امیرالمؤمنین7 در خطبه اول نهج البلاغه میفرماید:[1]
«أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَاءَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا. »
ترجمه
«آفرینش را بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه و بی آن که حرکتی ایجاد کند و درباره تصمیمی بیندیشد ایجاد کرد و آغاز نمود. خلقت هر موجودی را به وقت خاصّش موکول کرد موجودات گوناگون را با یکدیگر التیام داد و به هر کدام طبیعتی مخصوص و غریزهای ویژه بخشید و صفات ویژه آنها را همراهشان ساخت و پیش از آن که آنها را بیافریند از همه آنها آگاه بود و به حدود و پایان آنها احاطه داشت و از جمیع لوازم و تمام جوانب آنها باخبر بود.»
شرح و تفسیر
آنچه تا کنون در این خطبه بسیار مهم گذشت، اشارات دقیق و پرمعنایی درباره معرفت و شناخت خدا و صفات گوناگون او بود که نخستین مرحله معرفت انسانی است و از این فراز به بعد از آفرینش جهان و چگونگی آغاز خلقت و عجایب آسمانها و زمین سخن به میان میآید، هر چند از یک نظر تکمیلی است بر بحث گذشته پیرامون صفات خداوند.
در آغاز میفرماید: «آفرینش را بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه و بی آن که حرکتی ایجاد کند و درباره تصمیمی بیندیشد ایجاد کرد و آغاز نمود».[2]
در این جا امام7 آفرینش الهی را از کارهای مخلوقات به کلّی جدا میشمرد.
چرا که مثلا انسان هنگامی که میخواهد کاری را انجام دهد، یکی از حالات زیر اتفاق میافتد:
1ـ اگر مسبوق به سابقهای نباشد، درباره آن میاندیشد و با ابتکار خود به سراغ آن میرود.
2ـ اگر مسبوق به سابقهای باشد از تجارب دیگران یا از تجارب خودش بهره گیری میکند.
3ـ گاه در درون ذهن او حرکت گستردهای در اندیشهها پیدا میشود؛ روی مقدّمات مسأله میاندیشد و از آن به سراغ نتیجهها میرود.
4ـ گاه در تردید و تزلزل باقی میماند و سرانجام یک طرف را انتخاب کرده به پیش میرود.
هیچ یک از این چهار حالت، در ذات پاک خداوند و هنگام آفرینش اشیا نیست، نه نیاز به فکر و اندیشه دارد و نه تجربه قبلی، نه حرکت فکری روی مقدّمات و نتیجهها و نه تزلزل و اضطراب در تصمیم گیریها.
اراده کردن همان و ایجاد شدن موجودات همان: ﴿اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾؛[3] فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند تنها به آن میگوید: موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود میشود.»
به تعبیر دیگر این حالات چهارگانه، مربوط به تصمیم گیری کسانی است که علم و قدرت محدودی دارند و لازمه آن نیاز به اندیشه یا تجارب دیگران و یا اضطراب و تردید است. امّا آن کس که علمش بی پایان و قدرتش نامحدود است، به هنگام آفرینش، هیچ یک از این حالات را نخواهد داشت.
از آنچه در بالا گفته شد به خوبی استفاده میشود که منظور از حرکت، در عبارت فوق، همان حرکت اندیشه در درون نفس است.
ولی این احتمال نیز از سوی بعضی مفسّران داده شده است که منظور از حرکت، حرکت جسمانی خارجی است که لازمه اجسام است و خداوند برتر و بالاتر از جسم و جسمانیّات میباشد. ولی معنای اوّل مناسبتر به نظر میرسد، زیرا سه حالت دیگر که در عبارت بالا، قبل و بعد از آن آمده همه مربوط به تصمیم گیری و اندیشه و تفکّر قبل از انجام عمل است.
کوتاه سخن این که افعال خداوند از افعال بندگان به کلّی جداست زیرا او با علم به مصالح و مفاسد اشیا و آگاهی بر نظام احسن آفرینش و قدرت تامّ و کاملی که بر همه چیز دارد، با قاطعیّت اراده میکند و بدون هیچ تزلزل و تردید و اندیشه و تجربه، موجودات را لباس وجود میپوشاند. هم در آغاز آفرینش چنین است و هم در ادامه آفرینش.
سپس به چگونگی آفرینش موجودات و تدبیر الهی در پیدایش اشیا طبق برنامه منظم و دقیق و نظم و ترتیب حساب شده اشاره کرده، میفرماید: «خداوند آفرینش هر موجودی را به وقت خاصّش موکول کرد (چرا که آفرینش او تدریجی و روی برنامه زمان بندی شده، بود تا عظمت تدبیر و قدرت بی نظیر خویش را آشکارتر سازد)» (أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا).
