على و فاطمه دست حسن و حسين : را گرفتند و شبانه به خانهى بزرگان و رجال مدينه رفتند و آنان را به يارى دعوت كردند و سفارشات و وصيتهاى پيغمبر اكرم6 را بدانان تذكر دادند.[1] حضرت فاطمه3 مىفرمود: اى مردم آيا پدرم، على7 را به خلافت تعيين نكرد؟ آيا فداكارىهاى او را فراموش نموديد؟ اگر از دستورات پدرم تخلف نكنيد و على7 را به زمامدارى برگماريد او هدف پدرم را تعقيب مىكند و شما را به خوبى هدايت مىنمايد.
اى مردم مگر پدرم نفرمود: من از بين شما مىروم ولى دو چيز بزرگ را در بين شما مىگذارم كه اگر بدانها تمسك جوييد هرگز گمراه نمىشويد: يكى كتاب خدا، ديگرى اهل بيتم. اى مردم آيا سزاوار است ما را تنها بگذاريد و دست از يارى ما برداريد؟ على و فاطمه8 با عبارات مختلف مسلمانان را به يارى خودشان دعوت و تحريك مىنمودند شايد از كردارشان پشيمان شوند و خلافت را به جاى اصلى خودش بازگردانند. بدين وسيله گروه قليلى تحت تاثير تبليغاتشان واقع شده، وعدهى مساعدت دادند. ولى جز چند نفر معدود، كسى به وعدهاش عمل نكرد و جرئت مخالفت ننمود.
على بن ابىطالب7 و فاطمه زهرا3 بدون سر و صدا و تظاهرات، مخالفت خودشان را با خلافت ابوبكر اظهار نمودند و ملت را تا حدى بيدار ساختند و بدين وسيله گروهى را باطناً با خودشان هم عقيده كردند اما بيش از اين، نتيجهاى دستگيرشان نشد.
[1]. الامامهٔ والسياسهٔ ج 1 ص 12.