مولی الموحدین حضرت علی7 در ضمن خطبهای «غرا» سخنی بسیار زیبا و گران قدر دارد، میفرماید:
«أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ، نُطْفَةً دِهَاقاً، وَ عَلَقَةً مِحَاقاً، وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً، وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً، ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَ لِسَاناً لَافِظاً، وَ بَصَراً لَاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً، حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَی مِثَالُهُ، نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَ خَبَطَ سَادِراً، مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ، كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ، ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً، وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً؛ فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً، وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً لَمْ يُفِدْ عِوَضاً وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً».[1]
در این بخش از خطبه امام7 به بحث مهم دیگری پرداخته و آن آفرینش انسان از دوران جنینی تا پایان عمر و سپس چشم پوشیدن از دنیا و حضور در صحنه قیامت است، تا بحثهای گذشته را که درباره خطرات شیطان و لزوم فراهم کردن زاد و توشه تقوا بود، تکمیل کند و به تعبیر دیگر، آدمی هوشیار باشد و به وظایف اصلیش بپردازد و از وساوس شیطان برحذر باشد، میفرماید: «(اکنون درباره آفرینش انسان و مراحل زندگی او با شما سخن میگویم:[2] همین انسانی که خداوند او را در تاریکیهای رَحِم و در پردههای متراکم به صورت نطفهای فرو ریخت، سپس او را به شکل خون بسته و نامشخّصی قرار داد، و بعد از آن به صورت جنین کامل، سپس نوزادی شیرخوار، و بعد کودک، سپس نوجوانی در آورد».[3]
در واقع امام7 در اینجا به شش مرحله از زندگانی انسان اشاره کرده است، که سه مرحله مربوط به دوران جنین و پیش از تولّد و سه مرحله دیگر مربوط به دوران بعد از تولّد است.
دورانهایی که با سرعت میگذرد و هر کدام ویژگی خود را دارد؛ بعضی فوق العاده شگفت انگیز و بعضی عبرت آمیز است. خداوند توانا، بر قطره آبی که هیچ شکل ندارد، در درون ظلمتهای متراکمِ «مشیمه» و «رحم» و «شکم مادر»، صورتگری میکند و علقه (خون بسته شده فاقد شکل) را، زیباترین و جالبترین شکل میدهد و بعد از نموّ کامل جنین، با یک فرمان عجیب، آن را به این جهان میفرستد و در مسیر حیات و مراحل تکامل او را هدایت میفرماید و هر روز در شأن و شرایط و مقامی است.
سپس به ابزار و وسایل مهمّی که در اختیار انسان گذارده و او را با جهان خارج مربوط میکند، اشاره کرده و میفرماید: «سپس به او عقلی نگهدارنده، زبانی گویا و چشمی بینا بخشید، تا درک کند و عبرت گیرد، و از بدیها بپرهیزد».[4]
خداوند به او عقل داد، تا نیکی و بدی را بشناسد و زبان داد، تا پرس و جو کند و علوم خود را به دیگران منتقل نماید و چشم داد، که حقایق حسّی را با آن درک کند و هدف نهایی از این سه موهبت بزرگ، این بود که: فرمانهای الهی را بفهمد و از آنچه در اطراف اوست، درس عبرت بیاموزد و از آنچه شایسته مقام او نیست، پرهیز کند. در واقع سه منبع مهمّ شناخت، یعنی: عقل و زبان و چشم، که به ترتیب برای درک مطالب فکری و نقلی و عینی و حسّی است، در این عبارت کوتاه جمع شده و به انسان دستور داده شده است، که آنها را در مسیر سعادتش به کار گیرد.
سپس میفرماید: «این وضع ادامه مییابد، تا انسان به حدّ اعتدال و کمال برسد، و بر پای خود بایستد، در این هنگام سرکشی کرده، میگریزد و بیپروا در بیراهه گام مینهد (به خدا و فرمانهای او پشت میکند و به هوا و هوس روی میآورد)».[5]
درست است که همه انسانها چنین نیستند، ولی کلام امام7 ناظر به اکثریتی است که در بسیاری از جوامع، هنگامی که توان یافتند و به قدرت رسیدند، همه چیز را به فراموشی میسپارند و همچنین هشداری است به مؤمنان فرمانبردار، که مراقب حال خویش باشند و شکر نعمت ایمان و تقوا را به جا آورند.
