از آنجا که انسان در عرصه هستی و خلقت، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده هدایت ویژهای را نیز به خود اختصاص میدهد. اگر چه در شمول هدایت عامه شدن با سایر موجودات مشترک است.
آن غایتی که هر موجودی از بدو حیات و هستی خویش متوجه آن است، در انسان غایتی متعالتر و مأموریتی عظیمتر است، لذا هدایتی پیچیدهتر و مناسبتر را میطلبد به همین دلیل انسان به خاطر جایگاه بلند و مأموریت الهی، هدایتی خاص را ویژه خود میسازد که این هدایت خاصه، نخست از طریق خلق و تکوین قوا و استعدادها و تواناییهای بالقوهای است که او را به نحو شگفتانگیزی به سوی غایت مطلوب روان میسازد و از دیگر سو با هدایت تشریعی است، یعنی انزال قوانین الهی که انسان باید تابع آن باشد.[1]
بنابراین بدین اعتبار میتوان راه هدایت خاصّه را در طریق هدایت تکوینی (فطری) و هدایت تشریعی دانست که اینک پیرامون هر کدام توضیحی را بیان میدارم:
الف) هدایت تکوینی (فطری)
خدای متعال در معرفی قرآن کریم به عنوان هدایتکننده میفرماید:
«آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایة هدایت پرهیزگاران است.»[2]
از این آیه به دست میآید که افراد متقی، میان دو نوع هدایت قرار دارند؛ یکی هدایت اولیهای که آن را به سوی همین صفت تقوی سوق داد، و دیگر هدایتی که خداوند بعد از احراز مقام تقوی به آنان ارزانی میدارد. و از آن جایی که هدایت دوم به وسیله قرآن است، ناچار هدایت اول باید پیش از قرآن و به وسیله امر دیگری باشد.[3]
این «امر دیگر» آن گونه که از تفاسیر مختلف به دست میآید خلقتی خاص و ایجاد قوا و استعدادهایی است که انسان را در تشخیص خیر و شر و حسن و قبح و عمل به آنها، مستعد میسازد که این خلقت خاص «فطرت» نامیده میشود. خلقتی خاص که جهان انسان را جهانی سرشار از طلب و میل به کمالات نموده و همچون چراغی فروزان تاریکیهای جهل و نقص را روشن میکند. و جوهر ملکوتی روح و جان آدمی را دردآشنای حق و راهی دیار دوست میسازد و جهت حرکت او را تعالی میبخشد. و انسان را کمالطلب و جستجوگر خوبیها میگرداند و میل طبیعی کمالجویی و خیرپسندی را از یک سو و امکان تشخیص خیر و حسن و تفاوت آن را با شر و قبح را از دیگر سو در او فراهم نموده و راه و رسم عمل به آنچه او را به سوی کمال درونی رهنمون میسازد، به او میآموزد.[4]
قرآن کریم در آیات بسیاری به قوا و استعدادهای درونی انسان که راه خیر و شر و حسن و قبح را به انسان میدهد تصریح کرده است از جمله:
«و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است.»[5]
ب) هدایت تشریعی
خدای سبحان که فطرت حقگرایی را در انسان به ودیعت گذارده است، انبیاء و رسل خویش را نیز مبعوث کرده و به سوی بشریت گسیل داشته است تا آنها را به ادای پیمان فطری خویش با پروردگار بخوانند و نعمتهای نهفته در پرده جان آدمی را بدانها یادآور شوند و دقایق عقل و اندیشه آنان را از کنز اختفاء بیرون آورند.[6]
از جمله آیاتی که بیانگر هدایت تشریعی میباشد این آیه است:
«ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.»[7]
کلمه هدایت در این آیه به معنای ارائه طریق است برای رساندن به مطلوب، و غایت مطلوب همان حق است.
تعبیر به «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» دو نکته دارد: اول این که مراد از سبیل سنت و طریقهای است که بر هر انسانی واجب است که در زندگی دنیاییاش آن را بپیماید و با پیمودن آن به سعادت دنیا و آخرتش برسد این سبیل او را به قرب پروردگار سوق میدهد به کرامتی میرساند که حاصلش دین حق است که نزد پروردگار همان اسلام است.
نکته دوم این که سبیلی که خداوند بدان هدایت میکند سبیلی اختیاری است و شکر و کفری که مقرون با هدایت است در اختیار انسان قرار گرفته و هر فردی میتواند به این دو کلمه یعنی شکر یا کفر متصف شود و اکراه و اجباری در کار نیست.[8]
بنابراین هدایت تشریعی به مقتضای نیاز فردی و اجتماعی انسانها و توسط پیامبران و کتابهای آسمانی بیان میگردد. و هدایتی است که از راه قانونگذاری حاصل میشود، یعنی راهنمایی از طریق وضع پارهای قوانین و مقررات. روشن است که این هدایت دربارة موجودی است که:
اولاً: دارای اختیار باشد.
ثانیاً: به تنهایی و با کمک گرفتن از نیروها و استعدادهای خویش نتواند کمال شایسته خود را به دست آورد.[9]
ارسال رسل و انزال کتب از مصادیق اصلی و مهم هدایت تشریعی میباشد این هدایت عام و مطلق بوده و در ابتدا همة انسانها از آن برخوردار میگردند، لیکن چون در پذیرش آن مختارند، عدهای آن را پذیرفته و در مسیر حق گام مینهند و عدهای نیز، بر اثر عوامل مختلف، مانند هوای نفس و ... هدایت پیامبران را رد و به حالت انسانهای کر و کوری درمیآیند که دیگر توان حقیابی را نداشته و به گمراهی کشیده میشوند.[10]
[1] . ر. ك: سيّار اطراش لنگردوي، منيژه، هدايت و ضلالت در قرآن، كلام و فلسفه، بي جا، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1371، ص40 و 41.
[2] . ﴿ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ﴾ سوره بقره، آیه 2.
[3] . طباطبايي، محمد حسين، همان، ج1، ص44.
[4] . سيّار اطراش لنگردوي، منيژه، همان، ص42.
[5] . ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ سوره شمس، آیه 8 - 7.
[6] . مير باقري، محسن، سيماي انسان مختار در قرآن، تهران، رايزن، 1378، ص131.
[7] . ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ سوره انسان، آیه 3.
[8] . طباطبايي، محمد حسين، همان، ج20، ص122.
[9] . جباري، ابوالحسن، همان، ص55 - 54.
[10] . مرادخاني تهراني، احمد، سنّتهاي اجتماعي الهي در قرآن، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1386، ص194.