. الامامه و السياسه ج 1 ص 12.

[3] . بحارالانوار ج 43 ص 197.

[4] . ابن ابى الحديد ج 2 ص 46

[5] . بحارالانوار ج 43 ص 197.

[6] . بحارالانوار ج 43 ص 198.

[7] . بحار ج 43 ص 198.

[8] . بحارالانوار ج 43 ص 47 روضه كافى ص 199.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: