در اسوه پذيرى از سيرهى فاطمى، آنچه در درجهى اول اهميت و ضرورت قرار مىگيرد، عرصههايى از شخصيت و سيرهى زندگانى آن در يكدانهى عرش الهى است كه براى عصر ما بيشتر از هر چيز مورد نياز مىباشد.
بايستى پيشتر و بيشتر بدان صفتها و گفتارهايى از آن بانوى بزرگوار بپردازيم كه در شرايط زمانه و دورهى ما مهمتر و لازمتر مىنمايد و مىتواند وظيفهى ما را نسبت به انقلاب و آيندهى كشور اسلامى مان روشن سازد.
يكى از ضرورىترين عرصههايى كه در آن بايستى به فاطمهى زهرا3 اقتدا نمود، عرصهى دفاع از حريم امامت و ولايت مىباشد.
در فرهنگ شيعيان، به ويژه پس از انقلاب اسلامى ايران، حضرت صديقهى طاهره3 به عنوان حامى و فدايى ولايت لقب گرفتهاند؛ چرا كه او در كوتاه دورهى زندگانى خويش پس از هجران رسول خدا6 زيباترين جلوهى پاسدارى از حريم ولايت را به تصوير كشانيد و يگانهترين اسوه گرى را در اين گستره، بر تارك تاريخ جاودانه گردانيد.
فاطمه3 شيداترين پروانهى شمع امامت بود؛ پروانهى عاشقى كه با سوختن و فداسازى خويش به همگان آموخت كه امام بر حق چونان كعبه است؛ كعبهاى كه مردم بايستى بر گردش طواف نمايند؛ نه او بر گرد مردم.[1]
اين، فاطمه بود كه عاشقانهترين پاسداشت را از حريم امامت روا داشت. اين، فاطمه بود كه يگانهترين اسوه دهى را در همرهى با ولايت ادا ساخت؛ همو كه پهلويش شكست و در خون نشست؛ اما لحظهاى از ياورى ولى امر خويش از پاى ننشست؛ همو كه با فريادهاى جگرسوز خويش، زيباترين شعر ولايت مدارى را در گوش جان پيروان خويش طنين انداز ساخت:
يا اباالحسن! اى ولى امر من! روحم به فداى روح تو و جانم سپر بلاى تو! هماره همراه تو خواهم بود؛ چه در خير و نيكى به سر برى و چه در سختى و بلا گرفتار شوى![2]
بارى، پيشتازترين، خالصترين و كارىترين حمايتگر ولايت و امامت، فاطمه3 بود و هموست كه بايستى مقتدا و اسوهى ما در اين برهه از زمان واقع شود:
فطرت تو جذبهها دارد بلند |
|
چشم هوش از اسوهى زهرا مبند! |
تا حسينى شاخ تو بار آورد |
|
موسم پيشين به گلزار آورد[3] |
[1] . قَالَتْ فَاطِمَةَ 3 لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّـهِ6: مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي. بحارالانوار: ج 36، ص 353، روايت 224.
[2] . كوكب الدرى: ج 1، ص 196.
[3] . شعر از علامه محمد اقبال لاهورى. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 41.