اميرمؤمنان على7 در اين كلام شريف به دو نكته مهم اشاره كرده نخست مىفرمايد : «اى مردم! بايد خداوند، شما را به هنگام نعمت ترسان ببيند همان گونه كه از بلا و نقمت ترسان مىبيند؛ زيرا كسى كه خدا به او نعمت گستردهاى بخشيده و آن را (احتمالًا) استدراج (مقدمه مجازات تدريجى) نشمرد از امر خوفناكى خود را ايمن دانسته است»؛
منظور از نعمتهاى استدراجى كه در قرآن به آن اشاره شده[1]: اين است كه خدا افرادى كه طغيان را به مرحله شديد رساندهاند نخست، مشمول نعمتهاى خودش قرار مىدهد و هنگامى كه غرق نعمت شدند ناگهان نعمت را از آنها مىگيرد و به سختى آنها را مجازات مىكند كه اين مجازات بعد از نعمت، بسيار دردناك است.
همچون كسى كه از درختى بالا مىرود هرچه بالاتر رود به هنگام سقوط براثر طوفان يا لغزشى، به زمين خوردن او دردناكتر است و به گفته شاعر:
لا جرم هركس كه بالاتر نشست |
|
استخوانش سختتر خواهد شكست |
اين معنا در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز بدون ذكر واژه استدراج به وضوح آمده است آنجا كه مىفرمايد : «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»؛ (آرى، ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد، و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم)؛ در اين هنگام، همگى مأيوس شدند؛ (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد)».[2]
امير مؤمنان7 در اين كلام پرمعنا به صاحبان نعمت هشدار مىدهد كه مراقب باشيد مبادا اين نعمتها مقدمه نقمت شديدى باشد. احتياط را از دست ندهيد، به اعمال خود مغرور نشويد و دائماً از درگاه خدا عذر تقصير بخواهيد.
در جمله دوم اين كلام حكيمانه به نقطه مقابل اين مطلب اشاره شده مىفرمايد : «(به عكس) كسى كه خداوند بر او تنگ گيرد (و نعمتهايى را از او سلب كند) و آن را آزمايش (و مقدمه ترفيع مقام) نداند پاداش اميدبخشى را از دست داده است»؛
اين سخن در واقع تسلى و دلدارى به گرفتاران در مصائب است كه زبان به ناشكرى نگشايند و بىتابى و جزع نكنند. چه بسا مصيبت و مشكلى كه رخ داده آزمونى باشد براى ترفيع مقام، بنابراين صبر و شكيبايى پيشه كنند و از خداى رحمان و رحيم پاداش صبر خود را بخواهند.
به تعبير ديگر، اين كلام شريف مسئله تعادل خوف و رجاء را به شكل زيبايى ترسيم مىكند. به صاحبان نعمت توصيه مىكند بيم از عذاب الهى را در همان نعمتى كه داريد فراموش نكنيد و به گرفتاران در مصيبت سفارش مىكند كه رجاء و اميد را به رحمت الهى از دست ندهيد. اين همان چيزى است كه در آيات قرآنى و روايات متعدد بر آن تأكيد شده است.
در حديثى از امام صادق7 مىخوانيم كه خداوند به موسى7 خطاب كرد و فرمود : «اى موسى! هنگامى كه ديدى فقر به سوى تو مىآيد بگو آفرين بر شعار صالحان و هنگامى كه ببينى غنا و ثروت به سوى تو مىآيد بگو (مبادا) گناهى باشد كه مجازاتش به سرعت دامنگير شده است»؛[3]
امیرالمؤمنین7 در حکمت 359 میفرماید:
و قال7 يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَايَرُوعُهُ مِنْهَا إِلَّا صَرِيفُ
أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ. أَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاءَةِ
عَادَاتِهَا.
امام7 فرمود:
اى اسيران حرص و رغبت در دنيا! بس كنيد، زيرا افراد دلبسته به دنيا را جز صداى برخورد دندانهاى حوادث سخت، به خود نياورد. اى مردم! تربيت نفس خويش را بر عهده بگيريد و آن را از كشش عادات (بد) بازداريد.[4]
امام7 در اين گفتار حكيمانه خود به دو مطلب اشاره مىكند: نخست دنياپرستان را مخاطب قرار داده مىفرمايد : «اى اسيران حرص در دنيا بازايستيد»؛
تعبير به «اسير» بيان بسيار مناسبى است، زيرا دنياپرستانى كه گرفتار حرص در دنيا مىشوند به جايى مىرسند كه از خود ارادهاى ندارند و همچون اسير، شب و روز در فكر به چنگ آوردن اموال بيشتر يا مقامات بالاترند و چقدر زشت است انسانى كه گل سر سبد جهان آفرينش است چنان اسير حرص شود كه اراده خود را از دست بدهد.
افزون بر اين، تشبيه به «اسير» دليل بر بىارزش بودن اين افراد است، زيرا همواره به اسيران با ديده حقارت مىنگريستند و براى آنها مقام و موقعيتى قائل نبودند و در بسيارى از موارد آنها را به صورت بردگان خريد و فروش مىكردند.
