«وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا». چقدر اين جمله لطيف و در عين حال عميق است، تعجب نيست چون يادگار نبوت، آئينهی تمام نمای «أُوتِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِم» (همه فضيلتها به من بخشيده شده) است. با اين جمله کوتاه فطری بودن توحيد را به شرحی که انشاءالله خواهيم نوشت بيان فرموده.
معنای تحت اللفظی چنين است: کلمهی (لٰا إِلهَ إِلاَّ اللَّـهُ ) در ميان قلبها گذاشته شده. و آنچه از اين کلمه در ميان قلبها بسته شده جز بستگی به ذات «الله» نيست، و به عبارت ديگر اين کلمه جزئي است بسته شده که در ضمن دلها جا داده شده، مخصوصا به قرينهی جملهی بعدی که اين کلمه نيز جز تعقلی است که فکر را روشن ميسازد، به خوبی روشن میشود که مراد اعتقاد و اذعان فطری به ذات احديت است.
قرآن کريم و احاديث ائمه معصومين: دلالت دارد به اين که در باطن آدمی نيز میل و کشش است به نيروی مرموز. برای اين که استدلال از راه فطرت درست روشن شود بايد فرق ميان فطرت عقل و فطرت دل و وجدان توضيح داده شود.
فطرت دل يعنی انسان بر حسب غريزه و خلقت خود خداجو آفريده شده خداجوئی مانند ساير غرائز در باطن آدمی نهاده شده همچون غريزه ميل کودک به مادر. اين غريزه به آگاهی نفس است و به صورت غيرشعوری در بشر وجود دارد بدون اين که در سطح شعور ظاهری انعکاسی از اين ميل باشد.
غريزه خدا خواهی نوعی جاذبهی معنوی است ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و کانون هستی و مبدء اعلی از طرف ديگر.