borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد چهارم»
اشعار نماز

« نماز ظهر عاشورا »

آفتاب گرم بر پهنای دشت

 

نیزه‌های داغ آتش می‌نشاند

دشت سوزان هم به چشم آسمان

 

پشته‌های خاک خونین می‌فشاند

اصطکاک سنگ و سمّ اسب‌‌ها

 

صاعقه در صاعقه می‌آفرید

از فرود تیغ‌ها بر خودها

 

رعد و برقی سخت می‌آمد پدید

در دو صف رزم آوران سخت سر

 

نیزه بر کف، تیز تک می‌تاختند

گرمپو، تازان، رجز خوان، بی‌امان

 

ماهرانه تیر می‌انداختند

یک طرف توحید و پاکی و شرف

 

یک طرف شرک و پلیدی و گناه

یک طرف هفتاد و اندک جان پاک

 

یک طرف از نابکاران یک سپاه

یک طرف خورشید عاشورا حسین

 

یک طرف سر دسته شب باوران

یک طرف بر ذروه فرزانگی

 

یک طرف در قعر پستی کافران

نعره‌ی مستانه‌ی اردوی کفر

 

در غبار کربلا پیچیده بود

از صف ایمان ترنم‌های عشق

 

در دل عرش خدا پیچیده بود

گرم می‌شد دم به دم آهنگ جنگ

 

شعله‌ی پیکار بالا می‌گرفت

نیزه‌ها و تیرهای جان شکاف

 

در میان سینه‌ها جا می‌گرفت

اندر آن هنگامه‌ی خون و نبرد

 

با شتاب آمد کسی نزد امام

گفت : هنگام نماز است ای حسین!

 

شعله‌ور شد پیشوا از این پیام

نیزه و شمشیر را یکسو نهاد

 

عاشقانه بر سر سجاده شد

زیر باران و صفیر تیرها

 

رکعتان عشق را آماده شد

گفت تکبیری و در آن گیر و دار

 

گرم نجوی با خدای خویش شد

ما سوی اللّه را همه از یاد برد

 

در نمازی فارغ از تشویش شد

تا نماز خون بپا دارد امام

 

پیش‌مرگانش به صف اندر شدند

در مسیر بارش طوفان تیر

 

پیش پایش لاله گون پرپر شدند

از فراز آسمان آسیمه سر

 

جبرئیل آمد در آن صحرا فرود

در مصلّی بر مصلّی سجده کرد

 

بال رأفت بر سر پاکان گشود

چون حسین بن علی تکبیر گفت

 

آفرینش کرد بر او اقتدا

چشم خیل عرشیان مبهوت ماند

 

بر نماز آخر خون خدا

از قیام کربلا گویا هدف

 

با خدا راز و نیازی بوده است

زیر تیغ و تیر در صحرای خون

 

 

با وضوی خون نمازی بوده است[1]

 

« نیایش سپیده دم »

پیش از طلوع خورشید

 

وقتی سپیده سر زد

وقتی پرنده‌ی شب

 

از بام خانه پر زد

بر خاستم من از خواب

 

رفتم وضو گرفتم

دست دعا گشودم

 

یاری از او گرفتم

از پشت بام مسجد

 

آمد ندای توحید

بار دگر به دل‌ها

 

نور نشاط بخشید

من جانماز خود را

 

آهسته باز کردم

آنگاه با خدایم

 

راز و نیاز کردم

«نور دین»

دوش گفتم ای نماز ای نـور دین

 

ای ستون دین اسـلام مبین

از چه فرمودســت خـــلاق ودود

 

 رحــمت حق از تــو می‌‌آید فرود

از تو شیطان ترسناک وهایل است

 

 بی‌تو اصل هر عبادت باطل است

با تو من در انجــمن ما می‌‌شود

 

 پشـت شیطان زین نمط تا می‌‌شود

از چه در هــنگامه یـوم الحساب

 

از تو می‌‌گردد سر آغاز حــساب

گفت :نور چشم احمد6 بـــوده‌ام

 

انبیا را آخــرین فـرمــوده‌ام

مرز بیـن کفــر و دین را حایلم

 

معــنی خـیر العمل را شاملم 

گفـت پیغمبر؛ منم معراج ناس

 

 راه شـکر و راه تـسلیم وسپاس

حامل توحــیدم و ام الکـتاب

 

بهر جــنت این منم مفتاح باب

بر مـساجد زیــنت ایمان مــنم

 

راه ناخــشنودی شیـطان منم

در قــــیامت من بهای جنتم

 

بهترین حبـــل المتین وحدتم

ذکر من ذکر خــدای واحد است

 

آنکه ستارالعیوب و شـاهد است

راه غیر از من ره اهریمن است

 

هرکه بر من دل سپارد ایمن است[2]

«مناجات سحر»

صلا زدند که برگ صبوح ساز کنید

 

به ساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید

می‌خمار شکن می‌دهند کز سرها

 

خمار چون شکن زلف یار باز کنید

سرود بدرقه‌ی کاروان شب خوانید

 

در ای قافله‌ی صبح پیشواز کنید

به ساز زهره، سماوات می‌دهد پیغام

 

که گوش دل به مناجات اهل راز کنید

وضو به چشمه‌ی صهبای صبحدم سازید

 

به سوی قبله‌ی میخوارگان نماز کنید

چو بلبلان بهاری به اهتزاز نسیم

 

هوای شور و نوایی به سوز و ساز کنید

یگانه راز و نیاز قبول اهل دل است

 

دو گانه‌ای که به درگاه بی‌نیاز کنید

سر نیاز فرود آورید و نذر قبول

 

به زیر قبه‌ی این بارگاه ناز کنید

نگین خاتم جم در نماز می‌بخشند

 

نظر به حلقه‌ی رندان پاکباز کنید

یگانه راز عروج مقام قرب این است

 

که از گروه عزازیل احتراز کنید

به زلف یار اگر دست یافت آه سحر

 

بسا که پرچم عزت به اهتزاز کنید

یکی است نغمه اگر زخمه‌ها به زیر و بم است

 

به پرده‌های حقیقت رهِ مجاز کنید

اگر به ساز دل شهریار گوش دهید

 

جهان پر از طرب و شور و شاهناز کنید [3]


[1] . شعر از سید احمد زرهانی .

[2] . شعر از محمد رضی واشقانی.

[3] . شعر از سید محمد حسین شهریار.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: