borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد چهارم»
مجسمه عدالت

مولای متقیان7 در جواب کسی که عرض می‌کند شما چرا وسعت را در لباس و خوراک به خودتان روا نمی‌دارید می‌فرماید: «خداوند بزرگ بر رهبران دادگستر به طور حتمی واجب کرده است بر خود تنگ بگیرند تا نیاز تهیدستان آنان را به هیجان و شورش واندارد... »[1]

در اینجا حضرت اشاره به نکته‌ی مهمی فرموده که هر چیزی فشار را تا حد معینی تحمل می‌کند، یعنی همان حد معتدل و طبیعی و اگر از حد گذشت موجب طغیان می‌شود، مانند گردش خون در رگ‌های بدن آدمی حد معین و معتدلی از فشار را دارد که مایه‌ی زندگی و نشاط در بدن است، اگر فشار از آن اندازه معین گذشت موجب مرگ خواهد شد.

به همین ترتیب خواسته‌ها و نیازها به افراد جامعه فشار می‌آورد اگر آن نیازها با عدل و قسط برطرف شد جامعه در آسایش و اعتدال زندگی خواهد کرد و گرنه سرانجام به طغیان و انفجار منجر خواهد شد.

و روی همین انگیزه است که مولا7 در نهج‌البلاغه در بخشنامه‌ای به فرماندارش در بصره چنین می‌نویسد:

«آری از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها «فدک» در دست ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسد ورزیدند و گروه دیگری سخاوتمندانه آن را رها کردند و بهترین حاکم و داور (در این داستان اندوهبار) خداست. مرا با فدک و غیر فدک چکار؟ در حالی که جایگاه فردای هر کس قبر است؛ قبری که در تاریکیش، آثار او محو و اخبارش ناپدید می‌‌شود حفره‌ای است که هر چند بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر کننده آن را وسعت بخشد، سرانجام سنگ و کلوخ آن را پر می‌‌کند و خاک‌‌های انباشته تمام روزنه‌‌های آن را مسدود می‌‌سازد. جز این نیست که من نفس (سرکش) خود را با تقوا ریاضت می‌‌دهم و رام می‌‌سازم تا در آن روز ترسناکِ عظیم، با امنیت وارد (صحنه قیامت) شود و در کنار لغزشگاه‌‌ها ثابت قدم باشد. (فکر نکنید من قادر به تحصیل لذت‌‌های دنیا نیستم. به خدا سوگند) اگر می‌‌خواستم می‌‌توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته‌‌های ابریشم برای خود (بهترین) غذا و لباس را تهیه کنم؛ اما هیهات که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام‌های لذیذ نماید در حالی که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه (از مناطق شرقی عربستان) کسی باشد که حتی امید برای به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمی سیر به خود ندیده باشد. آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالی که در اطراف من شکم‌‌های گرسنه و جگرهای تشنه باشند و یا چنان باشم که آن شاعر گفته است:

این درد تو را بس که با شکم سیر بخوابی در حالی که در اطراف تو شکم‌‌های گرسنه‌ای است که آرزوی قطعه پوستی برای خوردن دارد!

آیا من به همین قناعت کنم که گفته شود من امیر مؤمنانم؛ اما خود را با آنها در سختی‌‌های روزگار شرکت نکنم و اسوه و مقتدایشان در ناگواری‌‌های زندگی نباشم؟»[2]

امام7 در این بخش از نامه با توجّه به آنچه در بخش گذشته آمد که فرمود:

من یک وجب از زمین‌های این دنیا را به تملک خود در نیاورده ام، داستان غم انگیز فدک را به عنوان یک استثنا بیان می‌‌کند که هم تأکیدی باشد بر بی‌اعتنایی او به دنیا و هم اشاره‌ای بر مظالم و ستم‌‌های مخالفانش. می‌‌فرماید: «آری از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده تنها «فدک» در دست ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسد ورزیدند و گروه دیگری سخاوتمندانه آن را رها کردند و بهترین حاکم و داور (در این داستان اندوه‌بار) خداست».

آن‌گاه امام7 برای اینکه کسی تصور نکند دلبستگی خاصی به مسأله فدک دارد می‌‌فرماید: «مرا با فدک و غیر فدک چکار؟ در حالی که جایگاه فردای هر کس قبر است؛ قبری که در تاریکیش، آثار او محو و اخبارش ناپدید می‌‌شود»؛

سپس به توضیح بیشتری درباره قبر که پایان زندگی انسان به آنجا منتهی می‌‌شود پرداخته می‌‌فرماید: «حفره‌ای است که هر چند بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر کننده آن را وسعت بخشد، سرانجام سنگ و کلوخ آن را پر می‌‌کند و خاک‌‌های انباشته تمام روزنه‌‌های آن را مسدود می‌‌سازد».

اشاره به اینکه؛ قبر را معمولاً به صورت حفره کوچکی می‌‌سازند که تنها جسم انسان در آن جای می‌‌گیرد حتی گاهی به زحمت بدن میت را در آن وارد می‌‌کنند و به فرض که حفر کننده قبر خودش یا با سفارش بازماندگان، قبر را به طور وسیع حفر کند باز سودی ندارد، زیرا ناچار باید آن را با سنگ و کلوخ پر کنند و تمام روزنه‌‌های آن را بپوشانند. انسانی که سرنوشتش چنین است دلبستگیش به مال دنیا و باغ‌ها و زینت‌‌های زراعتی و قصرها چه مفهومی دارد؟

آن‌گاه امام7 به بیان درسی پر فایده برای طی کردن مسیر الی الله و نجات یوم المعاد می‌‌پردازد و می‌‌فرماید: «جز این نیست که من نفس (سرکش) خود را با تقوا ریاضت می‌‌دهم و رام می‌‌سازم تا در آن روز ترسناکِ عظیم، با امنیت وارد (صحنه قیامت) شود و در کنار لغزشگاه‌‌ها ثابت قدم باشد».[3]

این نکته نیز شایان دقت است که امام7 هدف از ریاضت نفس را به وسیله تقوا، امنیت روز قیامت و روز خوف اکبر، و نجات از لغزش‌ها بر لب پرتگاه دوزخ می‌‌شمارد. اشاره به اینکه این امنیت جز در سایه ریاضت نفس حاصل نخواهد شد و در روایات اسلامی آمده است که جهاد اکبر همین است؛ جهادی که از پیکار با دشمنان سرسخت و خطرناک نیز مشکل‌‌تر است.

تعبیر به «مَزْلَق» (لغزشگاه) ممکن است اشاره به پل صراط باشد، زیرا از آیات و روایات استفاده می‌‌شود که صراط پلی است بر روی دوزخ و عبور از آن بسیار سخت و سنگین است و ناصالحان در همان جا می‌‌لغزند و در دوزخ سقوط می‌‌کنند.

قرآن مجید می‌‌گوید: «و همه شما (بی‌استثنا) وارد جهنم می‌‌شوید؛ این امر، نزد پروردگارت حتمی و پایان یافته است؛ سپس کسانی که تقوا پیشه کرده‌اند را (از آن) رهایی می‌‌بخشیم؛ و ستمکاران را ـ در حالی به زانو درآمده‌اند ـ در آن رها می‌‌سازیم».[4]

از آنجا که ریاضت نفس دو گونه است؛ گاه به علت ناتوانی و عدم دسترسی به مواهب دنیاست، و گاه بر اثر ایمان و اراده و تصمیم به تهذیب نفس در عین قدرت بر تمام این مواهب است، لذا در ادامه سخن برای اینکه کسی تصوّر نکند ریاضت نفس امام7 از قسم اوّل است می‌‌فرماید: «(فکر نکنید من قادر به تحصیل لذت‌‌های دنیا نیستم. به خدا سوگند) اگر می‌‌خواستم می‌‌توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته‌‌های ابریشم برای خود (بهترین) غذا و لباس را تهیه کنم اما هیهات که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام‌های لذیذ نماید در حالی که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه (از مناطق شرقی عربستان) کسی باشد که حتی امید برای به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمی سیر به خود ندیده باشد».

همان‌گونه که اشاره شده، امام7 در اینجا به وظیفه سنگین زمامداران و حاکمان کشورهای اسلامی اشاره می‌‌کند که آنها نباید به سراغ غذاهای لذیذ و لباس‌‌های فاخر بروند در حالی که می‌‌دانند یا احتمال می‌‌دهند در گوشه و کنار، افرادی گرسنه و برهنه هستند.

آن‌گاه امام7 اشاره به جنبه‌‌های عاطفی این مسأله می‌‌کند که در واقع چهره سومی از این موضوع است. می‌‌فرماید: «آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالی که در اطراف من شکم‌‌های گرسنه و جگرهای تشنه باشد و یا چنان باشم که آن شاعر گفته است:

این درد تو را بس که با شکم سیر بخوابی در حالی که در اطراف تو شکم‌‌های گرسنه‌ای است که آرزوی قطعه پوستی برای خوردن دارد!».

درباره جمله «وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِد‏» بیشتر شارحان نهج‌البلاغه گفته‌اند در سال‌‌های قحطی گاه وضع گرسنگان به جایی می‌‌رسید که پوست‌‌های دباغی نشده حیوانات را نیز می‌‌خوردند.

آن گاه امام7 می‌‌فرماید: «آیا من به همین قناعت کنم که گفته شود من امیر مؤمنانم؛ امّا با آنها در سختی‌‌های روزگار شرکت نکنم و اسوه و مقتدایشان در ناگواری‌‌های زندگی نباشم».

امام7 در مجموع برای ساده زیستی خود، سه حکمت ذکر فرموده است:

نخست؛ به یاد حساب و کتاب روز قیامت بودن و در نتیجه زاهدانه زیستن.

و دیگر؛ مسئولیت زمامداری و اینکه در زمانی که وضع مادّی مردم خوب نیست، پیشوای جمعیت برای مواسات با آنها ساده‌‌ترین زندگی را انتخاب کند تا لااقل تقویت روانی برای محرومان باشد، و بگویند اگر لباس ما مثلاً کرباس است، شبیه لباس مولایمان است و اگر غذای ما بسیار ساده از نان جوین است، سفره ما شبیه سفره مولای ماست. همین امر به آنها آرامش خاطر دهد و در ضمن پیشوا را به فکر حل مشکلات آنها بیندازد.

