قرآن مجید مهمترین معجزه پیامبر اسلام و بهترین دلیل نبوت آن حضرت است. این معجزه بزرگ از جهات زیر بر سایر معجزات برتری دارد:
1. جاوید و همیشگی است و دائماً در اختیار انسانها قرار دارد و آنها میتوانند در طول تاریخ شاهد اعجاز قرآن باشند، برخلاف سایر معجزات که در زمان محدودی وجود دارند.
2. از جهت مکان نیز محدودیت ندارد، در هر مکان و زمانی در اختیار هر کسی هست تا معجزه بودنش را بیابد، بر خلاف سایر معجزات که در مکان خاصی تحقق مییابند و افراد مخصوصی آن را مشاهده میکنند.
3. قرآن علاوه بر این که معجزه و دلیل نبوت است، برنامه زندگی و هدایت کننده نیز هست، بر خلاف سایر معجزات که دارای چنین امتیازی نیستند.
قرآن کریم، کلام الهی و معجزهای است که دیگران از آوردن چنین کلامی ناتوانند. قرآن خودش را به عنوان یک معجزه معرفی میکند و در مقام تحدی[1] میفرماید:
«بگو: اگر جن و انس گرد هم آیند تا همانند قرآن را بیاورند، هرگز نمیتوانند، گر چه همدیگر را یاری کنند.»[2]
«یا آن که میگویند: از خود میبافد و به دروغ به خدا نسبت میدهد. بگو: اگر راست میگویید شما هم ده سوره مانند آن را بیاورید، و در این کار از هر کسی که خواستید میتوانید کمک بگیرید. پس اگر شما را اجابت نکردند بدانید که قرآن به علم خدا نازل شده، و خدایی جز او نیست، آیا تسلیم میشوید؟»[3]
«و اگر در آنچه بر بنده خویش نازل کردهایم شک دارید سورهای همانند آن را بیاورید، و گواهان خود را نیز به کمک بطلبید اگر راست میگویید. اگر نکردید، که هرگز نمیتوانید، پس از آتشی بترسید که هیزم آن، مردم و سنگها (بتها) هستند و برای کافران مهیا شده است.»[4]
در آیات مذکور، قرآن به عنوان معجزه و دلیلی برای صحت مدعای حضرت محمد6 معرفی شده و صریحاً از مردم میخواهد که اگر در اعجاز قرآن یا رسالت حضرت محمد6 شک دارند مانند قرآن یا ده سوره یا یک سوره مثل آن را بیاورند.
اگر معاندین اسلام قدرت انجام چنین عملی را داشتند حتماً اجابت میکردند و حداقل یک سوره همانند قرآن را میآوردند و به پیامبر و مسلمانان عرضه میداشتند تا بدین وسیله در صحت نبوت آن حضرت تشکیک نمایند. این عمل بهترین وسیله مبارزه و کارشکنی بود. لذا اگر میتوانستند چنین عملی را انجام دهند از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیری میکردند و تازه مسلمانان را از اطراف حضرت محمد پراکنده میساختند و این همه جنگ و خونریزی و تحمل دشواریها به وجود نمیآمد.
اما در تاریخ ثبت نشده است که در پاسخ تحدّی قرآن، چنین عملی را انجام داده و توفیق یافته باشند.
به هر حال، تحدّی قرآن، مخصوص مردم عصر پیامبر اکرم6 و عربها نیست بلکه اقشار مردم جهان، در همه زمانها و مکانها مورد خطاب و تحدّی قرآن میباشند؛ از همه دانشمندان و ادیبان میخواهد که اگر در رسالت حضرت محمد6 شک دارند همانند قرآن یا مثل سورهای از آن را بیاورند. ولی، چنان که قرآن پیش بینی کرده، تا کنون چنین عملی انجام نگرفته است. دشمنان اسلام حتی در رد قرآن و توهین به آن، کتاب نوشتهاند اما تاکنون توفیق تألیف کتابی همانند قرآن را نیافتهاند.
در کلام الهی، لطافت زیبا و جاذبه خاصی وجود دارد که در دیگر کتابها نیست. به همین جهت وجدانهای پاک و بیدار را شدیداً تحت تأثیر قرار داده است. بسیاری از مردم صدر اسلام مجذوب شنیدن آیات قرآن میشدند و از همین طریق اسلام را میپذیرفتند، نمونههای فراوانی از آن در تاریخ اسلام بیان شده است. جذابیت قرآن به حدی بود که حتی دشمنان اسلام را شیفته و مجذوب میکرد تا آن جا که به خارق العاده بودن آن اعتراف میکردند. در ذیل به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
ابوالفداء مینویسد: ولید، پسر مغیره، خدمت رسول خدا6 آمد، پیامبر برایش قرآن خواند؛ به گونهای که دلش برای قبول اسلام نرم شد. خبر به ابوجهل رسید، نزد او آمد و گفت: عمو! خویشان تو قصد دارند اموالی را برای تو جمع کنند. گفت: برای چه؟ پاسخ داد: برای این که اموال را به تو بدهند، زیرا تو نزد محمد رفتهای تا از این راه چیزی به دست آوری. ولید گفت: قریش میدانند که من از همه آنان ثروتمندتر هستم. گفت: پس سخنی بگو که به خویشانت برسد و بدانند که تو منکر محمد هستی.
ولید گفت: «چه بگویم؟ به خدا سوگند! هیچ یک از شما، عالمتر از من به اشعار و رجزهای عرب و اشعار جنیان نیستید. به خدا سوگند! قرآنِ محمد به هیچ یک از اینها شبیه نیست. به خدا قسم! سخنان محمد شیرینی، زیبایی و جاذبه ویژهای دارد، شاخههای کلام محمد به ثمر نشسته و اصل و ریشهاش سیراب میشود. کلام او بر دیگر کلامها برتری دارد هیچ کلامی برتر از آن نیست».
ابوجهل به ولید گفت: خویشانت از تو راضی نمیشوند مگر این که چیزی در این رابطه بگویی. گفت: مهلت بده تا فکر کنم. بعد از فکر کردن گفت: کلام محمد سحری است که آن را از دیگران فرا گرفته است.[5]
جابربن عبداللّه میگوید: در یکی از روزها قریش دور هم گرد آمدند و گفتند: سعی کنیم فردی را پیدا کنیم که از همه کس عالمتر به سحر و کهانت و شعر باشد. سپس او را نزد این مرد، که جماعت ما را متفرق ساخته و از دین ما بدگویی میکند، بفرستیم تا با او صحبت کند. همه گفتند: کسی را بهتر از عتبه، پسر ربیعه، سراغ نداریم. لذا این مأموریت را بر عهده عتبه گذاشتند.
عتبه خدمت پیامبر6 رسید و گفت: تو بهتر هستی یا پدرت؟ رسول خدا جواب نداد. باز پرسید: تو بهتر هستی یا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا جواب نداد. عتبه گفت: اگر آنان را بهتر از خود میدانی آنان همین بتهایی را که تو از آنها بد میگویی میپرستیدند و اگر خودت را بهتر از آنان میدانی پس سخن بگو تا ما بشنویم. به خدا سوگند بره گوسفندی را شومتر از تو ندیدم، جماعت ما را متفرق ساختی و از دینمان بدگویی میکنی، ما را در میان عرب به گونهای رسوا ساختی که میگویند: درمیان قریش شخص ساحر و کاهنی پیدا شده است. از آن میترسیم که در میان ما جنگی واقع شود و همه را نابود گرداند.
ای مرد! اگر به مال نیاز داری آن قدر مال برایت جمع میکنیم که ثروتمندترین قریش باشی و اگر نیاز به همسر داری هر زنی که بخواهی برایت عقد میکنیم.
در این هنگام پیامبر به عتبه فرمود: سخنت تمام شد؟ گفت: آری. فرمود: پس گوش بده: ﴿بِسْمِ اللّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـیمِ * حـم * تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ تا به این آیه رسید: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾ پس عتبه گفت: کفایت میکند آیا جز این هم چیزی داری؟ فرمود: نه.
بعد از این کلام، عتبه به سوی قریش بازگشت، پرسیدند: چه کردی؟ گفت: با محمد صحبت کردم. گفتند: چه جواب داد؟ گفت: سوگند به کسی که کعبه را بنا نهاد! من از سخنان محمد چیزی نفهمیدم جز این که شما را از صاعقهای مانند صاعقه عاد و ثمود ترساند. گفتند: عربی با تو صحبت کرد ولی کلام او را نفهمیدی؟ گفت: آری، جز ذکر صاعقه چیزی نفهمیدم.[6]
به نقل دیگری عتبه گفت: از این مرد کلامی را شنیدم که تا کنون همانندش را از دیگری نشنیده بودم.[7]
به روایت دیگر، عتبه گفت: به خدا سوگند! چنین کلامی را تاکنون از کسی نشنیده بودم، نه شعر است نه کهانت. ای جماعت قریش! این مرد را به حال خود بگذارید، سخن او آینده عظیمی در پی دارد. اگر عرب با او برخورد کردند شما را کفایت میکند، و اگر او بر عرب غلبه کرد، ملک و عزت او ملک و عزت شما میباشد و شما بیش از همه از او بهره مند خواهید شد. قریش در پاسخ او گفتند: محمد تو را با زبانش سحر کرده است.[8]
[1] . تحدّی یعنی دعوت به مبارزه – مبارزه طلبی.
[2] . سوره اسراء (17) آیه 88: ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً﴾.
[3] . سوره هود (11) آیه 13 ـ 14: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّـهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾.
[4] . سوره بقره (2) آیه 23 ـ 24: ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّـهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِـى وَقُودُها النّاسُ وَالْـحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْـکافِرِینَ﴾.
[5] . البدایه والنهایه، ج3، ص78.
[6] . البدایهٔ والنّهایهٔ، ج4، ص80 .
[7] . همان، ص82 .
[8] . همان.