borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد چهارم»
دوم: سکینه قلبی

از خواص‌ و آثار ایمان‌ سکینه‌ است. سکینه‌ از سکون‌ است‌ در مقابل‌ حرکت‌ و تزلزل. مقر‌ چنین‌ ماهیت‌ کم‌یابی‌ قلب‌ آدمی‌ است‌ و با ورودش‌ هر گونه‌ اضطراب‌ و سرگردانی‌ را مرتفع‌ می‌سازد. اضطراب‌ و پریشانی‌ وضعیتی‌ است‌ که‌ بشر در طول‌ زندگی‌ خویش‌ همواره‌ آن‌ را به‌ شکل‌های‌ مختلف‌ تجربه‌ می‌کند. سکینه‌ دستاوردِ‌ شخص‌ انسانی‌ یا فرآوردة‌ پیرامونی‌ او نیست‌ بلکه‌ منشأ آن‌ خالق‌ هستی‌ است‌ و گیرنده‌ و پذیرای‌ آن‌ شخص‌ مؤ‌من. به‌ تعبیر دیگر، در تحقق‌ سکینه، هیچ‌ واسطه‌ از وسایط‌ امکانی‌ دخالت ندارد و سکینه‌ هدیه‌ای‌ است‌ از ساحت‌ ربوبی‌ بر قلب‌ مؤ‌من. با آمدن‌ چنین‌ هدیه‌ای‌ آرامش‌ و قرار بر سراسر وجود آدمی‌ حاکم‌ می‌شود همان طور که‌ اگر رعب‌ و ترس‌ حاصل‌ در قلب، از منشأ الهی‌ نشأت‌ گیرد و همه‌ اسباب‌ امکانی‌ دست‌ به‌ دست‌ یکدیگر دهند تا آن‌ قلب‌ مرعوب‌ را از ترس‌ رهایی‌ دهند چنین‌ امری‌ حاصل‌ نمی‌شود.

«اوست‌ آن‌ کسی‌ که‌ در دل‌های‌ مؤ‌منان‌ آرامش‌ را فرو فرستاد تا ایمانی‌ بر ایمان‌ خود بیفزایند.»[1]

با آمدن سکینه، نه دستگاه خرد و اندیشه در تشخیص حق از باطل تردیدی به خود راه می‌دهد و نه دستگاه عواطف و احساسات خوف و حزنی را تحمل می‌کنند و نه بدن در انجام تکالیف مربوط به خود سختی و مشقت را تجربه می‌کند. سرور حاصل از سکینه، قدرتی را بر قلب بارش می‌دهد که امور سنگین را بر او آسان می‌گرداند و طاعت و بندگی را به گونه‌ای لذّت بخش و مطابق با وجود خود می‌یابد که هر گونه مخالفت و عصیان را از او دور می‌کند. آری، چون مبدء سکینه، خالق هستی است می‌تواند وجود آدمی را از عالم کثرت و ظلمت طبیعی به عالم وحدت و نور منتقل کند.

از آثار ایمان‌ دینی‌ و متعلق‌ آن‌ دگرگونه‌ کردن‌ حالت‌های‌ بشری‌ و گسستن‌ همه‌ قید و بندهای‌ اسارت‌ و در آغوش‌ کشیدن‌ حریت‌ و آزادگی‌ است. آدمی‌ در این‌ زندگی‌ در آرزوها، امیدها و آرمان‌های‌ خویش‌ غوطه‌ می‌خورد اما طعم‌ شکست‌ و محرومیت‌ و به‌ بن‌بست‌ رسیدن‌ را هم‌ می‌چشد. ترس‌ از آینده، نرسیدن‌ به‌ آرزوها، از دست‌ دادن‌ سرمایه‌ها و ... لحظه‌ای‌ او را به‌ حال‌ خود نمی‌گذارد.