بعد از مسأله زمان بندی بودن آفرینش موجودات، به نظام خاص داخلی و ترکیبی آنها اشاره کرده و میفرماید: «موجودات گوناگون را با یکدیگر التیام داد و در میان اشیای متضاد، آشتی برقرار کرد» (لَاءَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا).
این از عجایب عالم آفرینش است که خداوند اشیا و موجودات مختلف را آن چنان به هم پیوسته و التیام داده که گویی همه یک چیزند. سرد و گرم، تاریک و نورانی، مرگ و زندگی و آب و آتش را به هم التیام داده است. در شجر اخضر (درخت سبز) نار و آتش آفریده و وجود انسان و حیوان و گیاه را ترکیبی از موادّ کاملا مختلف، با طبایع گوناگون خلق کرده است و حتّی میان روح و جسم ـ که از دو عالم مختلفند یکی مجرّد و نورانی و فوق العاده لطیف و دیگری مادّی و ظلمانی و تاریک و خشن ـ پیوند عمیقی برقرار ساخت.
سپس میافزاید: «خداوند غرایز و طبایع آنها را در آنها قرار داد و به هر کدام طبیعتی مخصوص به خود و غریزهای ویژه آن بخشید» (وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا).
این در حقیقت یکی از حکمتهای بالغه الهی است که آنچه را از هر موجودی انتظار میرود به صورت طبیعی و خودجوش در آن آفریده، تا بدون نیاز به محرّکِ دیگر، در آن مسیر به راه افتد و از درون ذاتش برای برنامه
ویژهاش هدایت شود که اگر این انگیزههای درون ذاتی، در موجودات نبود
آثار اشیا دوام نداشت و نابسامانی و بی نظمی بر آنها حاکم میشد.
امروز درباره نهادهای ذاتی انسان یا موجودات دیگر، دو تعبیر مختلف میشود. گاه تعبیر به فطرت میکنند و میگویند خداشناسی فطری انسان است و گاه تعبیر به غریزه، مثلا میگویند انسان دارای غریزه جنسی است، یا میگویند حرکات حیوانات عموماً جنبه غریزی دارد. این در واقع اصطلاحی است که دانشمندان بنابر آن گذاردهاند. یکی را در مورد نهادهایی که جنبه فکری دارد به کار میبرند (فطرت) و دیگری را درباره نهادهایی که جنبه غیر فکری یا عاطفی دارد (غریزه). ولی از نظر معنای لغوی هر دو به معنای خلقت و آفرینش میباشد.
در آخرین جمله از فراز مورد بحث میفرماید: «صفات ویژه آنها را همراهشان ساخت» (وَ اَلْزَمَها أشْباحَها).
مفسّران نهج البلاغه دو تفسیر متفاوت برای این جمله بیان کردهاند. جمعی مانند «ابن ابی الحدید» معتقدند که جمله فوق اشاره به آن است که خداوند این غرایز را ثابت و پابرجا در موجودات قرار داده است (بنابراین ضمیر «اَلْزَمَها» به غرایز برمی گردد) در نتیجه جمله مزبور تأکیدی است بر ثابت بودن غرایز موجودات.
ولی بعضی دیگر گفتهاند که منظور وجود تشخّصات ویژه برای هر موجودی است، یعنی خداوند به هر موجودی ویژگیهایی داد و بعد از آن که در علم خداوند جنبه کلّیت داشتند، در خارج به صورت جزئیّات و اشخاص درآمدند (بنابراین تفسیر، ضمیر «اَلْزَمَها» به اشیا برمیگردد) بعضی نیز هر دو تفسیر را به صورت دو احتمال ذکر کردهاند.
ولی از آن جا که در تفسیر اوّل هماهنگی ضمیرها محفوظ نیست و به علاوه جمله جنبه تأکید پیدا میکند نه بیان مطلب تازه، به نظر میرسد تفسیر دوّم صحیحتر است.
توضیح این که: خداوند به هر موجودی دو گونه ویژگی داد. ویژگیهایی که در درون ذات آنهاست که امام7 از آن تعبیر به غرایز فرمود و ویژگیهایی که در جنبههای ظاهری و خصوصیاتی مانند زمان و مکان و سایر جزئیات است و از آن تعبیر به «اَلْزَمَها أشْباحَها» فرمود و به این ترتیب مطابق حکمت بالغهاش برای هر موجودی ویژگیهای درونی و برونی مقرّر فرمود تا هر یک از موجودات وظیفه خاصّ خود را انجام دهند و از موجودات دیگر شناخته شوند.
[1] . بخش چهارم از خطبه اول در نهجالبلاغه.
[2] . «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا».
[3] . سوره یس، آیه 82.