خطبهای است در نهجالبلاغه که ظاهرا علی در روزهای اول خلافت ایراد کردهاند. این خطبه راجع به حق و حقوق است و بسیار خطبه با ارزش و پرمعنائی است. این جمله نسبتا معروف است: «الْـحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ فَالْـحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ؛ حق از همه اشیاء میدان وسیعتری برای توصیف دارد یعنی هنگام گفتن، هنگام دفاع کردن و حرف زدن هیچ چیزی به اندازه حق میدان ندارد، اما آنجا که پای عمل و انصاف در کار میآید میدان حق از هر میدان دیگری تنگتر است»[1] و همان کسی که داد سخن برای حق میدهد در مقام عمل از زیر بار حق در میرود. بعد جمله دیگری دارد، میفرماید: «لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَی عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَی لَهُ؛ حق به نفع هیچ کس جریان پیدا نمیکند مگر اینکه علیه او هم جریان پیدا میکند».3 یعنی هر فردی بر دیگران حق دارد و متقابلا دیگران هم بر او حقی دارند. شما احدی را پیدا نمیکنید که او بر دیگران حق داشته باشد ولی دیگران بر او حق نداشته باشند کما اینکه احدی را در دنیا پیدا نخواهید کرد که او فقط مسئولیت داشته باشد و حق بر عهده او تعلق بگیرد، ولی او حقی بر دیگران نداشته باشد. یعنی حق، متقابل است و از اموری است که وقتی به نفع کسی جریان پیدا میکند، علیه او هم هست. یعنی قهرا هیچ کس بر دیگران ذیحق نمیشود الا اینکه دیگران هم بر او ذیحق میگردند.
این، همین مسأله حق و تکلیف و رد این نظریهای است که برخی گفتهاند فقط اجتماع حق پیدا میکند بر افراد، اما افراد در مقابل اجتماع فقط تکلیف دارند. یعنی حق بر افراد تعلق میگیرد (که معنایش همان تکلیف است) اما افراد بر اجتماع حق پیدا نمیکنند.
امیرالمؤمنین میفرماید: این طور نیست، هر جا که به نفع کسی حق پیدا میشود علیه او هم حق پیدا میشود. بعد این جمله را میفرماید اگر در دنیا کسی پیدا بشود که او بر دیگران حق دارد ولی هیچ کس بر او حق ندارد، منحصرا خداوند تبارک و تعالی است: «اگر یک نفر پیدا بشود که برای او حقی جریان دارد ولی علیه او جریان ندارد یعنی او بر دیگران ذیحق هست و هیچ کس بر او ذیحق نیست، او خدا است».[2]
آنگاه امام در ادامه این سخن به حق خداوند بر بندگانش اشاره میکند که حتی این حق نیز یک طرفه نیست، گر چه تعبیر حق بندگان بر خدا از جهاتی نامتناسب است؛ ولی به هر حال این حق در لباس تفضّل در اینجا خود را نشان میدهد، میفرماید: «اگر قرار بود حق (یک طرفه باشد و) به سود کسی جریان یابد و بر او حقی نباشد، این امر مخصوص خداوند سبحان بود؛ نه مخلوقش، زیرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه اموری که فرمانش جاری است، ثابت است»![3]
این سخن اشاره به آن است؛ که از یک سو قدرت خداوند ایجاب میکند که بندگان خود را تنها نگذارند و به یاری آنها در همه زمینهها عنایت کند و از سوی دیگر عدالتش موجب میشود کمترین ظلم و ستمی نه در جهان تشریع و نه در جهان تکوین بر کسی وارد نشود.
بنابراین، حساب خداوند از حساب بندگان جداست؛ بندگان بر اثر عجز و ناتوانی و یا نیازهایی که آنها را به ترک عدالت وا میدارد ممکن است حقوق دیگران را رعایت نکنند؛ امّا قادر مطلق و عادل علی الإطلاق، چگونه ممکن است راضی به ضایع شدن حقوق بندگانش شود؟! بنابراین ممکن است دو طرفه بودن حق در مورد خداوند، استثنا شود و حق او یک طرفه باشد.
امام در ادامه این سخن میفرماید: «ولی خداوند سبحان حق خود را بر بندگانش این قرار داده است که اطاعتش کنند و (در مقابل) پاداش آنها را بر خود به صورت مضاعف و از باب تفضّل و توسعه برای کسانی که شایستگی دارند لازم دانسته است».[4]
به بیان دیگر خداوند در برابر حقّی که بر بندگان دارد حقّی برای بندگان بر خویش قائل است، هر چند این حق، جنبه تفضّل دارد بیآنکه بندگان از خداوند طلبکار باشند، زیرا در برابر آن همه نعمتهایی که او به بندگان ارزانی داشته هر قدر اطاعت و عبادتش کنند بخش اندکی از شکر آن را ادا نخواهند کرد.
به این ترتیب حتی خداوند متعال از این امر مستثنا نیست؛ یعنی در برابر حقّی که او بر بندگان دارد آنها هم بر او حقی دارند، هر چند این حق از باب تفضّل است؛ نه استحقاق و طلبکار بودن.
[1] و 3. نهج البلاغه ، خطبه 214.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 216 .
[3] . «وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّـهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ».
[4] . «وَ لَكِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْـمَزِيدِ».