حضرت زهرا3 در خطبه فدکیه پس از آنکه به وحدانیت خدای متعال و رسالت پیامبر اسلام6 شهادت داد، رو به حاضران کرده و فرمود:
«أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّـهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ أُمَنَاءُ اللَّـهِ عَلَی أَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَی الْأُمَمِ».
یعنی؛ شما ای بندگان خدا مخاطب و مورد امر و نهی خدا هستید، شما حاملان دین خدا و وحی او هستید یعنی شما مهاجران و انصار بودید که نزول قرآن، وحی و محضر پیامبر اکرم6 را درک کردید، و شما وظیفه دارید که این دین را به جوامع دیگر و نسلهای آینده منتقل کنید. حمل دین و وحی، همان رسالت رساندن صحیح و کامل آن به نسلهای بعدی است.
گفتنی است که پیامبر اکرم6 دین اسلام را برای تمام جهان آورده است. وقتی که آنحضرت از دنیا رفتند هنوز اسلام از جزیرهٔالعرب بیرون نرفته بود. همین اصحاب و مهاجران و انصار باید دین خدا را به ملتهای دیگر برسانند. این است که حضرت میفرمایند: شما رساننده دین خدایید به سوی امتهای دیگر؛ یعنی شما در حقیقت باید الگوی اسلام و عدالت باشید تا ملتهای دیگر شما را الگو قرار دهند و راه شما را انتخاب کنند.
پس اگر در آغاز اسلام راه را عوض کردید و از مسیر اصلی منحرف شدید، دیگران چگونه شما را الگو قرار دهند و چگونه به شما اقتدا خواهند کرد؟ و شما چگونه میخواهید اسلام را به ملتهای دیگر معرفی و تبلیغ کنید؟
حرکت انقلابی حضرت زهرا3 و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حق اسلامی، از همان روزهای اولیه شهادت پیامبر خدا6 شروع شد. آن گاه که پیامبر6 دار فانی را وداع نمود و مسلمانان تاری به نام (خلافت) گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری حضرت علی7 سرباز زدند، رهاورد شورای سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزی مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.
تمام این حوادث زمانی تحقق یافتند که حضرت علی7 همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت علی7 و یاران او بود، زیرا میدانست که حضرت علی7 هرگز به چنین عملی تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و ارعاب به دست
نخواهد آمد.
ظاهرا هنوز این تهدیدها عملی نشده بودند که صدای گریه حضرت فاطمه3 در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه3 میخواست با زبان قلبها مردم را متوجه حق غصب شده خویش سازد.
پرداختن فاطمه زهرا3 به گریه در حوصله این نوشتار نمیگنجد، آن نیز به منزلة خطبهای غرّا و جهادی است بزرگ، خطبهای که بر نفوس مردم اثری عمیق نهاد و ذهنها را از پرسشهای گوناگون آکنده ساخت، پرسشهایی که سرانجام به یک پاسخ روشن میرسیدند: ناخشنودی فاطمه3 که خشنودیاش خشنودی خداوند است و غضبش غضب خدا.
مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه3 بسیار کوشیدند، ولی تلاششان ناکام ماند و اشکهای اعتراض دخت رسول خدا8 همچنان بر دامن پاکش فرو میریختند. این وضعیت تا غصب (فدک) و بیرون راندن کارگزاران فاطمه3 از آن منطقه ادامه یافت.
در این موقعیت، حضرت فاطمه3 احساس کرد تمام درهایی که پیامبر6 به فرمان خدا بر روی همگان بسته و تنها بر علی و فاطمه8 گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شدهاند، حقوق معنوی او و رهبری بر حق الهی، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامی جدید ضایع و تباه گشتهاند و حقوق مادی که میتوانستند تا حدی او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یاری دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامی بکشند، از دست رفتهاند.
دیگر زمان گریه سرآمده بود، زیرا اسلام را خطری دیگر تهدید میکرد. آنها پس از غصب خلافت، احکام اسلامی را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر میپروراندند. اسلام به بیانی صریحتر و فصیحتر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانی گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از این رو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهی از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست به سان راه رفتن پدرش بود و گامهایش قدمهای پیامبر را در اذهان زنده میکردند.
