اولین اثر ایمان این است که پشتوانهی اخلاق است، یعنی اخلاق- که خود یک سرمایهی بزرگ زندگی است- بدون ایمان اساس و پایهی درستی ندارد. زیربنای همهی اصول اخلاقی و منطق همهی آنها بلکه سر سلسلهی همهی معنویات، ایمان مذهبی یعنی ایمان و اعتقاد به خداست.
کرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستی، درستکاری، فداکاری، احسان، صلح و سلم بودن با خلق خدا، طرفداری از عدالت، از حقوق بشر و بالاخره همهی اموری که فضیلت بشری نامیده میشود و همهی افراد و ملتها آنها را تقدیس میکنند و آنهایی هم که ندارند تظاهر به داشتن آنها میکنند، مبتنی بر اصل ایمان است، زیرا تمام آنها مغایر با اصل منفعت پرستی است و التزام به هریک از اینها مستلزم تحمل یک نوع محرومیت مادی است.
آدمی باید دلیلی داشته باشد که رضایت به یک محرومیت بدهد. آنگاه رضایت میدهد که محرومیت را محرومیت نداند. این جهت آنگاه میسر است که به ارزش معنویت پی برده و لذت آن را چشیده باشد. زیربنای هر اندیشهی معنوی ایمان به خداست.
حداقل اثر ایمان به خدای عادل حکیم این است که یک مؤمن عادی مطمئن میشود که کار خوب و صفت خوب در نزد خدا از بین نمیرود،[1] هر محرومیتی از این قبیل، نوعی بازیافت است.
بشر واقعاً دو راه بیشتر ندارد: یا باید خودپرست و منفعت پرست باشد و به هیچ محرومیتی تسلیم نشود و یا باید خداپرست باشد و محرومیتهایی را که به عنوان اخلاق متحمل میشود محرومیت نشمارد و لااقل جبران شده بداند. انسانیت و گذشت و احسان اگر بر پایهی تقوای الهی و طلب رضای الهی نباشد، بر پرتگاه خطرناکی است، آنچنان که قرآن میفرماید:
«آیا آن کس بهتر است که بنای کار خود را بر تقوا و رضای خدا قرار داد یا آن کس که بنای کار خود را بر لب پرتگاهی قرار داده که زیر آن خالی است و مشرف به سقوط است؟»[2]
کسی که تکیه گاه اخلاق و شخصیتش غیر خدا باشد، مانند این است که بر پرتگاه مشرف به سقوطی گام برمی دارد، هر لحظه احتمال سقوط دارد.
«مَثَل آنان که دوستان و سرپرستانی غیر خدا انتخاب کرده و به آنها اتکا کردهاند مَثَل عنکبوت و خانهی عنکبوت است، سستترین خانهها خانهی عنکبوت است.»[3]
این آیه ناظر به این است که غیر خدا را نمیتوان تکیه گاه عمل قرار داد؛ غیر خدا تکیه گاه قرار میگیرد اما سست و بیپایه است. با تقلید و تلقین و ایجاد عادت قسراً و موقتاً میتوان افرادی فداکار و با گذشت تربیت کرد اما این نوعی اغفال و قسر است، همه را برای همیشه از راه نادرست نمیتوان برد.
حکما گفتهاند: «اَلْقَسْرُ لَا يَدُومَ». [4] همان طوری که خداوند سر سلسلهی موجودات است و همهی موجودات قائم و متکی به ذات او هستند، معرفت و ایمان به خدا هم سر سلسلهی همهی معنویات و فضایل اخلاقی و معنوی است. معنویات منهای خداشناسی مانند انتشار اسکناس بدون پشتوانه است، یعنی اعتبار ندارد، کاغذ بیاعتباری بیش نیست.
در آیهی کریمهی قرآن میفرماید:
«خداوند سخن پاک (عقیدهی پاک) را به درخت سالم و بیعیب مثل میزند که ریشهاش در زمین، محکم جا گرفته و شاخهاش سر به آسمان کشیده است، همه وقت میوه میدهد به اذن پروردگار. خداوند برای مردم مثلها میآورد، باشد که تنبّه پیدا کنند.»[5]
این مَثَل برای این است که درخت انسانیت اگر بخواهد راستی بارور و پرثمر باشد باید ریشهی توحیدی و ایمانی داشته باشد.
بعد مثالی دیگر ذکر میکند، میفرماید:
«مثل سخن ناپاک (عقیدهی باطل و بیپایه) مثل درخت بدی است که ریشهاش از زمین جدا شده و قرار و ثباتی ندارد.»[6]
آنگاه میفرماید:
«خداوند اهل ایمان را بر سخن حق و درست برای همیشه ثابت و پابرجا و تزلزل ناپذیر نگه میدارد در دنیا و آخرت.»[7]
ایضاً راجع به بیایمانی میگوید:
«آیا دیدی آن کس را که دین را دروغ میداند؟ او همان کس است که با بیرحمی یتیم را از خود طرد میکند، عنایتی ندارد به اینکه فقرا سیر بشوند، دیگران را به سیر کردن گرسنگان و بینوایان وادار نمیکند.»[8]
میخواهد بفرماید آن که پشت به دین کرده به همهی فضیلتها پشت کرده است، آن که عاطفهی دینی و ایمانی را- که مبنا و اساس و پشتوانه و منطق انسانیت است- از دست داده انسانیت و عواطف انسانی را از دست داده است.
امور معنوی مطلقاً مستلزم تحمل یک نوع محرومیت مادی است. تا یک مبنا و اساس درستی در کار نباشد، بشر بیجهت تحمل محرومیت نمیکند. طبیعیترین محصول افکار مادی، اخلاق مادی یعنی اخلاق مبتنی بر خودپرستی و منفعت پرستی است. این که قرآن میفرماید:
«عدالت را جداً به پا نگه دارید، گواهی را به خاطر خدا بدهید نه به ملاحظات دیگر، هر چند علیه پدر و مادر یا خویشاوندان شما باشد.»[9]
یا اینکه:
«بسیار برای خدا قیام کنید، به عدالت ادای شهادت کنید، مبادا دشمنی قومی با شما- و لو دشمنی دینی- سبب گردد که از حق و عدالت منحرف شوید، به هرحال عدالت کنید که عدالت به تقوا نزدیکتر است.»[10]
اینها فرمانهایی است که فقط دین صلاحیت دارد بدهد و از طرف دین هم بوده که پذیرفته و عمل شده است.
پس معلوم میشود که اخلاق، عدالت اجتماعی، امنیت اجتماعی، انسانیت، همه سرمایههایی هستند که به دست آوردن و حفظ اینها سرمایهی دیگری لازم دارد که نامش ایمان است.
امیرالمؤمنین7 میفرماید:
«اگر کسی یک خصلت از خصال خیر در او باشد، کافی است که سایر صفات و خصلتهای او را تحمل کنم و ببخشم مگر دو چیز را: یکی بیعقلی و یکی بیایمانی.»[11]
آنجا که دین و ایمان نیست امنیت نیست. به آدم بیایمان در هیچ چیز نمیشود اعتماد و اطمینان کرد. آنجا که امنیت و اعتماد و اطمینان نیست زندگی گوارا نیست، دائماً نگرانی است، خوف، اضطراب و دلهره است؛ آدمی همیشه باید مواظب خود باشد که از ناحیهی همان دوستان خود خیانت نبیند. اما آنجا که عقل نیست حیات و زندگی نیست، مردگی است، [فاقد عقل را] باید [در شمار] مردگان به حساب آورد.
به طور کلی ما در صفات اخلاقی آن اندازه تقوا و عفت و امانت میخواهیم که حتی در نهانخانهها و اندرون هم حافظ بشر باشد. عدالت به زیردستان حتی در حال قدرت و توانایی میخواهیم، شجاعت و شهامت در مقابل زور میخواهیم، استقامت و پایداری میخواهیم، قطع اعتماد به غیر و تکیه به خود و باطن ذات خود میخواهیم، صفا و صمیمیت و محبت میخواهیم. همهی اینها یا فقط در پرتو ایمان پیدا میشود و یا آنکه فرد کامل و اعلای آن منحصراً در پرتو ایمان دینی پیدا میشود
[1] . ﴿إِنَّ اَللّـهَ لا یضِیعُ أَجْرَ اَلْـمُحْسِنِینَ﴾ سوره توبه، آیه 120. «خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیگذارد».
[2] . ﴿أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اَللّـهِ وَ رِضْوانٍ خَیرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾. سوره توبه، آیه 109.
[3] . ﴿مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّـهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ﴾ سوره عنکبوت، آیه 41.
[4] . کار مخالف طبیعت، دوام نخواهد داشت.
[5] . ﴿ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾. سوره ابراهیم، آیه 24 و 25.
[6] . ﴿وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ﴾ سوره ابراهیم، آیه 26.
[7] . ﴿يُثَبِّتُ اللَّـهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْـحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ﴾ . سوره ابراهیم، آیه 27.
[8] . ﴿أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ * وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْـمِسْكينِ﴾. سوره ماعون، آیات 1 ـ 3.
[9] . ﴿كُونُوا قَوَّامينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّـهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ﴾. سوره نساء، آیه 135.
[10] . ﴿كُونُوا قَوَّامينَ لِلَّـهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى﴾. سوره مائده، آیه 8.
[11] . «مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لِي فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصَالِ الْـخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْهَا وَ اغْتَفَرْتُ فَقْدَ مَا سِوَاهَا، وَ لَا أَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْلٍ وَ لَا دِينٍ، لِأَنَّ مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْنِ فَلَا يَتَهَنَّأُ بِحَيَاةٍ مَعَ مَخَافَةٍ، وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْـحَيَاةِ وَ لَا يُقَاسُ إِلَّا بِالْأَمْوَات». کافی، ج1، ص27.