ای قوم به حج رفته کجایید کجایید |
|
معشوق همین جاست بیایید بیایید |
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار |
|
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید |
گر صورت بیصورت معشوق ببینید |
|
هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید |
صد بار از این راه بدان خانه برفتید |
|
یک بار از این خانه بر این بام برآیید |
گر قصد شما دیدن آن خانه جان است |
|
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید |
احرام چو بستید از آن خانه برستید |
|
از فرقه ناموس به کلی به درآیید |
آن خانه لطیف است نشانهاش مگویید |
|
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید |
کو دستهای از گل اگر آن باغ بدیدید |
|
کو گوهری از جان اگر از بحر جدایید |
با اینهمه آن رنج شما گنج شما باد |
|
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید |
روبند گشایید و ز سر پرده اسرار |
|
پس خویش بدانید که سلطان نه گدایید |
گنجید نهان گشته در این توده پر خاک |
|
چون قرض قمر ز ابر سیه باز برآیید[1] |
[1] . الاحقر سید جواد الیاسی