دخت گران قدر رسول خدا در میان گروهی از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پردهای بین او و مردان آویختند و مجلس مهیا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهی از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صدای گریه مردم فضای مسجد را پر کرد. او پس از اینکه گریست و گریاند و قلبها را به تپش درآورده و برای پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخی و غرّای خود را آغاز کرد.
حضرت زهرا3 در سخنرانی خویش، بنابر عادت خطبای اسلامی، پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد: به طرح موضوعات اساسی پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمهای بسیار جالب، که حاوی وعظ و حکمت است، بر آن افزود.
فاطمه زهرا3 مانند یک رهبر مقتدر اجتماعی و سیاسی، وظایف و مسئولیتها را بر حسب توانایی افراد و به تناسب استعدادها و موهبتهای الهی، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شدهاند، تقسیم میکند. بدین سان، فرق آشکار انسانی را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانی که خداوند او را برای «امامت» انتخاب کرده است، یادآور میشود و بیان میدارد که هر یک از آنها، مسئولیتی مربوط به خود دارند. این نظام الهی است که کوچکترین تغییر در آن جابه جا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیتها خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد:
«شما ای بندگان خدا! پرچمهای امر و نهی او، حاملان دین و وحی او و امین خدا بر خودتان و تبلیغ کننده او به امّتها هستید. زعیم و رهبر حق الهی در میان شماست و آن عهدی است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیهای است که آن را برای شما جانشین قرار داده است.»[1]
جامعه زنده و پیشرفته جامعهای است که در آن، همه افراد در جای خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمی همچون پیکر سالم برخوردار باشد، هر عضوی در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولی وظیفه خود را انجام دهد.
تشریع اسلامی دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است، همان چیزی که خداوند آن را در قرآن «فطرت» مینامد و میفرماید: ﴿فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[2]
یعنی؛ «خلقت الهی که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. آن همان دین استوار است.»
پیامبران الهی جملگی برای پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشتهاند و برای یادآوری همان فطرت، رسالت خود را آغاز کردهاند. همان گونه که در خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست و هر عضو و دستگاه و سلولی در این بدن «جای» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامی و نظام پروردگار نیز هر انسانی را جایی است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادی را مقامی و مسئولیتی مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده میشود و خیانت به همان امانتی محسوب میگردد که آسمانها و زمین و کوهها آن را حفظ کردند، ولی انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.
خروج از این قانون تکوین و نظام خدایی سبب معلولیت جامعه اسلامی گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار میدهد. اگر زمانی دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از ادای وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتی بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقی میافتد؟ این بدان معناست که گروهی از سلولهای پیکر انسان جای سلولهای مغزی را بگیرند. بیتردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعی خارج شده، کارهایش مختل میگردند.
در نظام الهی، وظایف انسانها در جامعه به دستور خداوند تبارک و تعالی تقسیم میگردند، و اگر وظایف و مسئولیتها از جانب غیر خدا معین گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامی نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویای این امر است:
«پروردگار توست که آنچه بخواهد میآفریند و برمی گزیند. آنها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آنها شرک میورزند.»[3]
در خطبه حضرت زهرا3، جمله اول ایشان مکان و جای امّت را در دین مبین اسلام معین میکند: ای بندگان خدا! شما پرچمهای امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید. از طرف خدا، امین بر خودتان و تبلیغ کنندگان او به دیگر امّتهایید.
پس امّت در رابطه با دین الهی و در جامعه اسلامی چهار وظیفه دارد:
۱- قبول امر و نهی خدا و تحقق بخشیدن به آنها در وجود خود،
۲- مسئول بودن در قبال حفظ دین و وحی خداوند،
۳- امین بر نفوس یکدیگر بودن،
۴- تبلیغ دین.
در اینجا به نقش تبلیغ در پیدایش و بقاء شریعت اسلامی که یکی از وظایف امت اسلامی است تحت عنوان «سفیران سعادت» میپردازیم:
[1] . الاحتجاج طبرسی، ص99 ؛ «أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّـهِ! نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ وَ أُمَنَاءُ اللَّـهِ عَلَی أَنْفُسِكُمْ وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَی الْأُمَمِ ، زَعِيمُ حَقٍّ لَهُ فِيكُمْ وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ وَ بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ».
[2] . سوره روم، آیه ۳۰.
[3] . سوره قصص، آیه ۶۸ ؛ ﴿وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْـخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّـهِ وَ تَعالی عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾.