بین دو گروه و جبهه حقّ و باطل، همواره نزاع و درگیری وجود دارد و در واقع تضادّ و کشمکش آنها، تاریخ را به حرکت در آورده و انسانها را به مقصد و مبدأ خود رهنمون میشود. ائمه «نور» و «نار»، «پیامبران» و «جبّاران»، «رهبران حقیقی» و «دروغین»، «هدایت گران به سوی فرمانها و تعالیم خدا و بهشت سعادت و فلاح و نجات» و «اغواگران به سوی شقاوت واسارت و خفّت و عذاب و دوزخ»، «حزبالله» و «جنود شیطان» و. . . با هم ستیزش و تقابل مستمرّ و طولانی مدتی دارند.
در واقع «هدایت و ضلالت»، «عدل و ظلم»، «آزادی و استبداد»، «توحید و شرک»، «اصلاح و فساد»، «سازندگی و ویرانگری»، «خودپرستی و خدا پرستی»، «علم و جهل»، «فرهنگ و بیفرهنگی»، «ارزشهای حقیقی و ضد ارزشها»، «تخلّق به اخلاق الهی یا ابلیسی»، «تکامل یا انحطاط» «نور و ظلمت»، «کفر و ایمان» و . . . در برابر هم قرار دارند.[1]
پیامبران همواره مخالفت خود را با اقدامات و برنامههای مستکبران و سردمداران زرو زور و تزویر اعلام کرده و منافع نامشروع و باطل آنها را به چالش کشیدهاند. دعوت اصلی آنان به تحقق عبودیت، خداپرستی، عدالت و معنویت بوده که با منافع سرشار و دنیوی باطل گرایان تعارض داشته است. باور داران و ایمان آورندگان به رسولان الهی نیز عموماً افراد، تهی دست و تحت ستم جامعه بودهاند که از اطاعت سردمداران کفر و باطل، سرپیچی کرده و به طریق حقّ و ظلم ستیزی گام نهادهاند. همه این عوامل، موجب واکنش شدید جبهه باطل بوده و درگیری ونزاع همیشگی آنان با گروه حقّ و خداپرست را به وجود آورده است.
چنان که در آیات پیشین گذشت، قرآن کریم تضادّ و مبارزه را در مناسبات جوامع بشری مطرح کرده (همان گونه که از تضادّ میان آدم و شیطان و تضادّ در عالم طبیعت نام برده است) و از آن گاهی به عنوان مبارزه ایمان و کفر و گاهی به عنوان مبارزه حقّ و باطل یاد میکند. البته در این میان جمعی به سوی حقّ و گروهی به سوی باطل کشیده میشوند و بسیاری از درگیریها و جنگها، در اثر تضادّ میان این دو گروه حقّ و باطل، رخ داده که گاهی به پیروزی حقّ و گاهی به پیروزی باطل انجامیده است.
البته با بررسی آیات قرانی و شواهد تاریخی، به این نتیجه میرسیم که در بیشتر این ستیزشها، گروه حقّ پیروز و غالب بودهاند و خداوند همیشه نصرت و یاری خود را شامل حال آنان کرده است. شهید مطهری مینویسد: «از نظر قرآن مجید، از آغاز جهان، همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حقّ وگروه اهل باطل؛ میان گروهی از تراز ابراهیم و موسی و عیسی و محمد6 و پیروان مؤمن آنها و گروهی از تراز نمرود و فرعون و جبّاران یهود و ابوسفیان و امثالهم بر پا بوده است. هر فرعون، موسایی در برابر خود داشته است: لکل فرعون موسی.[2]
به تعبیر مولوی همواره دو پرچم ـ یکی سپید و دیگری سیاه ـ در جهان افراشته بود:
دو علم افراخت، اسپید و سیاه |
|
آن یکی آدم، دگر ابلیس راه |
در میان آن دو لشکرگاه زفت |
|
چالش و پیکار، آنچه رفت رفت |
همچنین دور دوّم، هابیل شد |
|
ضد نور پاک او قابیل شد |
همچنین این دو علم از عدل و جور |
|
تا به نمرود آمد اندر دور دور |
ضد ابراهیم سنگ و خصم او |
|
و آن دو لشکر کینگزار و جنگجو |
چون درازی جنگ آمد ناخوشش |
|
فیصل آن هر دو آمد آتشش |
دور دور و قرن قرن، این دو فریق |
|
تا به موسی و به فرعون غریق |
همچنین تا دور عهد مصطفی |
|
با ابوجهل آن سپهدار جفا. . . |
پیروزیها و شکستهای اهل حقّ، بستگی به یک سلسلة عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی داشته است.
در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه «ملأ»، «مترفین» و «مستکبرین» و نقش حقّ طلبانه «مستضعفین» تصریح شده است. در عین حال از نظر قرآن، آن جهاد مستمرّ پیش برندهای که از فجر تاریخ وجود داشته و دارد، ماهیت معنوی و انسانی دارد، نه مادی و طبقاتی.[3]
البته همواره اصالت با حقّ بوده و باطل طفیلی است؛ اما واقعیت این است که در تمام زمانها، طرفداران حقّ در اقلیت بوده و هواخواهان باطل جمعیت بیشتری داشتهاند. این در حالی است که انسان بر اساس فطرت پاک خود، حقّ را دوست میدارد و باطل را طرد میکند! این بدان جهت است که طرفداری از حقّ و التزام به آن دشوار است؛ زیرا این کار، برای انسان تعهدهایی به وجود میآورد که با نفس راحت طلب انسان، سازگاری ندارد. اما باطل چنان نیست؛ اهل باطل هیچ گونه تعهد و مسئولیتی برای خود نمیبینند.
آنان عنان نفس را رها کرده و در اعمال شهوتها و جاه طلبیها، برای خود محدودیتی قائل نیستند. حقّ گرایان باید استوار و پا برجا بمانند و هیچ ترس و وحشتی از دشمنان حقّ به خود راه ندهند؛ چنان که همه پیامبران و اولیای الهی در طول تاریخ چنین بوده و در مبارزه و جهاد با گروه باطل، استواری و شجاعتها نشان دادهاند.
حضرت علی7 از مردم میخواهد که در طریق حق، به دلیل کمی طرفداران آن وحشت نکنند: « أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ».[4]