سوم؛ اینکه با قطع نظر از مسائل مربوط به روز رستاخیز و مسئولیت پیشوایان الهی، مسائل عاطفی به انسان اجازه نمی‌‌دهد که سفره‌ای از غذاهای رنگین برای خود بچیند در حالی که در همسایگی آنها گرسنگانی هستند که نان شب را هم ندارند.

آری رهبر دلسوز باید سطح زندگی خود را تا حد زندگی فقیرترین مردم پائین آورد؟ چون برای نیازمندان بهترین تسکین آن خواهد بود که ببیند رهبر بیدارشان با داشتن اختیارات وسیع مانند یکی از فقراء زندگی می‌کند و هیچ گونه امتیازی برای خود قاثل نمی‌شود روی همین جهت قرآن و اسلام از و خودمحوری و مواهب را به خود اختصاص دادن را نهی فرموده و می‌فرماید:

«كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ»[5] یعنی تا اینکه زمینه‌ای پیش نیاید که ثروت در میان ثروتمندان دست به دست در گردش باشد و فقراء از آن محروم گردند و تنسیق و تنظیم قلب‌ها از بین برود.

علی7 در هنگام فرمانروائی مالک اشتر در مصر نامه‌ای به اهل مصر نوشته که مضمون آن چنین است:

ولکن من از آن اندوهناکم که کار رهبری و امامت این امت به دست سفیهان و فاجران بیفتد آنگاه مال خدا (بیت‌‌المال) که باید در مصالح و تامین احتیاجات همه مسلمان‌ها توزیع و صرف بشود در میان خود دست به دست بگردانند و بندگان خدا را استثمار نموده و از آنان برده‌وار بهره بگیرند. [6]

بنا به تعبیر صدیقه طاهره3 برای تنسیق قلب‌ها باید عدل و قسط را گسترش داد تا سکون و امنیت اجتماعی تامین شده و همه‌ی افراد از زندگی متوسط بهره‌مند گردند و اگر مواهب طبیعی و همگانی مخصوص به یک طبقه گردید و اکثریت جامعه را قشر محروم تشکیل داد و آنان از نعمت‌ها و مواهب ضروری محروم و در تأمین ضروریات خود و خانواده‌شان درمانده شدند و یا در توزیع ثروت تبعیضات ناموزون حکم فرما گردید تنسیق قلب‌ها به هم خورده احساس تحقیر و محرومیت عقده‌های روانی تولید خواهد کرد و نارضایتی در سطح اجتماع حاصل خواهد شد و همان منشاء اصلی درگیری‌ها و خونریزی‌ها و انقلاب‌ها می‌شود.


[1] . «إِنَّ اللَّـهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْـحَقِّ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهٔ النَّاسِ كَيْ لَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه‏» (بخش دوم از خطبه 209) .

[2] . «بَلَى! کَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْم، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْم آخَرِینَ، وَنِعْمَ الْـحَکَمُ اللهُ. وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَغَیرِ فَدَک. وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَد جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِیبُ أَخْبَارُهَا، وَحُفْرَهٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، وَأَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا، لاَضْغَطَهَا الْـحَجَرُ وَالْـمَدَرُ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْـمُتَرَاکِمُ؛ وَإِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِی آمِنَهً یوْمَ الْـخَوْفِ الاَْکْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْـمَزْلَقِ. وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ. وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، وَیقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیرِ الاَْطْعِمَهِ ـ وَلَعَلَّ بِالْـحِجَازِ أَوْ الْیمَامَهِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَلاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ ـ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَحَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى، وَأَکْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:

                                  وَحَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَهَ           وَحَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ

أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی به آن یقَالَ: هَذَا أَمِیرُ الْـمُؤْمِنِینَ، وَلاَ أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَهً لَهُمْ فِی جُشُوبَهِ الْعَیشِ!.» «شَحَّتْ» از ریشه «شُحّ» بر وزن «نُه» به معناى بخل همراه با حرص گرفته شده است. «سَخَتْ» به معناى سخاوت کردن است. «مَظانّ» جمع «مظنه» به معناى مکانى است که انسان گمان یا اطمینان دارد در آنجا چیزى موجود است. «جَدَث» به معناى قبر است. «أضْغَطَ» از ریشه «اِضْغات» به معناى فشار آوردن و از ریشه «ضَغْت» بر وزن «وقت» به معناى فشار گرفته شده است. «الْمَدَر» به گل‌هاى سفت به هم چسبیده مى‌‌گویند؛ مانند پاره خشت.

[3] . «الْمَزْلَق» به معناى لغزشگاه از ریشه «زلق» بر وزن «شفق» به معناى لغزیدن است.

[4] . سوره مریم، آیه ۷۱ و ۷۲.

[5] . سوره حشر، آیه 7.

[6] . نهج البلاغه ، نامه 62.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: