borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دهم»
4ـ سقيفه، سنگ بناى بدعت و جنايت

هنوز چند ماهى از حجهٔ‌الوداع و بيعت همگان با وصى مصطفى6 نگذشته بود كه ابر سياه پيمان شكنى جامعه‌ى اسلامى را به تيرگى و سياهى كشانيد.

هنوز چند ساعتى از عروج آخرين پيامبر نگذشته بود كه امت او تيغ حق كشى از نيام كينه و نفاق بركشيدند و بر قلب يگانه وصى او نشاندند. هنوز چند لحظه‌اى از غسل بدن مطهر پيامبر رحمت نگذشته بود كه پيروانش، پاره‌ى تن و يگانه دختر او را مورد دردناك‌ترين بى مهرى‌ها و ظلم‌ها قرار دادند.

چگونه مى‌توان باور كرد كه پيشگامان بيعت با على مرتضى و اولين مناديان بخ بخ لك يا على![1] چنان عهد و پيمانى تاريخى خويش را از ياد ببرند كه در زمره‌ى پيشوايان حق كشى و سردمداران پيمان شكنى و گمراهى درآيند:

 

آه از آن پيمان شكن كز كينه خم غدير!

 

آتشى افروخت تا هم خمّ و هم پيمانه سوخت[2]

چگونه مى‌توان باور كرد ياوران پيامبر؛ همانانى كه بارها از پيامبر شنيده بودند كه خشم فاطمه، خشم خداست و آزاررسانى به او، آزاررسانى به خداست، چنان در گرداب خودخواهى و غفلت گرفتار آيند كه همه چيز را به فراموشى سپارند و فجيع‌ترين بى‌حرمتى‌ها و جسارت‌ها را در حق جگرگوشه‌ى پيامبر، روا دارند؛ او را به مسلخ ديوار و درى آتشين كشانند، سينه‌اش را در خون نشانند، پهلويش را درهم شكنند، صورتش را سيلى زنند و محسنش را به شهادت رسانند:

 

آه از آن ساعت كه از دست جفاى روزگار!

خاطرات افسرد و پهلويت شكست از ضرب در

مهبط جبريل و آتش، اين چه بيداد است داد!

خانه‌ى حق را به ناحق دست ناحق زد شرر

عصمت پاك خدا و سقط محسن اى دريغ!

زين جفاى بى حساب و زين خطاى بى شمَر. [3]

سقيفه، نطفه گاه بدعتى شد كه تمام بدعت گذارى‌ها در اسلام را پشتوانه‌اى قوى گرديد. سقيفه، گشاينده‌ى كوره راهى شد كه براى همه‌ى انحراف‌ها و گمراهى‌ها در طول تاريخ به گذرگاهى دايمى بدل گرديد. سقيفه، توطئه گاه چنان حق كشى و ظلمى شد كه براى جمله‌ى ظلم‌ها و حق كشى‌ها، دستمايه‌اى بى نظير گرديد.

سقيفه پايه گذار چنان ستم و جسارتى شد كه براى تمام ستم‌ها، بى حرمتى‌ها و جسارت‌ها در طول تاريخ اسلام زيربنايى مستحكم گرديد. در سقيفه، نطفه‌ى همان بدعت، فساد و انحرافى بسته شد كه پاره‌ى تن مصطفى، حضرت زهرا3 امت اسلام را از آثار شوم و هولناك آن به شدت برحذر مى‌داشت:

«اما به جان خودم سوگند! نطفه‌ى فساد بسته شد. بايد انتظار كشيد تا مرض فساد، پيكر جامعه‌ى اسلامى را از پاى درآورد!!! از اين پس از پستان شتر به جاى شير خون مى‌دوشيد و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است! اينجاست كه روندگان راه باطل، زيان كننده‌اند. و مسلمانان آينده خواهند دانست، سرانجام اعمال مسلمانان صدر اسلام چه بوده است؟!

از اين پس، قلب‌هاى شما با فتنه‌ها آرام خواهد گرفت. بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و بران! و به حمله و تهاجم‌هاى پى درپى ستمكاران! و به هم ريخته شدن امور اجتماعى همگان! و به استبداد و ديكتاتورى از سوى ظالمان؛ آنها كه غنايم و حقوق شما را اندك پرداخت مى‌كنند. و جمع شما را با شمشيرهاى خود دور مى‌نمايد.

پس حسرت و اندوه بر شما! كارتان به كجا خواهد انجاميد؟

دريغا كه ديده‌ى حقيقت بين نداريد، بر ما هم تاوانى نيست و نمى‌توانيم شما را به كارى كه كراهت داريد الزام كنيم.»[4]

بارى سقيفه، پيام آور همه‌ى ظلم‌ها و جسارت‌ها در حق ذريه‌ى پيامبر6 گرديد:

پيام آور پهلوشكنى و به شهادت رسانى فاطمه‌ى زهرا3؛ زيربناى مظلوميت و در خون نشانى على مرتضى7؛ زمينه ساز غربت و جگر پارگى امام حسن مجتبى7؛ سنگ بناى فاجعه‌ى كربلا و بر نى شدن سر اباعبدالله الحسين7:

 

ضربه‌ها بر بازوى زهرا اگر قنفذ نمى‌زد

 

شمر دون بر حنجر سبط نبى، خنجر نمى‌زد

محسن شش ماهه گر مقتول پشت در نمى‌شد

 

حرمله تيرى به حلقوم على اصغر نمى‌زد

خصم اگر در كوچه سيلى بر رخ مادر نمى‌زد

 

كعب نى هرگز كسى بر زينب اطهر نمى‌زد

گر نمى‌بردند مولا را به مسجد دست بسته

 

هيچ كس غل بر تن آن عابد مضطر نمى‌زد

آرى، هنوز نيم قرنى از حجهٔ‌الوداع نگذشته بود كه امت محمد6، تيغ بر اوصياى او كشيدند و با نام اسلام، قلب اسلام را كه امام است، هدف تيرها، تيغ‌ها و خنجرهاى كينه و نفاق خود قرار دادند. به ظاهر يگانه پرست شده بودند؛ اما در باطن همان بت‌هايى را مى‌پرستيدند كه محمد6 به يارى على7 آنها را درهم شكسته بود. رو به قبله نماز مى‌گذاردند؛ در حالى كه با باطن قبله كه امامت است، پيكار مى‌كردند. بارى، جاهليت ريشه در درون دارد و اگر آن مشرك هواپرست كه در درون آدمى است، ايمان نياورد چه سود كه بر زبان «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّـهُ» براند؟!

عجبا! جهان را ببين كه چه وارونه مى‌شود: روزى در صف پيشگامان هجرت و بيعت، و ديگر روز در جرگه‌ى پيشوايان بدعت و ضلالت.

 


[1] . «... و اظهر عمر بذلك سرورا كاملا وَ قَالَ فِيمَا قَالَ: بَخْ بَخْ لَكَ يَا عَلِيُّ! أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ». كشف الغمه: ج 1، ص 237. اعلام الورى: ص 132. الارشاد: ج 1، ص 177.

[2] . شعر از آيت الله محمد حسين غروى اصفهانى. ديوان: ص 36.

[3] . شعر از محمدعلى مردانى از سخن سرايان معاصر. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 138. (بی‌شمر: بی‌شمار).

[4] . أَمَا لَعَمْرِي لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْ‏ءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُبِيداً، هُنَالِكَ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ يُعْرَفُ الْبَاطِلُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِيبُوا عَنْ دُنْيَاكُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَأَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَاشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ سَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَ بِهَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً. فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ : «عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ‏» (هود: 28). دلائل الامامهٔ: ص 40. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: ج 16، ص 233. بحارالانوار ج 43، ص 158.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: