به بركت انقلاب هدفمند ايران و در پى نوشتهها، گفتهها و تبليغهاى فراوان، سطح محبتها و معرفتهاى ما نسبت به اهل بيت: رو به فزونى نهاده است؛ اما با اين وجود، هماره بايستى در تكاپوى آن باشيم كه اين محبتها و معرفتها را گستردهتر و ژرفتر نماييم. بايستى در شناختهايمان نسبت به انبيا، اوليا و به خصوص نسبت به امير مؤمنان7 كه مظلومترين مردان عالم و حضرت زهرا3 كه مظلومهترين بانوان عالم است، به طور مداوم تجديدنظر نماييم تا اگر نمىتوانيم حق معرفت اين بزرگواران را ادا نماييم، لااقل در حقشان ظلم نكرده باشيم.
از بزرگترين ظلمهايى كه در طول تاريخ در حق امير مؤمنان، على7، صورت پذيرفته، ظلمى است كه امروز در كشور ايران به اين بزرگوار مىشود، ظلمى كه معاصران و آيندگان على7 هرگز از عهدهاش برنيامدهاند. امروز در جمهورى اسلامى ايران از سوى برخى از نويسندگان و گويندگان شاهد چنان ظلمى در حق على7 گشتهايم كه در طول تاريخ چنين ظلمى در حق احدى صورت نپذيرفته است؛ ظلمى كه ابن ملجم توانايى آن را نداشت.
كار اين به ظاهر مسلمانان، هزاران برابر از كار خوارج نهروان، فجيعتر و گناهشان صد هزاران بار از گناهان ابن ملجم فراتر و سهمگينتر است. اگر ابن ملجم، جسم على7 را هدف قرار داد و با ضربتى زهرآگين حيات دنيوى و مادى او را گرفت؛ اين دون صفتان، روح على7 را هدف قرار دادهاند و با شبهههايى زهرآگين درصدد گرفتن حيات معنوى او برآمدهاند. اگر خوارج نهروان، در پى ترور شخص على7 بودند؛ اينان در پى ترور شخصيت او مىباشند.
قال رَسُول الله6: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار . . .[1]
نكند مكر بنى ساعده تكرار شود! |
|
كه على در قفس خانه گرفتار شود |
نكند حفظ ولى بر همگان عار شود! |
|
محرم راز على نخل و دل چاه شود |
نكند حق على در عمل انكار شود! |
|
سيلى خصم زبون، نقش رخ يار شود. |
از سوى ديگر منافقانى دون صفت با استفاده از انواع شگردهاى تبليغاتى و تحريفهاى معنوى سعى كردهاند چنين وانمود كنند كه اصولاً على7 انسان خشنى بود و از سياست و شيوهى حكومت دارى آگاهى نداشت. اگر او از شگردهاى حكمرانى بهرهاى داشت، اندكى از اصول خويش كوتاه مىآمد و با همهى كسانى كه با او بيعت كرده بودند، با سهل گيرى و مدارا رفتار مىنمود و به هر كدام از ايشان، سهمى از حكومتش را عطا مىكرد. در اين صورت آن همه جنگ و خون ريزى پيش نمىآمد و جان آن همه مسلمان بى گناه به هدر نمىرفت. گناه تمام خونها بر گردن على است؛ چرا كه اهل تساهل و تسامح و سياست كارى نبود.
عجب اين جاست كه اينان داعيه دار طرفدارى از على7 و مدعى دوستى آل على: نيز مىباشند؟!
شگفتا! بزرگترين افتراها به على7 و داعيهى طرفدارى او؟! مىگويند چرا على7، طلحه و زبير را تحويل نگرفت؟ مگر اين دو از بزرگان و پرنفوذان آن زمان نبودند؟ از كسانى بودند كه خليفهى دوم ايشان را هم طراز على7 جزء نامزدهاى خلافت معرفى كرده بود. زبير از اصحاب رضوان بود كه پيامبر در حق او دعا كرده بود. زبير، شخصيتى بزرگ بود كه هم در ميان بنى هاشم و هم در ميان ديگر طوايف از قدر و منزلتى عظيم برخوردار بود!
اين دو شخصيت مهم كشور، چند روز پس از بيعت با على7، از او وقت ملاقات خصوصى گرفتند و با اجازهى حضرت به خدمتش رسيدند. به محض ورودشان به اتاق، على7 چراغ را خاموش و شمعى را روشن نمودند. اين دو نگاهى تعجب آميز به يكديگر كردند و آنگاه پرسيدند: جريان چيست؟! فرمود: آن چراغ از پول بيت المال بود كه براى حسابرسى بيت المال از آن استفاده مىكنم. چون مسألهى شما شخصى است، آن چراغ را خاموش و اين شمع را كه از آن خودم مىباشد، روشن كردم. من حق ندارم از چراغ بيت المال براى گفتگوهاى شخصى استفاده نمايم.
طلحه و زبير كه چنين رفتار قاطعى را از على7 مشاهده كردند، با خود گفتند: ما براى چه آمده ايم؟ مگر مىشود با اين مرد بر سر حكومت اسلامى معامله كرد؟! از خانهى على بيرون آمدند و از همان جا نقشهى جنگ با على7 را طراحى كردند.