آنگاه امام7 دليلى براى دستور بازايستادن اسيران حرص ذكر كرده مىفرمايد : «زيرا افراد دلبسته به دنيا را جز صداى برخورد دندانهاى حوادث سخت، به خود نمىآورد»؛
امام7 در اينجا تشبيه شگفتى كرده، حوادث سخت را به حيوانات درندهاى شبيه مىداند كه به هنگام حمله دندانهايشان را به هم مىسايند بهگونهاى كه صداى دندانهاى آنها شنيده مىشود. امام7 مىفرمايد:
حوادث خطرناك هنگامى كه دامان آنها را گرفت و همچون حيوان درندهاى كه لحظهاى پيش از حمله دندانهايش را به هم مىسايد به آنها حملهور مىشود و هنگامى بيدار مىشوند كه كار از كار گذشته است.
افراد زيادى را سراغ داريم يا در تاريخ نامشان آمده كه چنان غرق زرق و برق دنيا و هوا و هوسها مىشدند كه هيچ موعظهاى در آنها مؤثر نمىشد. تنها زمانى بيدار مىشدند كه حوادث سخت و خطرناك دامن آنها را گرفته بود.
علامه شوشترى رحمه الله در شرح نهجالبلاغه خود ماجراى عبرتانگيزى از كامل ابن اثير نقل مىكند كه شبى از شبها جعفر برمكى (وزير معروف و پرقدرت هارون) در مجلس عياشى خود نشسته بود و زن آوازهخوانى براى او آواز مىخواند از جمله اين شعر را در ميان آوازش خواند:
وَلَوْ فُوديتَ مِنْ حَدَثِ اللَّيالي |
|
فَدَيْتُكَ بِالطَّريفِ وَبِالتّلادِ |
اگر بتوانى از حوادث ناگوار شبها رهايى يابى من جوايز زيبا و پرقيمتى را فداى تو خواهم كرد.
در اين هنگام ناگهان مسرور خادم، (جلاد) هارونالرشيد وارد شد. (جعفر تعجب كرد) مسرور گفت: آمدهام سر تو را براى هارون ببرم. جعفر خودش را روى پاى مسرور انداخت و آن را مىبوسيد و تقاضا مىكرد كه اين كار را به تأخير بيندازد و او را زنده نزد هارون ببرد تا هرچه او خواست دربارهاش تصميم بگيرد؛ ولى مسرور نپذيرفت و در همان جا سر او را از تن جدا كرد و در دامنش انداخت و نزد هارون برد.[5]
اين داستان با تفاوتهايى در كتب ديگر مانند الوافى بالوفيات آمده است؛ از جمله اينكه مسرور جعفر را نكشت و نزد هارون برد و در آنجا هارون دستور داد سر او را از تن جدا كنند و بعد از آن نيز دستور داد سر مسرور، قاتل او را از تن جدا كنند و گفت: من نمىخواهم قاتل جعفر را (كه روزى مورد علاقه شديد من بود) ببينم.[6]
سپس امام7 در نكته دوم راه خودسازى را به همه انسانها نشان مىدهد و تمام مردم جهان را مخاطب ساخته مىفرمايد : «اى مردم! خودتان به تربيت نفس خويش بپردازيد و آن را از جاذبه عادتها بازداريد»؛
(أَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاءَةِ عَادَاتِهَا)
اشاره به اينكه معلم و مربى انسان قبل از هركس بايد خود او باشد و تا انسان به تربيت خويش نپردازد تعليم و تربيت معلمان و پيشوايان و مربيان در او اثر نخواهد گذاشت.
جمله (وَاعْدِلُوا بِها. . . ) در واقع اشاره به يكى از طرق مهم تهذيب نفس است و آن اينكه بسيار مىشود انسان عادتهايى پيدا مىكند كه براى او كشش و جاذبه زيادى دارد و همين عادات او را دائماً در هواپرستى غرق مىسازد؛ مانند عادت به شراب و يا حتى عادت به مواد مخدر. امام7 دستور مىدهد خود را از جاذبه اين عادات سوء، رهايى بخشيد تا بتوانيد نفس خويشتن را اصلاح كنيد.
***
خواننده محترم ديديم که هشدارهاي دلسوزانه و مکرر يادگار رسول الله6 بر آن مردم به خواب رفته و اسير هواهاي نفساني شده اثري نبخشيد اميدواريم که با توجّه به اين هشدارهاي کوبنده و هدايتگر، از خواب بيدار شويم. حضرت على7 در خطبه 8 ميفرمايد: «...وَ كَيْفَ تَعْمَهُون وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ...». یعنی؛ چرا سرگردانید در حالی که عترت پیامبرتان (اهلبیت عصمت و طهارت:) در میان شما هستند.
[1] . اين تعبير در دو سوره از قرآن مجيد آمده است: سوره اعراف، آيه 182 و سوره قلم، آيه 44.
[2] . سوره انعام، آيه 44.
[3] . كافى، ج 2، ص 263، ح 12.
[4] . سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در مصادر مىنويسد: ابن اثير در كتاب نهايه به اين كلام حكيمانه اشاره و آمُدى در غررالحكم با تفاوتى آن را ذكر كرده است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 265)
[5] . شرح نهجالبلاغه علامه شوشترى، ج 11، ص 588.
[6] . الوافى بالوفيات، ج 11، ص 124 براى توضيح بيشتر به كتاب تتمهٔ المنتهى، ص 246 باب «قتل جعفر برمكى و انقضاى دولت برامكه» مراجعه شود.