در مرتبهای از مراتب ایمان هیچگونه شک، شبهه یا توفانی از حوادث زندگی و ناملایمات و سختیها نمیتواند مؤمن را از وضعیت ایمانی خارج کند، بلکه چنین وضیعتهایی اثر معکوس دارد و ایمان را قویتر و راسختر میکند.
آنچه ایمان را هدف قرار میدهد، اموری است که در مقر ایمان، یعنی قلب، به وقوع میپیوندد. شک و شرک ایمان را به ضعف گرایش میدهند از آن جهت که با لشکر ایمان، یعنی اخلاص و یقین، منافات دارد. اخلاص و یقین که در درجات مختلف ایمان به شکل گوناگون تصویر میشود یا ورود شک و شرک رو به تضعیف میگذارد مگر آن مرتبه محل بحث که یقیناش هر گونه شکی را مضمحل میکند و اخلاصش شرک را نابود میسازد.
«و به او ایمان میآوریم و میگرویم ایمان کسی که پنهانیها را آشکار دیده و به آنچه که وعده داده شده آگاه گردیده است، ایمانی که با اخلاص، شرک را زدوده و یقین و باور آن شک و تردید را از بین میبرد.»[1]
وضعیت شک یا نمیگذارد انسان به منطقه اسلام و ایمان وارد شود یا اگر وارد شد با حملهای دیگر به تضعیف ایمان پرداخته او را به منطقه کفر باز میگرداند.
«... به اولین شبههای که رو دهد شک و گمان خلاف در دل او آتش میافروزد.»[2]
همچنین با ورود به حوزه ایمان، هنوز شرک از جان مؤمن دست بر نمیدارد تا اینکه مؤمن به وضعیف خاص از ایمان منتقل شود. ایمان هر چه بالاتر رود قلب آدمی را از شرک پاکتر و مصفاتر میکند که:
«خداوند واجب گردانید ایمان را به جهت پاک کردن از شرک»[3]
مبارزه ایمان، ابتدا با کفر و سپس با شرک است. ظلمت شرک با نور ایمان در درجات پایین مواجه میشود و مؤمن باید با ارتقا ایمان این تاریکی را از کل وجود خویش بیرون کند. این تاریکی اگر مهار نشود ظلمت خود را میگستراند به طوری که آدمی را به دیار کفر روانه میکند. بنابراین، در یک منطقه فقط شرک است و ایمان وجود ندارد و در منطقهای دیگر فقط ایمان است و شرک قرار ندارد و در میان این دو منطقه، منطقهای است که ایمان و شرک جمع میشوند. در منطقه اجتماع هنوز در ایمان، ضعف وجود دارد. ایمان و شرک قلب را به دو طرف متقابل میکشاند و ضعف ایمان سبب اقبال قلب به اسباب است و موجبات سلطه شرک را فراهم میآورد.
«و بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند جز اینکه [با او چیزی را] شریک میگیرند.»[4]
[1] . نهج البلاغه، خطبه 114.
[2] . همان، قصار الحکم، ص147.
[3] . همان، قصار الحکم، ص252.
[4] . سوره یوسف، آیه 106.