در ادامه این سخن میفرماید: «این در حالی است که سعی دارد به تمام هوسهای خود جامه عمل بپوشاند»[6]
«و برای به دست آوردن دنیا خود را به رنج و تعب میافکند، و برای لذّات آن پیوسته تلاش میکند، و هر چه از خواهشهای نفس در فکرش خطور میکند به آن جامه عمل میپوشاند»[7]
این تعبیرات، اشاره به بیخبرانی است که تمام سعی و تلاش خود را در طریق به چنگ آوردن مال و منال دنیا و لذّتهای زودگذر و ارضاء هوا و هوسها به کار میگیرند؛ گویی از آفرینش آنها هیچ هدفی جز این نبوده است؛ این در حالی است که با چشم خود ناکامیها و شکستها، بیماریها و مرگ و میرها را میبینند.
امّا همان گونه که امام7 در ادامه این سخن میفرماید: «او هرگز فکر نمیکند مصیبتی برایش پیش آید و هیچ گاه از روی تقوای الهی در پیشگاهش خضوع نمیکند، از این رو، سرانجام چشم از دنیا فرو میبندد، در حالی که در گمراهی و غرور گرفتار است و در میان اشتباهات و خطاهای زندگی کوتاه خود، غوطهور؛ این در حالی است که در برابر آنچه از دست داده، عوضی به دست نیاورده، و هیچ یک از وظایف واجب خود را، انجام نداده است (با کوله بار عظیمی از گناه و نامه عملی خالی از حسنات، به سوی آخرت حرکت میکند)»[8]
چه دردناک است! حال کسی که این گونه در گرداب غرور و غفلت، گرفتار شده؛ سرمایه عمر را از کف داده و تنها چند روزی به لذّات آمیخته با نکبتها، دل خوش کرده و سرانجام با دست خالی، دنیا را ترک گفته و با نامه سیاه، در محضر عدل الهی حاضر میشود.
- نکته:
در این بخش از خطبه، امام7 به موارد متعدّدی از نعمتهای الهی بر انسان، از دوران آفرینش در رحم مادر گرفته، تا هنگام تولّد و سپس پیمودن مراحل تکامل، اشاره میفرماید و نشان میدهد خداوندِ قادرِ متعال، چگونه او را در ظلمات رَحِم و در پشت پردههای تاریک، هر روز خلقتی تازه و نوین بخشید؛ و بعد از گام نهادن به جهان بیرون، چگونه تمام ابزارِ شناخت و معرفت را در اختیار او قرار داد؛ قلبی دانا، چشمی بینا و زبانی گویا به او بخشید؛ ولی این انسان ناسپاس و نمک نشناس، همین که به قدرت رسید، هدف آفرینش خویش، را فراموش کرد. گویی جز خواب و خور و لذّت و شهوت هدفی در کار نبود؛ همچون حیوان پرواری در این لذّات غوطهور شد و هشدارهای الهی که به صورت مصایب و درد و رنجها و پایان عمرها، یکی پس از دیگری به او داده میشد، همه را نشنیده و نادیده گرفت؛ گویی چنین میپنداشت که مرگ، همیشه برای همسایه است و درد و رنج برای بیگانه. گویی چنین فکر میکرد که عمری جاویدان دارد و لذّاتی بیپایان، نه امر و نهی الهی شامل او میشود و نه دعوت پیامبران خدا، متوجّه اوست.
ولی به سرعت، روزهای عمرش سپری شد و با دستی تهی به سرای دیگر شتافت.
سیلی اجل بر صورت او نواخته شد و در لحظه مرگ، بیدار شد؛ امّا راهی برای بازگشت نبود و تمام پلها، در پشت سرش ویران شده بود. شاهد این بخش از خطبه این جمله است.
* * *
امام در ادامه میفرماید: «... ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لَافِظاً وَ بَصَراً لَاحِظاً. . .»؛[9] کودک کم کم بزرگ شد تا نوجوانی خوش منظر گردید؛ سپس به او فکری حافظ و زبانی گویا بخشید تا درک کند و عبرت گیرد.
اکنون که شیوههای تبلیغ بیان شد و اهمیت هر یک به گونهای مختصر ذکر شد، باید در نظر داشته باشیم که دشمن از هر سه قسم تبلیغ استفاده میکند تا باورهای دینی جامعهی ما را مورد تهاجم قرار دهد. ما نیز در تمام موارد باید مسلح باشیم. مرحوم علامه سید شرف الدین سخن بسیار گران قدری دارد میفرماید:
هدایت به جز از همان راهی که گمراهی گسترش یافته است منتشر نمیشود.[10]
به عبارت دیگر میفرماید پادزهر و خنثی کنندهی تبلیغات غیر دینی، استفاده از همان شیوهی تبلیغ در ابلاغ دین و معرفت دینی است. اکنون ماهوارهها و اینترنت به عنوان مهمترین سلاحهای فرهنگی غرب، تفکرات و اندیشههای غیر اسلامی و گاه ضدّ اسلامی را به جوانان ما تزریق میکنند و مسلماً پادزهر آنها ساختن فیلمهای جذاب، زیبا و قوی با توجه به وجود پیامهای دینی است. نه این که برای عقب نیفتادن از ماهواره پا به پای این ارمغان شوم تکنولوژی حرکت کرده و فیلمهای نزدیک به آنها بسازیم!!!
القاء شبهات اعتقادی از سوی دگراندیشان و روشن فکر مآبان و علم زدگان آن سوی مرزها و حتی در این سوی مرز، داخل میهن اسلامی، نیز از تبلیغات ظلمانی شیطان است. مبلغان با آگاهی از شبهات مطرح شده و بالا بردن سطح دانش و آگاهیهای خود در زمینههای گوناگون و استفاده از بیانی شیوا و زیبا باید آثار سوء این تبلیغها را از بین برده و مرزهای فکری دینی را حفظ کنند. در بقیهی موارد تهاجم فرهنگی نیز به همین صورت باید عمل کرد.
- قوة بیان، اکسیری بینظیر
فن خطابه و بیان یکی از شیوههای متداول و مؤثر تبلیغی است. چه بسیار بزرگ مردانی در تاریخ بشریت بودهاند که مسیر زندگی آنان با یک موعظه و شنیدن سخنی از یک منبری با تقوا تغییر یافته و از حضیض ذلت به اوج عزّت و سربلندی رسیدهاند. موعظه و خطابه و سخن وری اگر چه با مرور زمان ممکن است به فراموشی سپرده شود ولی اگر شخصی با آن بیدار شده و منشأ خیرات و برکات شود، آثار این سخن تا قیامت باقی خواهد ماند. اگر چه موعظههای خداوند که همانا قرآن مجید است بلیغتر و شیواتر از بیان انسانهاست ولی کلام خداوند و پندهای او از زبان انسانهای برجسته و کامل و اولیاء الهی به گوش مخلوقات میرسد که آنان سفیران الهی هستند.[11]
در طول تاریخ ائمه معصومین:، مفسّر و مبین کلام خدا بوده و همواره در صدد تربیت مبلغان و مروجان دینی برای تفهیم بهتر و ماندنیتر تعالیم دینی بودهاند.
به راستی که زبان و بیان نیکو اکسیری است که مس وجود آدمیان را مبدل به طلای ناب میسازد و بذرهای معرفت و عبودیت را در سرزمین دلهای انسانها میافشاند. پس باید بگوشیم این تبلیغ و ابلاغ در بالاترین مرحله و به بهترین صورت انجام گیرد تا مؤثرتر و ماندگارتر گردد.
در قرآن کریم وظیفهی رسولان را بلاغ مبین دانسته و با تعابیر گوناگون از تبلیغ شیوا و بلیغ سخن میگوید:
﴿... وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ﴾؛[12] و بر فرستادهی خدا جز ابلاغ آشکار مأموریتی نیست.
و نیز میفرماید: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّـهُ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً﴾؛[13] اینان همان کسانی هستند که خدا میداند چه در دل دارند. پس از آنها روی برتاب، ولی پندشان ده و با آنها سخنی رسا که در دلشان مؤثر افتد، بگوی.
