دستگاه ادراکی با حصول ایمان در قلب، با وسایلی مجهزتر با شنیدنیها و دیدنیها و مدرکات دیگری مواجه میشود که پیش از تقرر ایمان یا این تجهیزات مهیا نبوده یا اگر مهیا و موجود بوده به سبب موانع با جهان خاص خود ارتباط برقرار نکرده است.
آنچه در سطح این جهان میگذرد چنان در نظر بشری تزیین میشود و سلطه مییابد که همواره دستگاه شناخت مخصوص خود را به این منطقه مشغول میسازد و قدرت ورود به بخش نهان و واقعیتر را از آدمی سلب میکند.
ایمان به تدریج بخش نهان آدمی را در طلیعة ورود به ساختار نهان و اصیلتر هستی قرار میدهد. این بخش از هستی، در دستگاه شناسایی ممکن است به علت موانعی که ساختار آشکارتر ایجاد میکند همیشه مستور و محجوب بماند.
آینه وجودی بشر با رسیدن به مراتبی از ایمان، به حق و به درستی، بزرگ را بزرگ نشان میدهد و کوچک را کوچک.
خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر او در دیدة آنها کوچک.»[1]
چون خالق بزرگ و عظیم است در جان آنان بزرگ و عظیم منعکس میشود و نتیجه آن این است که مخلوق در دیدگانشان کوچک جلوه میکند چون مخلوق به واقع چنین است.
آینه وجودی مؤمن بزرگنمایی کاذب ندارد تا کوچکها را بزرگ کند و خود را دچار توهمات گرداند بلکه هر چه را در واقع هست به خوبی و درستی میگیرد. انسان مؤمن وقایع و حوادث دور را به شایستگی دور میبیند و حوادث قریب و نزدیک را در جای خود مشاهده میکند. در جان او دور، نزدیک و نزدیک، دور نشان داده نمیشود و چشمان او در تله نزدیکبینی و دوربینی نمیافتد. آنچه در ظاهر دور است و در واقع نزدیک، در جان مؤمن نزدیک دریافت میشود. اگر امر نزدیکی دور دریافت شود معلوم میشود که دستگاه شناسایی نتوانسته با آن امر ارتباط درست ادراکی برقرار کند و آن را در جای واقعیاش ببیند.
«اگر شما به چشم ببینید آنچه را که مردگان شما به چشم دیدند هر آینه غمگین میشوید و زاری میکنید و میشنوید و پیروی مینمایید ولکن آنچه را که گذشتگان دیدهاند از شما پنهان است و نزدیک است پرده برداشته شود. » [2]
و از این روست که مؤمن هیچ گاه نمیتواند امری از امور این جهان را بدون ملاحظه آخرت به انجام رساند. در محاسبات او، نگاه به آخرت همواره حضور دارد و او کاری را که این محاسبه در او راه نیافته است، امر دنیایی میشمارد.
«دنیا و آخرت دو دشمن ناجور و دو راه جدا هستند، پس کسی که دنیا را دوست داشت و به آن دل بست آخرت را دشمن داشته و به آن دشمنی نموده است. و آن دو مانند خاور و باختر میباشند که رونده بین آنها هر چه به یکی نزدیک شود از دیگری دور گردد و آنها پس از این اختلافشان به دو زن ماند که یک شوهر داشته باشند.»[3]
همچنین مؤمن کم را کم میشمارد و زیاد را زیاد میداند. او متاع این جهان را کم و ناپایدار مییابد و نعمتهای آخرت و جهان نهان را زیاد و پایدار و برقرار میفهمد. او در این فهم و ادراک نیز به واقع رسیده است و جان او در دام پدیدارهای کاذب وهمی نیفتاده است. از این روست که مؤمن به قدرت تقوی، در برابر مطلوبات نامشروع ایستادگی میکند و در برابر همه ناملایمات زمام خویش را از کف نمیدهد.
اگر عظمت ثواب الهی و عقاب الهی در جان آدمی قرار نگیرد او هم در برابر مطلوبات و هم ناملایمات این جهان بیتاب است و آنها را بسیار بزرگتر از آنچه هست میفهمد.
«یقین و باورشان به بهشت مانند یقین و باور کسی است که آن را دیده که اهل آن در آن به خوشی به سر میبرند، و ایمانشان به آتش همچون ایمان کسی است که آن را دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند... پس هر گاه به آیهای برخوردند که به شوق آورده و امیدواری در آن است به آن طمع مینمایند و با شوق به آن نظر میکنند مانند آنکه پاداشی که آیه از آن خبر میدهد در برابر چشم ایشان است، و هرگاه به آیهای برخورند که در آن ترس و بیم است گوش دلشان را به آن میگشایند چنانکه گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوشهایشان است».[4]
[1] . «عَظُمَ الْـخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» نهجالبلاغه، خطبه 193 .
[2] . «فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْـحِجَابُ»؛ نهج البلاغه، خطبه 20 .
[3] . «إنّ الدّنیا و الاخرة عدّوان مُتفاوتان و سَبیلان مُـختلفتان. فَمن احبّ الدنیا و تولّاها أبغض الاخرة و عاداها و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماشٍ بینهما کلما قرب من واحد بعد من الاخر و هما بعد ضرتان».
[4] . «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ؛ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ. .... فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ. وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ». نهج البلاغه، خطبه 193.