ای مفضل! اکنون وصف میکنم برای تو احوال دل را: که چند سوراخ در آن هست به همان تعداد که در شُش هست که باد زن دل است. اگر اینها برابر نبود، هر آینه نسیم نفس به دل نمیرسید و آدمی هلاک میشد.
آیا تجویز میکند صاحب فکر و اندیشه که این قسم امور بدون تدبیر مدبّر حکیم به عمل آید؟ آیا عقل خود هیچ مانعی از این سخن اگر ببینی یکتایی دو در را که در آن قلّابی باشد آیا احتمال میدهی که این را عبث ساخته باشند؟ بلکه جزم میکنی که صانعی که این را ساخته است یکتایی دیگر ساخته و قلّاب را برای آن ساخته که با تای دیگر جفت شود. هم چنین حیوان نر گویا یک تاست که عقل حکم میکند که برای او جفتی ساختهاند که با او ضم شود و آلت در آلت دیگری داخل شود برای مصلحت توالد و تناسل.