borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد دوم»
همنشین انسان

قیس بن عاصم که از اصحاب رسول خدا6 است نقل کرده که روزی با گروهی از «بنی تمیم» خدمت پیغمبر اکرم6 شرفیاب شدم، گفتم یا رسول اللّه! ما در صحرا زندگی می‌‌کنیم و از حضور شما کمتر بهره مند می‌‌گردیم، ما را موعظه فرمایید.

رسول اکرم6 نصایح سودمندی فرمود و از آن جمله چنین فرمود:

«برای تو به ناچار همنشینی خواهد بود که هرگز از تو جدا نمی‌‌گردد؛ با تو دفن می‌گردد در حالی که تو مرده‌ای و او زنده است. همنشین تو اگر شریف باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر نابکار باشد تو را به دامان حوادث می‌‌سپارد. آنگاه آن همنشین با تو محشور می‌گردد و در رستاخیز با تو برانگیخته می‌شود و تو مسؤول آن خواهی بود. پس دقت کن که همنشینی که انتخاب می‌‌کنی نیک باشد زیرا اگر او نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و در غیر این صورت موجب وحشت تو می‌گردد. آن همنشین، کردار تو است.»

قیس بن عاصم عرض کرد: دوست می‌‌دارم که اندرزهای شما به صورت اشعاری درآورده شود تا آن را حفظ و ذخیره کنم و موجب افتخار ما باشد.

رسول اکرم6 دستور فرمود کسی به دنبال حسّان بن ثابت برود؛ ولی قبل از این که حسّان بیاید قیس خودش که از سخنان رسول اکرم6 به هیجان آمده بود، نصایح رسول خدا6 را به صورت شعر در آورد و به حضرت عرضه داشت. ترجمه اشعار این است:

«از کردار خویشتن، دوستی برای خود برگزین که رفیق آدمی در گور (برزخ) همان اعمال او می‌‌باشد.»

«به ناچار باید همنشین خود را برای روز رستاخیز انتخاب کنی و آماده سازی.»

«پس اگر به چیزی سرگرم می‌‌شوی مراقب باش که جز به آنچه خدا می‌‌پسندد نباشد.»

«زیرا آدمی پس از مرگ جز با کردار خویش قرین نمی‌‌گردد.»

«همانا آدمی در خانواده خود میهمانی بیش نیست که اندکی در میان ایشان درنگ و سپس کوچ می‌‌کند»[1]

در حدیث است که:

«این عذاب‌ها همان اعمال و کردارهای شماست که به سوی شما برگردانیده شده است.»[2]

شاگردان مکتب قرآن، این حقیقت را نیک آموخته‌‌اند که جزای آخرت عین کردار دنیاست، چیزی جدا از عمل نیست. مولوی اشعاری دارد که این حقیقت را بیان می‌‌کند و از نظر موعظه و تذکر خود ما نیز نقل آن‌ها مناسب است؛ می‌‌گوید:

ای دریده پوستین یوسفان

 

گرگ برخیزی از این خواب گران

گشته گرگان یک به یک خوهای تو

 

می‌‌درانند از غضب اعضای تو

ز آنچه می‌‌بافی همه روزه بپوش

 

ز آنچه می‌‌کاری همه ساله بنوش

گر ز خاری خسته ای، خود کشته‌ای

 

ور حریر و قز دری، خود رشته ای

چون ز دستت زخم بر مظلوم رست

 

آن درختی گشت و ز آن زقّوم رست

این سخن‌های چو مار و کژدمت

 

مار و کژدم می‌شود گیرد دمت

* * *

حشر پر حرص خس مردار خوار

 

صورت خوکی بود روز شمار

زانیان را گنده اندام نهان

 

خمر خواران را بود گنده دهان

گند مخفی کان به دل‌ها می‌‌رسید

 

گشت اندر حشر محسوس و پدید

بیشه‌ای آمد وجود آدمی

 

بر حذر شو زین وجود ار آدمی

ظاهر و باطن اگر باشد یکی

 

نیست کس را در نجات او شکی

در وجود ما هزاران گرگ و خوک

 

صالح و ناصالح و خوب و خشوک

حکم، آن خو راست کان غالب‌تر است

 

چون که زر بیش از مس آمد آن زر است

سیرتی کاندر وجودت غالب است

 

هم بر آن تصویر، حشرت واجب است

آفرین بر قرآن با این شاگردانش. اگر قرآن نمی‌‌بود، مولوی و حافظ و سنائی و عطّار و سعدی و امثال آن‌ها به وجود نمی‌‌آمدند. استعداد ایرانی با نور اسلام شکفت و این افتخار، ایران را بس که توانست معارف اسلام را بهتر از هر قوم دیگری دریافت کند. سخن خود را به اندرزهای زیبای سعدی در این زمینه پایان می‌‌دهیم:

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

 

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم

 

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد

 

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز

 

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت

 

شاید که ز مشّاطه نرنجیم، که زشتیم


[1] . «خصال» صدوق، باب ثلثه، شماره 93.

[2] . آفرین بر سعدی، چه عالی سروده است:

هر دم از عمر می‌‌رود نفسی

 

چون نگه می‌‌کنم نمانده بسی

ای که پنجاه رفت و در خوابی

 

مگر این پنج روز دریابی

خجل آن کس که رفت و کار نساخت

 

کوس رحلت زدند و بار نساخت

عمر، برف است و آفتاب تموز

 

اندکی مانده، خواجه غرّه هنوز

هر که آمد عمارتی نو ساخت

 

رفت و منزل به دیگری پرداخت

برگ عیشی به گور خویش فرست

 

کس نیارد ز پس تو پیش فرست

هر که مزروع خود بخورد بخوید

 

وقت خرمنش خوشه باید چید

ای تهیدست رفته در بازار

 

ترسمت بر نیاوری دستار

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: