رباعیات ذیل به این نکته اشاره دارند که انسان باید قدر و ارزش خود را بداند وحیف است انسانی که اشرف مخلوقات است و از ملائک درجۀ بالاتری دارد، قدر خود را نداند و اوقات عمر را به هرزگی و بیهودگی سپری کند و از خداوند غافل شود.
دلا غافل زسبحانی چه حاصل |
|
مطیع نفس شیطانی چه حاصل |
بود قدر تو افزون از ملائک |
|
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل[1] |
* * *
اندر ره حق چو چست وچالاک شوی |
|
نور فلکی باز و بر افلاک شوی |
عرش است نشیمن تو شرمت ناید |
|
چون سایه مقیم خطۀ خاک شوی[2] |
* * *
گرد دیده وری مرد لقا باید شد |
|
مستغرق وحدت خدا باید شد |
جایی که بود وجود دریا دائم |
|
مشغول به کوپله چرا باید شد[3] |
و چقدر هم حیف است که انسان به جای پرداختن به اصل موضوع که همان هدف ازآفرینش خود و ورود در محفل قرب حق تعالی میباشد مشغول فرعیات شود و عمر خود را به بطالت بگذراند.
از ذرّه به اندازۀ ذرّات مپرس |
|
یک وقت نگه دار و زاوقات مپرس |
قصه چه کنی دراز در غصّه بسوز |
|
در صنع نگه میکن و از ذات، مپرس[4] |
در احادیث ائمۀ معصومین: بارها آمده است که به جلوههای قدرت خداوند در جهان آفرینش بنگرید و از ذات خداوند نپرسید چرا که احاطۀ جزء بر کل محال است.
این همدم اندرون که دم میدهدت |
|
امّید رسیدن به حرم میدهدت |
تو تا دم آخرین دم او میخور |
|
کان عشوه نباشد زکرم میدهدت[5] |
اگر انسان به ندای قلب خود گوش فرا دهد، فطرت سالم، آدمی را همواره
به راه راست میخواند و حضرت علی7 نیز میفرمایند: «که هر کس در درون خود اندرز دهندهای نداشته باشد، اندرز دیگران فایدهای به حالش نخواهد داشت.»
سر گشته دلا، به دوست از جان راه است |
|
ای گمشده آشکار و پنهان راهست |
گر شش جهتت بسته شود باک مدار |
|
کز قعر نهادت سوی جانان راهست[6] |
آری از قعر نهاد انسان به سوی جانان راهی هست امّا برخی انسانها این راه را میبندند و بر دلهای آنها مهر زده میشود که دیگر فهم حقایق نمیکنند.
این طرفه که یار در دل من گنجد |
|
جان دو هزار تن در این تن گنجد |
در یک گندم هزار خرمن گنجد |
|
صد عالم و در چشمۀ سوزن گنجد[7] |
***
من درد تو را ز دست آسان ندهم |
|
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم |
از دوست به یادگار دردی دارم |
|
کان درد به صد هزار درمان ندهم[8] |
***
آن کس که تو را نقش کند او تنها |
|
تنها نگذاردت میان سودا |
در خانۀ تصویر تو یعنی دل تو |
|
بر رویاند دو صد حریف زیبا[9] |
آن وقت که این انجم و افلاک نبود |
|
وین آب و هوا و آتش وخاک نبود |
اسرار یگانگی سبق میگفتم |
|
وین قالب واین نوا و اِدراک نبود[10] |
و ای انسان ستارگان و کهکشانهایی به این عظمت جلوههای آفرینش خداوند میباشند تا با مشاهدۀ اینها به عظمت خالق پی ببری و اگر دنبال جام جهان نمای هستی که همه چیز و همۀ اسرار عالم را به تو بنمایاند، بدان که آن دل خودت است به شرط آن که زنگارها را از آن بزدایی.
ای مرغ عجب ستارگان چینۀ توست |
|
از روز الست عهدِ دیرینۀ توست |
گر جام ِ جهان نمای میجویی تو |
|
در صندوقی نهاده در سینۀ توست [11] |
* * *
تا عالم جهلِ خود نگردی به نخست |
|
هر اصل که در علم نهی نیست درست |
ای بس که دلم به خونابه بشست |
|
در حسرت نایافت و نیافت آنچه بجست [12] |
* * *
حضرت فاطمه3 میفرماید: «كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا»، يعني کلمهاي که اخلاص تأويل آن قرار داده شده است.
واژه اخلاص، از ریشه خلوص و خلاص بهمعنای پاک شدن و سالم گشتن از آمیختگی مصدر باب افعال است.[13] خالص، کالایی را گویند که با چیزی ممزوج و مخلوط نباشد و معنایی نزدیک به «صافی» دارد با این تفاوت که صافی به جنسی نیز که از همان ابتدا با چیزی آمیخته نبوده اطلاق میشود؛ ولی خالص، جنسی است که پس از امتزاج با چیز دیگر، خواه پستتر باشد یا نه، پاک، و ناخالصی آن زدوده شود.[14] و مقصود از آن در فرهنگ اسلامی، پاک کردن نیّت از غیر خدا و انجام دادن عمل برای خدا است.[15]
به نظر بسیاری از فقیهان، اگر اصل عملِ عبادی، برای خدا باشد، قصد بعضی از بهرههای دنیایی به صورت تبعی، با حقیقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمیشود؛ مانند این که کسی از روزه گرفتن، قصد سلامت و بهداشت نیز داشته باشد یا در وضو گرفتن، خنکشدن را نیز قصد کند یا از خواندن نماز شب، قصد به دست آوردن روزی بیشتر نیز داشته باشد.[16]
همچنین اگر عمل عبادی را خالصانه انجامدهد، ولی از این که در برابر دیدگان مردم باشد، خشنود شود یا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتی از ذهنش عبور کند، باعث از بین رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمیشود.[17]
و نیز پرستش خداوند برای خوف از عقوبت الهی یا به انگیزه امید به ثواب و نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بین نمیبرد.
در اخلاق، به نیّت اهمیّت ویژهای داده شده و از آن به صورت رکن و پایه رفتار و روح عمل یادشده است؛ بهگونهای که نبودن نیّت درست باعث بیارزش شدن عمل میشود.[18]
در عرفان، اخلاص به پیراستگی عمل از هر گونه آمیختگی تعریف شده[19] برخی گفتهاند: اگر دین را که مجموعه معارف الهی و مسائل اخلاقی و احکام عملی است، تحلیل کنیم فقط به یک چیز منتهی میشود و آن اخلاص است؛ یعنی که انسان، ذات و صفات و افعالش را بر این اساس قرار دهد که همگی آنها برای خداوند واحد قهّار است.[20]
[1] . (بابا طاهر)
[2] . (مولوی)
[3] . (عطار)
[4] . (عطار)
[5] . (مولوی)
[6] . (مولوی).
[7] . (مولوی).
[8] . (مولوی).
[9] . (مولوی).
[10] . (ابوسعید).
[11] . (عطار).
[12] . (عطار).
[13] . لسان العرب، ج 3، ص 173، «خلص»؛ ترتیبالعین، ج 1، ص 237، «خلص.»
[14] . مفردات، ص 292؛ مجمعالبحرین، ج 4، ص 169؛ مقاییساللغه، ج 2، ص 208، «خلص.»
[15] . مصطلحات التصوف، ص 26؛ لغتنامه، ج 1، ص 1294، «اخلاص.»
[16] . القواعدوالفوائد، ج 1، ص 79 ـ 80؛ المبسوط، ج 1، ص 19؛ المعتبر، ج 1، ص 14.
[17] . العروةالوثقی، ج 1، ص617 ـ 618؛ التحریروالتنویر، ج23، ص319 ـ 320؛ وسائلالشیعه، ج 1، ص 75.
[18] . اخلاق در قرآن، ج 1، ص266 ـ 269.
[19] . شرح منازلالسائرین، ص 68؛ مدارجالسالکین، ج 2، ص 96.
[20] . المیزان، ج3، ص162.