از آنجا كه امیرالمؤمنین و فاطمه، از یك سو در مقام عصمت كبرى، و از سوئى مظهر زهد و تقوا و بىرغبتى به دنیا و از سوى دیگر محبوب قلوب مردم عالم، و از جهتى دیگر عزیز خدا و رسولاند، و از آنجا كه ابوبكر و عمر و دار و دستهى غاصبین جز سابقهى شرك و بت پرستى چیزى ندارند، و با غصب خلافت درجهى رغبت خود به دنیا را نشان دادند، و سابقهى برخورد آنان با اهل بیت پیامبر بر همه روشن است، لذا با در نظر گرفتن این دو جبههى مخالف، قضاوت در مورد ماجراى فدك كار مشكلى نیست. كافى است هر كس مبانى اعتقادى خود را در نظر آورد و نتیجه را بگیرد.
مشكل در گرایش باطنى اشخاص است كه در مسئلهى فدك بروز مىدهند. آنان كه از اختصاص فدك به پیامبر و انتقال آن به عزیز خدا و رسول، یعنى فاطمه ناراحت بودند برخورد خود را نشان دادند. آنان كه از على دل خوش نداشتند در فدك، خود را معرفى كردند، و از غصب حق همسر او شادمان شدند. آنان كه محبت اهل بیت: را در دل ندارند، در طول تاریخ ماجراى فدك را تصریحاً یا تلویحاً به نفع دشمن فاطمه تمام مىكنند و گرایش آنان به آن سو است.
آنانكه در ظاهر ادعاى محبت فاطمه را دارند با چنین محكى شناخته مىشوند. یك عمر ادعاى محبت باید امتحان شود كه وقتى حق محبوب خدا و رسول، غصب شده و همهى جوانب آن با پهلوى شكسته بیان شده، باز هم براى كسى سؤال انگیز باشد و نتواند دربارهى آن به نتیجه قطعى برسد.!!