دگرگونی‌هایی‌ که‌ در سطح‌ این‌ زندگی‌ برای‌ او رخ‌ می‌دهد تنها متعلق‌ خوف‌ و ترس‌ او را تغییر می‌دهد، اما اصل‌ خوف‌ و هراس‌ را از وی‌ ریشه‌کن‌ نمی‌کند. وضعیت‌های‌ مطلوب‌ بشر، او را به‌ خود مقید می‌کند اما او خوب‌ می‌داند که‌ هیچ‌ یک‌ از حالت‌های‌ مطلوب‌ او تضمین‌ بقا ندارد. علم‌ او در معرض‌ نسیان‌ و فراموشی‌ است، زیبایی‌ او در معرض‌ زوال‌ است، حب‌ او در معرض‌ تبدیل‌ به‌ بغض‌ است، شادی‌ او در تهدید دلهره‌ها و افسردگی‌هاست. به‌ فرض‌ اگر درست‌ باشد که‌ حب‌ انسان‌ به‌ خویش‌ از هر حب‌ و دوستی‌ بالاتر است‌ اما همین‌ وضعیت‌ هم‌ تضمینی‌ ندارد و از این‌ روست‌ که‌ گاه‌ خود را به‌ دست‌ خویش‌ در معرض‌ هلاکت‌ قرار می‌دهد.

با تحقق‌ ایمان‌ دینی‌ و به‌ میان‌ آمدن‌ متعلق‌ آن‌ در کل‌ محاسبات‌ آدمی، وجود او چنان‌ دگرگونی‌ وجودی‌ را از سر می‌گذراند که‌ همة‌ وضعیت‌های‌ یاد شده‌ تغییر می‌کنند. انسان‌ مؤ‌من‌ آن‌ وابستگی‌ واقعی‌ و ناب‌ را کشف‌ می‌کند که‌ دیگر وابستگی‌ها را از شهود آن‌ بازمی‌داشت‌ و با دریافت‌ آن‌ وابستگی‌ از همه‌ وابستگی‌ها نجات‌ می‌یابد و به‌ ساحل‌ اطمینان‌ و قرار می‌رسد. این‌ وابستگی‌ همان‌ وابستگی‌ مخلوق‌ به‌ خالق‌ است‌ که‌ همه‌ حالت‌ها و وضعیت‌های‌ مخلوق‌ را به‌سوی هستی‌ بخش‌ خویش‌ سوق‌ می‌دهد و درمی‌یابد که‌ دیگر موجودات‌ نیز با او در این‌ وابستگی‌ شریک‌اند.

این‌ حلقات‌ آویخته‌ و وابسته‌ همه‌ به‌ هستی‌بخش‌ مستقل‌ خویش‌ تعلق‌ دارند و هیچ‌ یک‌ از این‌ حلقات‌ شایسته‌ آن‌ نیست‌ تا حلقة‌ دیگر وضعیت‌های‌ خود را بدان‌ مشروط‌ سازد و خود را به‌ آن‌ مقید کند.

مؤ‌من‌ احساس‌ همبستگی‌ با سایر موجودات‌ دارد اما در مدار وابستگی‌ به‌ خدا. از این‌ رو در پیش‌ مؤ‌من، وضعیت‌ بیماری‌ و سلامتی، فقر و غنا، زندگی‌ و مرگ، اقبال‌ و ادبار مطلوب‌ها، به‌ یکسان‌ قابل‌ توجه‌اند. هر یک‌ از این‌ وضعیت‌ها، صحنه‌ای‌ شورانگیز را برای‌ او طراحی‌ می‌کند و مؤ‌من‌ با نقش‌آفرینی‌ خود رابطه‌ با اسمی‌ از اسماء الهی‌ را در وجود خویش‌ می‌یابد. او با اتکال‌ به‌ متعلق‌ ایمان‌ خود، که‌ همیشه‌ با اوست، از هر یک‌ از این‌ وضعیت‌ها بهره‌ای‌ می‌برد و قلمرویی‌ را فتح‌ می‌کند که‌ مخصوص‌ همان‌ وضعیت‌ است. امیرالمؤ‌منین7 در این‌ باره‌ می‌فرمایند:

«ایمان‌ مؤ‌من‌ کامل‌ نمی‌شود تا این‌که‌ وسعت‌ عیش‌ را فتنه‌، و بلا را نعمت‌ بشمارد. » [2]


[1] . ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْـمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ﴾؛ سورة‌ فتح، آیة‌ 4 .

[2] . «لَا يَكْمُلُ إِيمَانُ الْـمُؤْمِنِ حَتَّى يَعُدَّ الرَّخَاءَ فِتْنَةً وَ الْبَلَاءَ نِعْمَةً» آمدی، غررالحکم، کلمة‌ 10811، و هم‌ ر. ک‌ به‌ کلمة‌ 10806 .

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: