وقتي ميتوان چيزي را با چشم ديد که مقابل چشم ما قرار گيرد؛ پس بايد آن شيء محدود باشد.
بايد سطحي داشته باشد تا نوري به آن سطح بتابد و آن نور در چشم ما منعکس شود و اثر آن به مغز منتقل شود تا ديده شود.
اگر خداوند بخواهد قابل رؤيت با چشم باشد، لازمهاش اين است که کل خدا در مقابل چشم قرار گيرد که در اين صورت کل خدا محدود میشود، و يا بايد دست کم بخشي از خدا در مقابل چشم قرار گيرد که در اين صورت بايد خدا داراي اجزايي باشد تا يک جزءاش در مقابل چشم قرار گيرد؛ اما محدوديت و ترکيب در وجود خدا محال است. پس اگر ما معناي رؤيت با چشم را درست درک کنيم ميفهميم که اصلاً چنين چيزي درباره خدا محال است.