امام7 در این بخش، به «دو نکته» مهم اشاره فرموده؛ نخست اینکه: خداوند به جبّاران و ستمگران مهلت تنبّه و بیدارى مىبخشد. دیگر اینکه: پیروزىها جز در سایه تحمّل مشکلات، امکان پذیر نیست؛ مىفرماید : «بعد از حمد و ثناى الهى، خداوند هرگز ستمگران دنیا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشیده (تا فرصت فکر و اندیشه را داشته باشند و شکر نعمتهاى الهى را به جا آورند، ولى غالباً به جاى شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند!)».
آرى، خداوند هم حکیم است و هم حلیم؛ خداوند غفور است و رحیم، و به مقتضاى این صفات حُسنایش، هرگز در مجازات و کیفر عجله نمىکند؛ بلکه فرصت کافى به همه گمراهان و بدکاران مىدهد تا به شاهراه هدایت بازگردند و از خطاکارى دست بردارند و حتّى گاه براى تشویق آنان، سیل نعمتهایش را به سوى آنان سرازیر مىکند؛ همان گونه که در تاریخ «نوح» پیغمبر و «موسى» و «فرعون» و «قوم بنى اسرائیل» و «قوم سبا» خواندهایم.
سپس مىافزاید : «و (همچنین) هرگز استخوان شکسته هیچ امّتى را ترمیم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمونها. ».
تا قدر و ارزش آن نعمتها را بشناسند و آنها را گرامى دارند و ازآن به خوبى پاسدارى نمایند.
به علاوه همان گونه که امام7 در ادامه سخن مىفرماید : «در سختىهایى که شما با آن روبرو شدید و مشکلاتى که پشت سرگذاردید، درسهاى عبرت فراوانى است (ضعفها و قوّتهاى شما را نمایان مىسازد و راه حلّ مشکلات را، به شما مىآموزد و تجربهاى براى تمام زندگانى شما خواهد بود). ».
گویا امام7 با این سخنان مىخواهد به یاران خود دلدارى دهد و به سؤالات ناخواستهاى که در ذهن آنان از پیروزىهاى بنى امیّه و ناراحتىهاى یارانش پیدا مىشود، جواب گوید که عجله نکنید! ظلم این ظالمان باقى نمىماند، مهلت الهى پایان مىگیرد و تازیانههاى عذاب بر پیکر آنان نواخته مىشود. از مشکلات خود نیز ناراحت نباشید! چرا که این یک سنّت الهى است که جبران خسارات امّتها، بعد از تحمّل شداید و بلاها بوده؛ حتّى در عصر پیامبر اسلام6 در جنگهایى همچون جنگ «احزاب»، زمانى نصرت الهى فرا رسید که لشکر اسلام در شدیدترین فشارها قرار داشت و تا به آن مرحله رسیده بود که قرآن مىفرماید : «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ… هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً…؛ از شدّت ترس و ناراحتى جانها به لب رسیده بود… و مؤمنان در آزمون سختى قرار گرفته بودند و شدیداً به لرزه در آمده بودند»[1]
درباره قوم «بنى اسرائیل» نیز در قرآن مىخوانیم که آنها هنگامى که در فشارهاى شدید از سوى دشمن قرار گرفتند، به موسى7 گفتند: «أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا؛ پیش از آن که به سوى ما بیایى آزار دیدیم و پس از آمدنت نیز آزار مىبینیم (کى اذیّت و آزار دشمن، تمام خواهد شد؟)» موسى در پاسخ گفت : «عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ (عجله نکنید) امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها سازد، سپس بنگرد چگونه عمل مىکنید».[2]
بنابراین، هم در امّت اسلامى و هم در امّتهاى پیشین، این سنّت الهى جارى بوده و یاران امام7 نیز از این سنّت مستثنى نیستند.
آرى! همه اینها درس عبرت است، ولى براى آنها که چشم باز و گوش شنوا و قلب دانا دارند! لذا امام7 در ادامه سخن مىفرماید : «ولى نه هر کس که مغز دارد اندیشمند است، و نه هر صاحب گوشى شنوا، و نه هر صاحب چشمى بینا. ».
صفحات تاریخ بشر پر از درسهاى عبرت است. دوران کوتاه عمر ما نیز ـ اگر درست بنگریم ـ مملوّ از این درسها است؛ بلکه در و دیوار عالم هستى را عبرتها پوشانده است؛ ولى افسوس! آنان که باید ببینند و بشنوند و بخوانند و عبرت گیرند، اندکند و به همین دلیل، در همان راههاى خطا گام مىنهند و به همان سرنوشتهاى شوم مبتلا مىگردند.
نکته
تمام کسانى که به ذات پاک پروردگار و عدالت او ایمان دارند، معتقدند که اساس این عالم، بر عدل و داد بنا شده، و ظلم و ستم بر خلاف طبیعت جهان آفرینش است؛ لذا هنگامى که مىبینیم گروهى از جبّاران بر صحنه جهان ظاهر شده و مدّتها به حکومت خود ادامه مىدهند، این سؤال پیدا مىشود که با توجّه به عدل پروردگار و اساس جهان آفرینش، چرا به این گروه امکان فعّالیت داده شده است؟
ولى نباید فراموش کرد که این امر علل مختلفى مىتواند داشته باشد؛ نخست اینکه: مردم فاسد شوند و کیفر دنیوى آنها چنین حکومتهایى باشد؛ همان گونه که على7 در وصیّت نامه خود درباره کسانى که نهى از منکر را ترک مىکنند فرمود : «اگر چنین کنید بَدان بر شما مسلّط مىشوند، سپس هر قدر دعا مىکنید، مستجاب نمىشود».[3]
دیگر اینکه: گاه افراد ظالم و ستمگر داراى کارهاى نیکى هستند که به خاطر همان نیکىها، مدّتى به آنها مهلت داده مىشود. همان گونه که در حدیثى نقل شده است که : «موسى7 به پیشگاه خداوند عرضه داشت، فرعون را چهارصد سال مهلت دادى در حالى که او ادّعاى خدایى مىکند و پیامبر و آیاتت را تکذیب مىنماید! خطاب آمد که او مردى خوش اخلاق و سهل الحجاب است (یعنى مردم به آسانى مىتوانند به او دسترسى پیدا کنند) من دوست داشتم که پاداش این صفات خوب را به او بدهم».[4]
سوم: همان چیزى است که در خطبه بالا به آن اشاره شده، که مىفرماید: خداوند در مجازات جبّاران عجله نمىکند، بلکه به آنها مهلت اصلاح مىدهد، شاید بیدار شوند و به راه هدایت باز گردند و دست از ظلم و ستم بکشند.
دلیل چهارمى نیز مىتواند داشته باشد و آن اینکه: برخى از آنان به هیچ وجه قابل هدایت نیستند؛ خداوند به آنها مهلت مىدهد تا پشتشان از بار گناه سنگینتر شود و مجازاتشان شدیدتر گردد. درست مانند کسى که از درختى بالا رود، هر چه بالاتر رود، سقوط او دردناکتر و شکنندهتر است. قرآن مىفرماید : «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ؛ آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم به سودشان است. ما به آنان مهلت مىدهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها عذاب خوارکنندهاى (آماده شده) است».[5]
بنابراین، هر گاه ظالم و ستمگرى را بر امّتى مسلّط دیدیم، نباید در مسئله عدل گرفتار شک و تردید شویم؛ چرا که این مسئله، عوامل گوناگونى دارد که در بالا به بخشى از آن اشاره شد.
بخش دوم
حضرت امير المؤمنين7 ميفرمايد:
فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لاَ أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلاَفِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا!لاَ یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیٍّ، وَلاَ یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ، وَلاَ یُؤْمِنُونَ بِغَیْب، وَلاَ یَعِفُّونَ عَنْ عَیْب، یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ، وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ. الْمَعْرُوفُ فِیهمْ مَا عَرَفُوا، وَالْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلاَتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ [المبهمات] عَلَى آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِىء مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَى بِعُرىً ثِقَات[ وثیقات – و موثقات]، وَأَسْبَاب مُحْکَمَات.
ترجمه
راستى عجیب است! و چرا تعجّب نکنم از خطا و اشتباه این گروهها(ى پراکنده)با دلائل مختلفى که بر مذهب خود دارند! نه گام در جاى گام پیامبرى مىنهند و نه از عمل وصىّ (پیامبر) پیروى مىکنند، نه به غیب ایمان مىآورند و نه خود را از عیب برکنار مىدارند. پیوسته در درون شبهات عمل مىکنند و در مسیر شهوات گام بر مىدارند. کار نیک در نظرشان همان است که خود نیک مىپندارند و منکر و زشتى همان است که خود منکر و زشت بدانند؛ پناهگاه آنها در حلّ مشکلات خودشانند و در حوادث مهم (و مبهم) تنها به آراى (ناقص) خویش تکیه مىکنند. گویى هر کدام از آنها، امام خویشتناند که به دستگیرههاى مطمئن و اسباب محکمى ـ به پندار خود- چنگ زدهاند.
[1] . سوره احزاب، آيه 10 ـ 11.
[2] . سوره اعراف، آيه 129.
[3] . نهج البلاغه، بخش نامهها، شماره 47.
[4] . بحار الانوار، جلد 13، صفحه 129.
[5] . سوره آل عمران، آيه 178.