با توجه به آیات فوق و آیات فراوانی که از ذکر آنها معذوریم، در مییابیم که تبلیغ صحیح و موفق آن است که به صورت بلاغ مبین باشد؛ یعنی پیامهای دینی را در حد کمال به شنونده برساند.[14]
توجه به این نکته در نوع تبلیغ بسیار مؤثر خواهد بود که مستمعین ما انسانهای ناآگاهی نیستند آنها میفهمند، میدانند و قدرت تحلیل دارند، اگر چه از سواد کلاسیک برخوردار نباشند. باید آنها را آگاه بدانیم تا آگاهانه سخن گوییم و در پی تهیهی مطالب مستند و مناسب باشیم.
حضرت علی7 پدر علم و عدالت، میفرماید: از حدس و گمان افراد با ایمان برحذر باشید، چرا که خداوند حق را بر زبان آنها قرار داده است.[15]
بدترین آفت سخنرانی این است که سخنران مردم را دیر فهم و یا کم فهم بداند و بدون مطالعه و یا با مطالعهای اندک و ناکافی بر مسند خطابه بنشیند. فهم خداوند حق و درک آن را در دلهای انسانهای مؤمن قرار داده است. از این رو باید بر زبان مبلغ دین، جز حقّ جاری نشود و این مفهوم سخن مولا علی7 است.
- ابزار تبلیغ دینی
برای هر حرفه و فنّی ابزار مناسب با آن وجود دارد که بدون آن ابزار، رسیدن به مقصود و ایجاد تحوّل و حرکت میسر نخواهد بود و آگاهی انسان از ابزار مورد نیازش در صدر مسایل قرار دارد.
در مورد تبلیغ باید گفت با توجه به این که تبلیغ با فکر، فرهنگ و روح و روان جامعه در ارتباط است، ابزار آن هم به طور عمده فرهنگی و فکری است اگر چه ابزار دیگری نیز وجود دارد. ابزار تبلیغ عبارت است از آگاهیهای لازم که یک مبلّغ باید در ابتدای امر مقدس تبلیغ و در طول آن همواره متوجه آنها باشد.
این آگاهیها در سه محور مهم مورد بحث و بررسی قرار میگیرند که
عبارتند از:
الف ـ آگاهیهای مربوط به نطق و متن خطابه.
ب ـ دانشها و آگاهیهای مربوط به شخص و شخصیت سخنور.
ج ـ دانستنیهای مربوط به مستمع و جامعهای که سخنور در آن زندگی میکند و به تبلیغ میپردازد.
لازم به ذکر است که هر یک از این موارد نیز ابزاری خاص را میطلبد. اینک به بیان موارد هر یک میپردازیم.
در یک متن شایسته و زیبا هرگز از تقلید بیاساس و کپیبرداری استفاده نمیشود و در واقع جوهر نوشتن نطقها و متنها، خون جگر سخنران و گوینده است. هر چه او سوز و عشق بیشتر نسبت به هدایت جامعه داشته و از ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی رنج ببرد، به یقین در شنوندگان خود نیز سوز ایجاد خواهد کرد.
آیت الله جوادی میفرماید: تنها تبلیغ نکنید، بلکه تعلیم هم بدهید تا جنبهی تعلیمی اثر بکند؛ زیرا رسالت شما هم تبلیغ است و هم تعلیم. تبلیغ،[16] است و تعلیم،[17] و[18]
پس تعلیم باعث اثر پذیری بیشتر تبلیغ میشود و همواره باید این دو رسالت مهم کنار یکدیگر باشند. یکی از سخن وران موفق از قول سیدنی ف . ویکس مینویسد:
چیزهایی هست که ما را به هم پیوند میدهد چیزهایی که قویتر از قوایی است که بین ما جدایی میاندازد اینها چیستند؟ موفقیت شما در سخنرانی بستگی دارد به کشف این راز.[19]
با اندک تأمل در مییابیم که عوامل پیوند ما و شنوندگان ما، اعتقادات، ناموس، وطن، خاک، جوانان و ... هستند. همهی ما برای این ارزشها احترام قائل بوده و آن گاه که آنها را در خطر ببینیم، حتی از جان خود خواهیم گذشت. پس یک متن خوب و جذّاب همواره به مشترکات بین سخنران و شنونده بها میدهد و این خود بستر مناسبی برای تأثیرگذاری است.
آگاهی و شناخت سخنور نسبت به ویژگیهای متن، او را در تهیهی یک متن جالب و شیوا یاری خواهد کرد و این آگاهی از ابزار مهم تبلیغ به شمار میرود.
در تبلیغ بیانی برخلاف تبلیغ قلمی که تنها شخصیت نگارنده و اثر او مورد نظر خواننده است، شخص و بُعد ظاهری گوینده و سخنران نیز مورد توجه مستمعین میباشد؛ از این رو آگاهیهایی در این زمینه لازم و ضروری است که سخنور در سایهی این آگاهیها بتواند مؤثرتر واقع شود.
برخی از کمالات نفسانی و روحانی برای سخنور بسیار لازم و ضروری است. مستمعین آن گاه که سخنور خود را صادق میبینند و او را عامل به علم و دارای ویژگیهای معنوی مییابند، از او الگو میسازند. در واقع سخنور باید الگوی عملی سخنان خود باشد.
از طرفی حالت نفسانی خاصی که باعث تأثیر نَفس میشود باید از طریق سخنور کسب شود؛ انجام عبادتها و دوری از گناهان و توجه به مفاهیم و تعالیم اخلاق اسلامی در ایجاد این نور بسیار مؤثرند.
با توجه به این که مستعمین در اثناء سخنرانی چشم به سخنور دوخته و تمامی حالات و ظواهر او مورد نظر آنهاست باید آراستگی ظاهری داشته باشد و با چهرهای بشّاش و ایجاد صمیمیت بین خود و مستمعین ارتباط و پیوند محکم تری با آنها ایجاد کند.
باید دانست که یکی از مهمترین عوامل موفقیت تبلیغ پیامبر6 در قشر جوان خوش رویی و اخلاق نیکوی ایشان بود که در قرآن کریم میفرماید: ﴿... وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ. . .﴾؛[20] و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.
احمدا؛ باغ برین مشتاق توست |
|
گل، تبسم کردهی اخلاق توست[21] |
پس دانستیم که آگاهی سخنور از کیفیت وضع ظاهری خود، او را در پیام رسانی کمک کرده و به او این فرصت را میدهد که همراه با کلام خود در دلِ مردم جایی بگیرد.
[1] . نهجالبلاغه، خطبه ۸۳ بخش دوازدهم.
[2] . شارحان نهجالبلاغه درباره اينکه «اَمْ» در اينجا چه مفهومى دارد آيا استفهاميه است و متصله، يا منقطعه؟ سخنان بسيارى دارند و قضاوت در اين باره مشکل به نظر مىرسد، چرا که ظاهر عبارت مرحوم «سيّدرضى» اين است که گلچين هايى از اين خطبه طولانى را ذکر کرده است که ممکن است در اين گزينش، پيوند عبارات پنهان شده باشد؛ ما آن را به صورت منقطعه تفسير مىکنيم و در تقدير چنين است: «بَلْ أُذَکِّرَکُمْ بِحَالِ الْاِنْسَانِ. . . ».
[3] . «أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَام، وَ شُغُفِ نُطْفَةً دِهَاقاً . ، وَعَلَقَةً مِحَاقاً، وَ جَنِیناً وَ رَاضِعاً، وَ وَلِیداً وَ یَافِعاً الاَْسْتَارِ»، «شُغُف» از مادّه «شَغاف» (بر وزن جواب) به معناى غلاف و پوسته نازک روى قلب است و «شُغُف» در اينجا به معناى پردههاى متعدد مىباشد. «دِهاق» از مادّه «دَهْق» (بر وزن دهر) به معناى شدّت فشار است؛ سپس به معناى فرو ريختن با قوّت و فشار آمده است که اينجا اشاره به فروريختن نطفه در داخل رحم است. «مِحاق» از مادّه «مَحْق» (بر وزن محو) به معناى نقصان تدريجى و محو شدن است و به همين جهت، آخر ماه را «محاق» مىگويند و توصيف «عَلَقه» به «محاق» به خاطر آن است که تدريجاً زايل و دگرگون مىشود و به صورت جنين در مىآيد و يا به خاطر اين است که قيافه اى محو و نامشخّصى دارد و هيچ صورتى به خود نگرفته است. «يافِع» از مادّه «يَفْع» (بر وزن نفع) به معناى بلند شدن و قد کشيدن است و هنگامى که بچّه به صورت جوانى نورس و قد کشيده در مىآيد به او «يافع» مىگويند.
[4] . (ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَ لِسَاناً لاَفِظاً، وَ بَصَراً لاَحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً)
[5] . (حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَى مِثَالُهُ، نَفَرَ مُسْتَکْبِراً، وَ خَبَطَ سَادِراً) «سادر» از مادّه «سَدَر» (بر وزن هدر) به معناى حيرت و سرگردانى است.
[6] . (مَاتِحاً. فِی غَرْبِ هَوَاهُ) باتوجّه به اينکه «ماتح» به معناى کسى است که در بالاى چاه ايستاده و سعى دارد تا آنجا که مىتواند از چاه آب بکشد و «غَرْب» به معناى دلوهاى بزرگ است؛ روشنترين تفسير براى جمله بالا همان است که در بالا گفته شد و اشاره به کسانى است که سعى دارند، هيچ يک از هوا و هوسهاى آنها بى پاسخ نماند و به تمام آرزوها و هوسها برسند.
[7] . (كَادِحاً. سَعْياً لِدُنْيَاهُُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهُِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ) «کادح» از مادّه «کَدْح» (بر وزن مدح) به معناى تلاش و کوشش و فشار بر کار است وگاه به معناى حرص نيز آمده است. «بَدَوات» جمع «بَدْأهٔ» (بر وزن غفلت) از مادّه «بَدْو» (بر وزن دلو) به معناى ظاهر و آشکار شدن و «أَرَب» به معناى حاجت و شادى و چاره جويى آمده است؛ با توجّه به معانى فوق، «بَدَوَاتِ أَرَبِهِ» به معناى حوائج و لذّاتى است، که انسان به فکرش خطور مىکند.
[8] . (ثُمَّ لاَیَحْتَسِبُ رَزِیَّةً تَقِیَّةً، وَ لَمْ یَقْضِ مُفْتَرَضاً).؛ فَمَاتَ فِی فِتْنَتِهِ غَرِیراً، وَ عَاشَ فِی هَفْوَتِهِ یَسِیراً، لَمْ یُفِدْ عِوَضاً، وَ لَا يَخْشَعُ) «رَزيّه» از مادّه «رُزأ» (بر وزن عضو) در اصل به معناى نقصان است و «رزيّه» به معناى مصيبت بزرگ آمده است. «تقيّه» در اينجا به معناى تقواى الهى است و مفهوم جمله اين است که او به خاطر تقواى الهى خضوع و خشوعى در پيشگاه خداوند ندارد (بعضى از شارحان «تقيّه» را در اينجا مفعول مطلق نوعى گرفتهاند و بعضىها مفعول له؛ ولى در مفهوم جمله، تفاوت چندانى ايجاد نمى کند). «غَرير» در اينجا به معناى مغرور و فريب خورده است. «هَفوه» از مادّه «هَفْو» در اصل به معناى با سرعت قدم برداشتن است.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 83 .
[10] . «لاینتشر الهدی الاّ مِن حیثُ انتشر الضّلال» رسالت قلم، ص149، به نقل از علّامه سید شرفالدین.
[11] . علی7 میفرماید: «و لمّا وَعَظَهُمُ اللهُ بِهِ أبْلَغُ مِنْ لِسَانِی»؛ پند و اندرزهای خداوند از گفتار و زبان من رساتر است. نهج البلاغه، خطبه 75.
[12] . سوره نور، آیه 54 و سوره العنکبوت، آیه 18.
[13] . سوره نساء، آیه 63.
[14] . کارنگی، دیل، آئین سخنرانی ترجمه مهرداد مهرین، ص205.
[15] . «اتَّقُوا ظُنُونَ الْـمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ اللَّـهَ تَعَالَی جَعَلَ الْـحَقَّ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛ نهجالبلاغه، حکمت ۳۰۹.
[16] . ﴿الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّـهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّـهَ﴾ سوره الأحزاب، آیه ۳۹.
[17] . ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْـحِكْمَةَ﴾. سوره جمعه، آیه ۲.
[18] . ره توشهی راهیان نور، سال ۱۳۷۵، ص۴۷، سخنی از آیت الله جوادی آملی.
[19] . کارنگی، همان، ص۲۷۵.
[20] . سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
[21] . احمد عزیزی، شرجی آواز.