روشنفكران ملى و مذهبى، به سيرهى امام على7 اعتراض مىنمايند كه چرا او با دو تن از بانفوذترين رجال سياسى اجتماعى زمانهى خويش، با تساهل و مدارا رفتار نكرد؟! چرا با شدت و قاطعيت، ايشان را از خود راند و به جنگ با خويش وادارشان ساخت؟! اگر ايشان را تحويل مىگرفت و به شكرانهى اينكه به او رأى داده بودند، حكومت كوفه و بصره را بينشان تقسيم مىكردند، از شرشان راحت مىگشت و آن گاه با كمال آسودگى، به دور از هرگونه جنگ و خون ريزى، در مدينه حكومت مىكرد.
اما على، طبعاً خشونت طلب بود و شيوهى حكومت دارى نمىدانست! وظيفهى خويش را تشخيص نمىداد و تدبير سياسى نداشت! ما امروز، اسلام را بهتر از على مىشناسيم. اسلام، دين رأفت و عطوفت است؛ نه دين شدت و خشونت. على، شايستگى رهبرى جامعهى اسلامى را نداشت؛ طبع خشونت طلب خويش را اصلاح نكرده بود!
بايستى، بر اين مصيبت خون گريست! اگر بر مصيبت ضربت خوردن على7 در محراب مسجد كوفه، مىگرييم، بايستى بر چنين فاجعهاى در ايران اسلامى، خون بگرييم!! گناه اينان بيشتر است كه حقيقت و شخصيت على7 را مىكشند يا گناه ابن ملجم كه بر فرق على7 شمشير فرود آورد؟! كدامين مصيبت سنگينتر است؛ اين كه روح على7 هدف قرار گيرد يا آنكه جسم او؟!!
نسبت به سياست الهى على7 در همان زمان نيز اعتراضهايى وجود داشت؛ از اين رو حضرت پيش از شروع پيكار با جنگ افروزان جمل، در جمع كثيرى از مسلمانان سخنرانى كردند و علت تصميم جنگ با آن نابكاران را چنين تبيين فرمودند:
پشت و روى اين كار را نيك نگريستم و دريافتم كه جز اين راهى ندارم كه يا جنگ با آنان را پيش گيرم و يا آنچه را كه محمد6 براى من آورده است، انكار نمايم؛ پس پيكار را از تحمل عقاب، آسانتر ديدم و رنج اين جهان را بر كيفر آن جهان برگزيدم.
اى مردم! تصميم من بر جنگ و كارزار با اين منافقان و از دين خارجان، هرگز دفعى و بدون فكر و تأمل نبود. مسأله را كاملاً سنجيدم و ديدم كه اين امر بين دو چيز داير است كه سومى ندارد: يا بايد با اينان بجنگم يا بايستى كافر شوم و دين محمد6 را انكار نمايم.[2]
آرى طبق آيين اسلام در مواردى بايد در اوج صلابت و قاطعيت رفتار كرد؛ هر چند لازم آيد كه در جنگى چون صفين بيش از صدهزار مسلمان كشته شوند. على7 فرمود؛ اگر با فتنه افروزان جمل وارد جنگ نمىشدم، بايستى دين اسلام را انكار مىنمودم؛ اما اسلام شناسان معاصر! مىگويند: على نمىبايست وارد جنگ مىشد. بايستى خشونت را كنار مىگذاشت و رأفت و عطوفت را در پيش مىگرفت. همچون پدرى مهربان، بر سر همه دست نوازش مىكشيد و حكومتش را بين ايشان تقسيم مىنمود!
شگفتا كه اينان از على7 هم اسلام شناستر شدهاند!
البته پيداست چنين نگرشى در جامعهى ما، رهاورد ترويج انديشهى تساهل و تسامح است؛ همان انديشهاى كه دنياى غرب آن را به عنوان نسخهاى شفابخش به عالم اسلام تحميل نموده است؛ انديشهاى كه بر باددهندهى غيرت دينى و فروپاشندهى عزت اسلامى است.
مگر نه اين است كه طبق ديدگاه توحيدى، ولايت و حاكميت، تنها از آن خداست و هر كه از جانب او داراى اذن و اجازه باشد، حق ولايت و حاكميت بر مردم را داراست؟!
قالت فاطمه3:. . . و اختار بشهوتهم و عملوا بآرائهم. تبا لهم! اولم يسمعوا الله يقول «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» بل سمعوا و لكنهم كما قال الله سبحانه : «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ» هيهات بسطوا فى الدنيا آمالهم و نسوا آجالهم ...[3]
اينان از اختيار خدا و رسولش، روى برگردانده و به سوى خواست خويش روى نهادهاند؛ در حالى كه قرآن ندايشان مىكند كه: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛[4] هيچ مرد و زن باايمانى را حق آن نباشد كه چون خدا و رسولش امرى را مقرر دارند، چون و چرا و اختيارى از خويش روا دارند.[5]
[1] . الصراط المستقيم: ج1، ص 247. الفصول المختارهٔ: ص 97 و 135. نهج البلاغه: ج2، ص 297. المناقب: ج3، ص 62.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 54.
[3] . بحارالانوار: ج 36، ص 353، روايت 224. كفايه الأثر: ص 199.
[4] . سوره احزاب ( 33): 36.
[5] . با الهام از حديث نورانى امام رضا7 در سرزنش منكران ولايت «:... وَ رَغِبُوا عَنِ اخْتِيَارِ اللَّـهِ وَ اخْتِيَارِ رَسُولِهِ إِلَى اخْتِيَارِهِمْ وَ الْقُرْآنُ يُنَادِيهِمْ : «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَـهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّـهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ وَ قَالَ اللَّـهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لِـمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَـهُمُ الْـخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ». عيون اخبار الرضا7: ج 2، ص 198.