مردى به امام صادق7 عرض کرد: بین من و گروهى، در موردى، اختلاف و دعوا است، و من قصد دارم، ترک نزاع کنم، اما به من مىگویند آن کار باعث خواری و ذلّت است، امام صادق7 فرمود: تنها ستمگر است که ذلیل خواهد بود.[1]
بنابر این گاهی نیز سکوت باید کرد، به ویژه در ظلمهایی که اعتراض انسان، اثری جز به فتنۀ بیشتر نمیانجامد، تا آنجا که علی7 در برابر بزرگترین ظلمهای بشریت مأمور به سکوت میشود و پیامبر6 به ایشان وصیت میکند: «ای علی مادامی که یاورانی نیافتی صبر پیشه کن».[2] در همین راستا، اگر جان انسان در خطر باشد و او با از دست دادن جانش به نتیجهای ارزشمندتر از جان خویش دست نیابد، سکوت بهتر از فریاد است. چنانچه پیامبر اکرم6 فرمودند: «اگر یارانى بر علیه آنان یافتى جهاد کن و اعلام جنگ نما، و اگر یارانى نیافتى بیعت کن و خون خود را حفظ نما».[3]
مهمترین نکته این است که در همه این کارها، از قیام و جهاد و امر به معروف و نهى از منکرها و از سکوت و تقیهها، باید به اثر و نتیجه آنها در آن موقع توجه کرد. گاهى قیام و جهاد براى حفظ اسلام مفیدتر است و گاهى سکوت و تقیه. به هر حال باید دید که با کدامین روش بهتر میتوان به اصلاح امور اقدام کرد.
به عنوان نمونه، امامت امام صادق7 در دورهای واقع شد که مصادف با افول سلسله امویان، ظهور حکومت عباسیان و شورشهای پراکنده در ممالک اسلامی بود. هر دسته و گروهی مدعی حکومت بودند و از راهکارهای گوناگون میخواستند بدان دست یازند. در این میان، ابومسلم خراسانی میخواست از اعتبار و وجاهت امام صادق7 و سایر شخصیتها در رسیدن به آرزوی خود، نهایت استفاده را نماید؛ لذا نامههایی به امام صادق7 و دیگران مانند عبدالله بن الحسن بن الحسن برای برعهده گرفتن حکومت فرستاد تا بدین سان، حمایت و تأیید امام7 را جلب نموده و به اقدام خود مشروعیت بخشد. از این رو، وقتی نامه ابومسلم به دست امام7 رسید، ایشان آن را بر روی چراغ گرفته و سوزاند.[4]
پس اگر اعتراض موجب فتنه و مفسدهای بالاتر از خود ظلم باشد، ثمرهای نخواهد داشت و گاه نیز وسیلهای میشود برای سوء استفاده دشمنان؛ به همین دلیل، اعتراض نیز باید در جهت اصلاح باشد، نه اینکه با مشاهدۀ هر ظلمی، فوراً دست به اعتراض و مبارزه زده شود؛ زیرا گاه در حکومت عادلانه نیز ممکن است توسط کارگزاران، ظلمی رخ دهد ولی در ابتدا اقدامات لازم جهت اصلاح صورت میگیرد.
امام علی7 در نامهای به زیاد ابن ابیه، جانشین فرماندار بصره، مینویسند : «همانا من به راستی به خدا سوگند میخورم، اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمانان در مالى اندک یا زیاد خیانت ورزیدهاى، چنان بر تو سختگیرى کنم که تو را تهیدست، سنگین بار، ذلیل و پست کند».[5]
و به یکی از حکمرانان خود مینویسند : «اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستى، و به روش او مىروى، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هواى نفس دست بردار نیستى و ذخیرهاى براى آخرتت باقى نمىگذارى، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد مىکنى، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت مىپیوندى».[6]
و اگر اصلاح و تذکر مفید نبود، در مرحلۀ بعدی باید اقدام عملی صورت گیرد. چنانچه امام علی7 در بخشی از نامهای که به فرماندار بصره مینویسند، میفرمایند: «از خدا پروا کن، اموال این قوم را به آنان برگردان، اگر بر نگردانى، آنگاه که خداوند قدرت دستیابى تو را به من دهد، چنانت عقوبت کنم که عذر خواهم نزد حق باشد، و با شمشیرم گردنت را بزنم شمشیرى که احدى را با آن نزدم جز اینکه وارد جهنّم شد. به خدا قسم! اگر حسن و حسینم آنچه را تو انجام دادى انجام مىدادند، از من نرمشى نمىدیدند، و به مرادى نمىرسیدند، تا اینکه حق را از آنان باز ستانم، و باطلى را که از ستمشان به وجود آمده نابود سازم».[7]
مسلمان واقعی همواره از ظلمی که در جامعه وجود دارد، رنج میبرد، اما سکوت و قیام او تنها برای خدا است، نه برای منافع شخصی، حزبی و گروهی.
[1] . ورام بن ابی فارس، مسعود بن عیسی، مجموعة ورام، ج 1، ص 125، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1369ش.
[2] . ابن طاووس، علی بن موسی، طرف من الأنباء و المناقب، ص183، تاسوعا، مشهد، 1420ق.
[3] . هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص591، الهادی، قم، 1405ق.
[4] . مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرهٔ، 1409ق.
[5] . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، للصبحی صالح، ص377، نامه20، هجرت، قم، 1414ق.
[6] . نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 461، نامه 71.
[7] . همان، ص 413، نامه 41.